موسىعليه السلام؛ دوران حملش مخفى بود. قائم ارواحنا له الفداء نيز همينطور، دوران حملش مخفى بود.
موسىعليه السلام؛ ولادتش مخفيانه صورت گرفت. قائم ارواحنا له الفداء نيز، ولادتش مخفيانه انجام شد.
موسىعليه السلام از قومش دو غيبت داشت كه يكى از ديگرى طولانىتر بود، غيبت اوّل از مصر بود و غيبت دوم هنگامى كه به سوى ميقات پروردگارش رفت، مدت غيبت نخستين بيست و هشت سال بود، چنانكه در روايت شيخ صدوق در كمال الدين به سند خود از عبد اللَّه بن سنان آمده كه گفت: شنيدم، حضرت ابى عبد اللَّه صادقعليه السلام مىفرمود: در قائم ارواحنا له الفداء سنّتى از موسى بن عمران هست. عرضه داشتم: سنّتى كه از موسى بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفى بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسى بن عمرانعليهما السلام چند وقت از قوم و اهلش غايب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال.[1] و مدت دومين غيبت چهل شب بود، خداوند متعال فرموده: (فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً)[2]كه ميقات (وعدهگاه )پروردگارش چهل شب به پايان رسيد. قائم ارواحنا له الفداء نيز، دو غيبت داشته يكى از ديگرى طولانىتر چنانكه گذشت.
موسىعليه السلام؛ خداوند تعالى با او سخن گفت و چنين فرمود: إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَبِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛[3] همانا من به وسيله رسالتها و كلام خودم تو را بر مردم برترى دادم، پس آنچه به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.
قائم ارواحنا له الفداء نيز همينطور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگامى كه آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنانكه در بحار از حضرت ابومحمد عسكرىعليه السلام آمده كه فرمود: هنگامى كه پروردگار من مهدى اين امت را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد او را به سراپرده عرش بردند تا اينكه او را در پيشگاه خداوند - عزّوجلّ - نگهداشتند، از جانب خداوند خطاب آمد: مرحبا به تو اى بنده من، براى يارى دينم و آشكار نمودن امر و راهنمايى بندگانم، (برگزيده شدهاى )سوگند خوردهام كه به (خاطر)تو بگيرم و به (راه )تو بدهم و به تو ببخشايم و به تو عذاب كنم.[4]
موسىعليه السلام؛ از قوم خود و ديگران از ترس دشمنانش غايب شد، خداوند - عزّوجلّ - مىفرمايد: (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ)[5] پس از آن (ديار )ترسان و نگران بيرون رفت. قائمعليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غايب شد.
موسى عليه السلام وقتى غايب شد، قومش در منتهاى رنج و فشار و مشقت و ذلّت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مىكشتند و زنانشان را زنده مىگذاشتند. قائم ارواحنا له الفداء، نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاى سختى و فشار و ذلّت مىافتند (تا خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند پاك كند و كافرين را هلاك سازد [6]
در كمال الدين از حضرت باقرعليه السلام در بيان شباهت حضرت قائم ارواحنا له الفداء به جمعى از پيغمبران آمده است كه فرمود: و امّا روش موسىعليه السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوارى كه از دشمنان ببينند تا آنگاه كه خداى - عزّوجلّ - ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را يارى كند و بر دشمنش تأييد نمايد. [7]
و در بحار از شيخ نعمانى به سند خود از امير المؤمنينعليه السلام روايت شده كه فرمود: بر اين شيعه روزى بيايد كه مانند بزهايى باشند كه شير درنده نداند روى كدام يك از آنها دست بگذارد، عزّت آنها از دست رفته و احترامى برايشان نمانده و تكيهگاهى نداشته باشند.[8]
