اما ريشه تناقض در چيست ؟
اگر مراد متكلمان اهل سنت از تعريف امامت، همان گونه كه ظاهر الفاظ اقتضا مي كند، حقيقتاً همان تصوير شيعي از چيستي امامت باشد، اين تناقض قابل حل نيست، اما به نظر مي رسد و رأي ظاهر الفاظ متكلمان شعي و سني، امامت از ديدگاه آنها دو هويت كاملاً متخالف دارد كه به دلالت صريح مطابقي نمي توان از بيان آنها به اين هويت رسيد.
برخي از معاصران به اين نكته توجه كرده اند كه اساساً اختلاف شيعه و سني در مسائل امامت، به تباين تصوير آنها از حقيقت امامت بر مي گردد و نه صرفاً اختلاف شيعه و سني در مصداق.
دليل ما بر اختلاف اساسي متكلمان شيعه و سني در حقيقت و تعريف امامت، دو اختلاف آنهاست:
اولاً، كلامي بودن مساله امامت نزد شيعه و فقهي و فرعي بودن ان نزد اهل سنت نشانگر دو تصوير كاملاً متخالف از امامت نزد آنهاست. در اين خصوص، در مقدمه (جايگاه معرفتي بحث امامت) سخن گفته شد.
ثانياً، نزد شيعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنت، بر امت و ملكفان. اين اختلاف نظر، حاكي از وجود دو تصوير متخالف از امامت است.
با توضيح اين مدعا، سعي مي شود تصوير شيعي امامت را روشن كرده، وجوه اختلاف آن را با تصوير سني بيان كنيم:
مي دانيم كه حد و برهان، در مواردي، متشارك الاجزاست؛ يعني حد واسط در برهان، ممكن است مؤلفه اي در حد باشد. در مبحث نبوت، اين مسأله را به تفصيل بيان كرده ايم. آنچه به منزله حد واسط. وجوب نصب امام بر خدا را اثبات مي كند، در واقع، جزئي از هويت امامت است. امامت، با توجه به بعد خاص هويت آن، از مقوله اي است كه نصب آن بر خدا واجب است. اين بعد خاص از امامت، از طرفي، بخشي از هويت آن است كه در مقام تحديد و تحليل مفهومي بيان مي شود و از طرفي، علت اثبات وجوب نصب امام بر خداست كه در مقام برهان حد اوسط قرار مي گيرد و آن، لطف بودن امام است .
لطف بودن امام، جايگاه خاصي نزد متكلمان شيعه دارد و لكن دليل وجوب نصب امام بر خدا (نه وجوب نصب امام مطلقاً) نزد شيعه، لطف بودن امام است؛ همان گونه كه مهمترين دليل متكلمان بر وجوب بعثت انبيا بر خدا، لطف بودن نبي است. لطف بودن امام، جانشيني پيامبر و در راستاي رسالت بودن امامت را به خوبي نشان مي دهد و كلامي بودن مسأله امامت را نيز به روشني تفسير مي نمايد .
لطف، آن است كه مكلف (خدا) در حق مكلفان (عباد) جهت تقرب آنها به انجام تكاليف، انجام مي دهد. بنابراين، لطف بودن امام، هويت الهي و آسماني بودن او را نشان مي دهد؛ هويتي كه اگر متكلمان اهل سنت، آن را در تعريف امام اخذ مي كردند، هرگز نمي توانستند آن را منصوب ملت بدانند و مسأله امامت را مساله فرعي فقهي (وجوب كفايي) تلقي كنند و شرايط مهم مذكور در بيان لاهيجي را ناديده بگيرند .
به همين دليل، برخي از متكلمان شيعه، قيد “رياست عام ديني يا رياست عام الهيه” را آورده اند تا اين جنبه از هويت امامت را نشان دهند .
لطف بودن امام، اين جنبه از هويت امامت را نيز توضيح مي دهد كه امامت، صرفاً تنظيم ارتباط مكلفان با يكديگر بر اساس شرع مقدس و تنظيم