و در همان كتاب از امالى شيخ از امير المؤمنينعليه السلام آمده كه فرمود: زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد تا جايى كه احدى كلمه اللَّه را جز مخفيانه نگويد، پس خداوند متعال قوم صالحى را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايند، چنانكه پر از ظلم و ستم شده باشد.[9]
و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثى طولانى از امام صادقعليه السلام آمده كه فرمود: و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهى ديد و ببينى كه مؤمن جز در دلش نتواند باطل را انكار نمايد، و ببينى كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببينى كه حكمران به خاطر كافر، مؤمن را خوار نمايد. [10]
و از امير المؤمنينعليه السلام در بيان حال شيعيان در آن زمان آمده: واللَّه! آنچه آرزو داريد نخواهد شد، تا اينكه باطلجويان هلاك و جاهلان از غم گسيخته مىشوند و تقوىپيشگان در امان بمانند (منظور از هلاكت و امان در اينجا در امر دين است نه دنيا. كه بسيار كمند - تا جايى كه براى هر يك از شما جاى پايى نماند، و تا آنجا كه از مردار نزد صاحبش هم در نظر مردم بىارزشتر شويد.[11]
و در حديث ديگرى آمده كه در آن روزگار مؤمن هر شب و روز تمناى مرگ خواهد كرد. [12] و اخبار در اين باره بسيار است، ولى بدترين احوال، زمان خروج سفيانى است، كه در بحار از كتاب غيبت شيخ طوسى به سند خود از عمر بن ابان كلبى از حضرت صادقعليه السلام آورده كه فرمود: گويا سفيانى - يا نماينده سفيانى - را مىبينم كه در رحبه كوفه رحل اقامت افكنده، و سخنگوى او در ميان مردم اعلام كند: هركس سر يكى از شيعيان علىعليه السلام را بياورد، هزار درهم جايزه دارد. پس همسايه بر همسايه خود حمله مىبرد و مىگويد: اين از آنها است، و سر از بدنش جدا مىكند و هزار درهم مىگيرد، و البته امارت و حكومت شما در آن روز جز به دست زنازادگان نخواهد بود، و گويا من آن نقابدار را مىبينم، عرض كردم: نقابدار كيست؟ فرمود: مردى از شما است كه معتقدات شما را قائل است، نقاب مىپوشد و شماها را شناسايى مىكند، به يك يك شما اشاره مىكند تا دستگير شويد او نيست مگر زاده حرام.[13]
و از امام صادقعليه السلام است كه فرمود: اگر سفيانى را ببينى خبيثترين مردم را ديده باشى، رنگش زرد و سرخ، و چشمش كبود است. [14]
و از امير المؤمنينعليه السلام روايت است كه فرمود: پسر هند جگرخوار از وادى يابس خروج مىكند، او مردى ميانبالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبلهرو مىباشد. [15]
موسىعليه السلام؛ هنگامى كه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالها بسر بردند، هرگاه فرزندى برايشان متولد مىشد، پيراهنى بر او بود به قامت خودش مانند پوست بدن اين را طبرسى در مجمع البيان نقل كرده است.[16] قائمعليه السلام نيز، براى شيعيانش در عصر ظهور همين امر خواهد بود، چنانكه در كتاب المحجة از امام صادقعليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى قائم ما بپاخيزد، زمين به نور پروردگارش روشن مىگردد، و بندگان از نور خورشيد بىنياز مىشوند و شب و روز يكسان مىگردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر كند و هر سال برايش پسرى متولد شود، و دخترى برايش متولد نگردد، پيراهنى به قامتش او را مىپوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مىگردد، و به هر رنگى كه بخواهد مىشود.[17]
موسىعليه السلام؛ بنى اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون كه به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست ا و است. قائم ارواحنا له الفداء نيز، شيعيانش منتظر هستند، زيرا كه به آنها خبر دادهاند كه فرجشان بر دست آن حضرت است، خداوند تعالى ما را از شيعيان و منتظران و مدافعان و فدائيان آن حضرت قرار دهد.
مؤلّف گويد:
فَيارَبِّ عَجِّلْ فِي ظُهُورِ إِمامِنا
وَهذا دُعاءٌ لِلْبَرِيَّةِ شامِلٌ
پروردگارا! در ظهور امام ما تعجيل فرماى
و اين دعا به سود همه بندگان است
موسىعليه السلام؛ خداوند متعال دربارهاش مىفرمايد: وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ؛ [18] ما به موسى كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. طبرسى در مجمع البيان گفته: منظور اين است كه قومش در آن اختلاف كردند، يعنى در صحّت كتابى كه بر او فرود آمد.[19] قائم ارواحنا له الفداء نيز همينطور، در كتابى كه با او است - كه امير المؤمنينعليه السلام جمع كرد، يعنى همان قرآنى كه نزد حضرت حجّت ارواحنا له الفداء هست - اختلاف مىشود، دليل بر آن روايتى است كه در روضه كافى به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام درباره آيه: وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ؛[20] ما به موسى كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. آمده كه آن حضرت فرمود: در آن اختلاف كردند همچنان كه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابى كه با قائم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جايى كه مردم بسيارى آن را منكر خواهند شد، كه آنها را پيش مىكشد و گردنشان را مىزند.[21]
و در بحار از شيخ طوسى به سند خود از حضرت امام صادقعليه السلام مروى است كه فرمود: اصحاب موسى به نهرى آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالى مىفرمايد: إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ؛ [22] همانا خداوند شما را به نهر آبى خواهد آزمود. اصحاب قائم ارواحنا له الفداء نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد. [23]
موسىعليه السلام؛ خداوند متعال او را عصايى عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد. قائم ارواحنا له الفداء ، به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده كه فرمود: عصاى موسى از آن آدم بود، سپس به شعيب رسيد و آنگاه به موسى بن عمران رسيد، آن عصا نزد ما است و من آن را پيشتر ديدهام، سبز رنگ است به همان وضعى كه از درختش گرفته شده، و اگر استنطاق شود سخن مىگويد، براى قائم ما آماده شده، به وسيله آن همان كارها را انجام دهد كه موسى انجام مىداد، و هرچه مأمور شود انجام مىدهد، و هركجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاى دشمنان را برمىگيرد. [24]
و فاضل مجلسى در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است: براى قائم ما آماده شده تا هر آنچه موسىعليه السلام انجام مىداد با آن عصا انجام دهد، و آن مىترساند و آنچه نيرنگ و جادو كنند مىبلعد و آنچه امر شود انجام مىدهد و به هر سوى كه رو كند خدعهها را مىگيرد [و خنثى مىكند [دو لب - يا دو سر - دارد يكى در زمين و ديگرى بالا كه بين آنها چهل ذراع است، با زبان خود نيرنگهاى دشمنان را برمىگيرد. [25]
نظير همين روايت را ثقة الاسلام كلينى در كافى آورده است. [26]
و در كتاب تذكرة الائمه منسوب به فاضل مجلسى - كه هنوز نسبتش برايم ثابت نشده - از محمد بن زيد كوفى روايت است كه امام صادقعليه السلام فرمود: مردى از اهل فارس به نزد حضرت قائمعليه السلام مىآيد و از او معجزه موسىعليه السلام را درخواست مىكند، پس آن حضرت عصا را مىافكند و به صورت اژدها درمىآيد، آن مرد مىگويد: اين سحر است. پس عصا - به امرى شبيه امر موسىعليه السلام - آن مرد را مىبلعد.
تذكر:
اينجا مناسب است درباره آن عصا و اوصاف آن مطالبى بياوريم، عالم فاضل بزرگوار مجلسى در مجلّد پنجم بحار از كتاب عرايس المجالس ثعلبى نقل كرده كه گفت: در نام عصا اختلاف است، اين چنين گفته: اسمش ما شاء اللَّه است، و مقاتل گفته: نامش نفعه است و بعضى: غياث، و بعضى ديگر: عليق گفتهاند
و امّا وصف آن و حوائجى كه در آن براى موسىعليه السلام بود، آگاهان به علم گذشتگان چنين گفتهاند: عصاى موسى دو سر داشت كه بيخ هر يك از آنها كژى داشت و نيزه آهنينى در انتهايش بود، پس هرگاه موسىعليه السلام شب هنگام به بيابانى وارد مىشد و مهتاب نبود، دو سر عصا تا آنجا كه چشم كار مىكرد روشنايى مىداد، هرگاه با كمبود آب مواجه مىشد، آن را در چاه وارد مىكرد كه تا ژرفاى چاه امتداد مىيافت، و سر آن مانند دلو مىشد، و هر وقت به غذا نياز داشت، با عصاى خود به زمين مىكوفت خوردنىها از آن بيرون مىآمد و چنان بود كه هرگاه ميوهاى اشتها مىكرد آن را در زمين مىنشاند، پس غنچههاى همان درختى كه موسى اشتها كرده بود در آن ظاهر مىشد و همان موقع ميوه مىداد. و گفته مىشود كه: عصاى موسى از چوب بادام بود، هرگاه گرسنه مىشد آن را در زمين مىنشاند برگ و ميوه مىداد، و از آن بادام مىخورد، و هرگاه با دشمن خود مقاتله مىكرد بر دو شاخه عصا دو مار آشكار مىشد كه با هم نبرد مىكردند، عصا را بر كوه سخت ناهموار مىزد و نيز به درختها و خارها و گياهها مىزد راه باز مىشد، و هر وقت مىخواست از رودى بدون كشتى عبور كند عصا را بر آن مىزد، راه وسيعى برايش باز مىشد كه در آن مىرفت و آن حضرت - كه درود خداوند بر او باد - گاهى از يك شاخه عصا شير مىنوشيد و از ديگرش عسل، و چون در راه خسته مىشد بر آن مىنشست كه به هر كجا مىخواست بدون دويدن و پا زدن او را مىرساند، و نيز راه را نشانش مىداد و با دشمنانش مقابله مىكرد، هنگامى كه موسىعليه السلام به بوى خوش نيازمند مىشد، از آن عصا بوى خوشى بيرون مىزد تا جايى كه لباسهاى او را خوشبو مىكرد، اگر در راهى بود كه دزدانى داشت كه مردم از آنها ترس داشتند، عصا با او تكلم مىكرد و به او مىگفت: به فلان سمت راهت را تغيير ده. به وسيله آن برگهاى درختان را بر گوسفندان خود فرو مىريخت، با آن درندگان و مارها و حشرات را از خود دفع مىكرد. چون به سفر مىرفت آن را بر گرده مىنهاد و وسائل و لباس و غذا و آب و... را به آن مىآويخت. [27] تا آخر آنچه ذكر كرده كه آوردن آنها لزومى ندارد، و اين مقدار را كه آورديم براى اين بود كه اين عصا در اين زمان متعلق و مخصوص به مولا و آقاى ما حضرت مهدى ارواحنا له الفداء مىباشد، چنانكه اخبار حاكى از اين امر مىباشد.
و در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از نعمانى به سند خود از حضرت ابى عبد اللَّه صادقعليه السلام آمده كه فرمود: عصاى موسى چوب آس و از درخت بهشتى است كه وقتى خواست به مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است، نه مىپوسند و نه تغيير مىيابند، تا آنكه قائمعليه السلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد. [28]
موسىعليه السلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند - عزّوجلّ - به نقل از او مىفرمايد: فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ؛ [29] پس آنگاه كه از [كيفر] شما بيمناك شدم از شما گريختم. قائمعليه السلام نيز، از ترس اشرار از شهرها گريخت و در بيابانهاى بىآب و علف مسكن گزيد، با وجود اين به نزد مردم مىآيد، و در ميان آنها راه مىرود و از احوالشان باخبر مىشود، در حالى كه آنها حضرتش را نمىشناسند چنانكه گذشت . هنگام ظهورش نيز به خاطر ترس از سفيانى از مدينه فرار خواهد كرد. دليل بر آن، روايتى است كه در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام منقول است كه درباره سفيانى - لعنه اللَّه - فرمود: و سفيانى گروهى را به مدينه مىفرستد، پس مهدى ارواحنا له الفداء از آنجا به سوى مكّه فرار مىكند، به امير ارتش سفيانى خبر مىرسد كه مهدى ارواحنا له الفداء به سوى مكّه رفته، لشكرى در تعقيب آن حضرت مىفرستد ولى به آن جناب نمىرسند، تا اينكه قائمعليه السلام هراسان و ترسان - به روش موسى بن عمران - وارد مكّه مىشود و امير ارتش سفيانى در بيابان بيداء فرود مىآيد، و جارچى از سوى آسمان به آن بيابان خطاب مىكند كه: يا بَيْداءُ! أَبْيِدي القَوْمَ؛ اى صحراى بيداء! اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرو مىبرد و فقط سه نفر از آنها باقى مىمانند كه خداوند چهره هايشان را به پشت بازمىگرداند و آنها از قبيله كلب هستند، و درباره آنها اين آيه نازل شده: »يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها«؛ اى كسانى كه كتاب به ايشان داده شده، به آنچه فرو فرستادهايم و تصديق كننده نشانه هايى است كه همراه شما است ايمان آوريد پيش از آنكه چهرههايى را محو كنيم آنگاه به پشت سر بازگردانيم. [30]
موسىعليه السلام؛ خداوند دشمنش - قارون - را به زمين فرو برد، چنانكه خداوند - عزّوجلّ - مىفرمايد: فَخَسَفْنا بِهِ وَبِدارِهِ الأَرْضَ؛[31] پس او و خانهاش را در زمين فرو برديم. قائم ارواحنا له الفداء نيز، - چنانكه گذشت - خداوند متعال دشمنانش - لشكر سفيانى - را به زمين فرو خواهد برد.
موسىعليه السلام؛ چون دستش را برمىآورد مىدرخشيد و سفيدى آن بينندگان را خيره مىساخت... [32] قائم ارواحنا له الفداء نيز، نورش مىدرخشد تا جايى كه مردم از نور آفتاب و ماه بىنياز شوند. موسىعليه السلام؛ از سنگ برايش دوازده چشمه جوشيد. قائم ارواحنا له الفداء نيز، در بحار به نقل از نعمانى به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده كه فرمود: هرگاه قائم ارواحنا له الفداء ظهور نمايد با پرچم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و انگشترى سليمان و سنگ و عصاى موسى قيام خواهد كرد، پس دستور مىدهد كه منادى آن حضرت اعلام كند كه: هيچ كس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مىگويند:
مىخواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگى و تشنگى بكشد! پس آن حضرت حركت مىكند، اصحاب هم در خدمتش حركت مىكنند، و اولين منزلى كه فرود مىآيد به سنگ مىزند از آن غذا و آب و علوفه بيرون مىآيد، پس از آن مىخورند و مىآشامند و چهارپايان را نيز علوفه مىدهند تا در پشت كوفه به نجف برسند. [33]
و در كمال الدين از آن حضرت (امام باقرعليه السلام) آمده كه فرمود: چون قائمعليه السلام از مكه خروج نمايد، سخنگوى آن حضرت بانگ مىزند: احدى خوردنى و آشاميدنى با خود برندارد، و با خود سنگ موسى بن عمران را برمىدارد كه بار شترى است و هيچ منزلى فرود نيايند مگر آنكه از آن سنگ چشمهها برآيد، پس هركه گرسنه باشد سير و هر كه تشنه باشد سيراب خواهد شد، چهارپايانشان هم سير و سيراب مىشود تا اينكه به نجف در پشت كوفه فرود آيند. [34]
مىگويم: ثقة الاسلام كلينىرحمه الله در اصول كافى نظير همين روايت را از امام صادق از پدرشعليهما السلام با اندك تفاوتى آورده است. [35]
و در خرايج از امام صادق از پدرشعليهما السلام آورده كه فرمود: چون قائم ارواحنا له الفداء در مكه قيام كند و بخواهد به كوفه برود، سخنگوى آن حضرت ندا مىكند: كسى از شما خوردنى و آشاميدنى برندارد، و آن حضرت سنگ موسى بن عمران را - كه از آن دوازده چشمه جوشيد - با خود برمىدارد، پس به هيچ منزلى فرود نيايد مگر اينكه آن را نصب فرمايد و چشمهها از آن جوشد، پس هركه گرسنه باشد سير و هركه تشنه باشد سيراب مىگردد و همين توشه آنها خواهد بود تا به نجف برسند - پيشتر از كوفه - و چون به آنجا فرود آيند آب و شير از آن پيوسته جارى خواهد بود، هركه گرسنه باشد سير و هركه تشنه باشد سيراب مىگردند. [36]
فرعون براى رسيدن به او افراد بسيارى را كشت، ولى آنچه خدا خواست همان شد. قائمعليه السلام نيز، فرعونهاى زمان ائمه اطهارعليهم السلام به منظور قتل حضرتش چه بسيار از فرزندان پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم را كشتند، چنانكه در كمال الدين از امام صادقعليه السلام ضمن حديثى طولانى در بيان شباهت آن حضرت به موسىعليه السلام چنين آمده: وقتى فرعون مطلع شد كه زوال و نابودى حكومتش بر دست او (موسى)است دستور داد كاهنان را حاضر كنند، پس آنها او را بر نسب براندازنده حكومتش دلالت كردند، و اينكه آن شخص از بنى اسرائيل است، پس پيوسته دستور مىداد كه شكم زنان باردار بنى اسرائيل را پاره كنند تا آنجا كه بيست و چند هزار نوزاد را كشت ولى نتوانست به موسى دست يابد، زيرا كه خداوند - تبارك و تعالى - او را حفظ كرد، و همينطور بنىاميه و بنىالعباس وقتى دانستند كه سقوط سلطنت و رياست اُمرا و جبّارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمنى ما پرداختند و شمشيرهاى خود را در كشتن آل رسولصلى الله عليه وآله وسلم و نابود كردن نسل آن حضرت به كار گرفتند به طمع اينكه به قتل قائم ارواحنا له الفداء دست يابند. البته خداوند - عزّوجلّ - نمىپذيرد كه امر خود را براى يكى از ستمكاران فاش نمايد، مگر اينكه نور خود را به كمال رساند هرچند كه مشركين را خوش نيايد. [37]
موسىعليه السلام؛ خداوند در يك شب امرش را اصلاح فرمود. قائم ارواحنا له الفداء نيز، خداوند در يك شب امرش را اصلاح خواهد كرد، چنانكه در كمال الدين از حضرت امام جوادعليه السلام در وصف حضرت قائم ارواحنا له الفداء روايت شده كه فرمود: و به تحقيق كه خداوند تبارك و تعالى امر او را در يك شب اصلاح خواهد كرد، همچنان كه امر كليم خود موسىعليه السلام را در يك شب اصلاح فرمود كه براى برگرفتن آتش براى خانوادهاش رفت ولى در حالى كه به پيغمبرى و رسالت مبعوث شده بود، بازگشت.[38]
موسىعليه السلام؛ خداوند متعال به منظور امتحان قومش ظهور آن حضرت را تأخير انداخت، تا كسانى كه گوساله پرستيدند از كسانى كه خداى - عزّوجلّ - را پرستيدند، جدا شوند. قائم ارواحنا له الفداء نيز، خداوند به همين منظور ظهورش را به تأخير انداخته است.
[1]كمال الدين: 340/1
[2]سوره اعراف، آيه 142
[3]سوره اعراف، آيه 144
[4]بحار الانوار: 27/51
[5] سوره قصص، آيه 21
[6]سوره آل عمران، آيه 141
[7]كمال الدين: 327/1
[8]بحار الانوار: 114/51
[9]بحار الانوار: 117/51
[10]بحار الانوار: 257/52 و 258
[11]الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 303/2
[12]الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 303/2
[13]بحار الانوار: 215/52
[14]بحار الانوار: 205/52
[15]بحار الانوار: 205/52
[16] مجمع البيان: 117/1
[17]المحجّة: 185 – 184
[18]سوره هود، آيه 110
[19]مجمع البيان: 198/5
[20]سوره هود، آيه 110
[21]روضه كافى: 287
[22]سوره بقره، آيه 249
[23]بحار الانوار: 332/52
[24]كمال الدين: 673/2
[25]بحار الانوار: 31852
[26]كافى: 231/1
[27]بحار الانوار: 60/13
[29]سوره شعرا، آيه 21
[30]بحار الانوار: 328/52
[31]سوره قصص، آيه 81
[32]سوره اعراف، آيه 108
[33]بحار الانوار: 351/52؛ و غيبت نعمانى: 238
[34]كمال الدين: 670/2
[35]كافى: 231/1
[36]الخرايج: 110
[37]كمال الدين: 453/2
[38]كمال الدين: 377/2

شباهت به موسى
در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
|
 |
|
 |
|
Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1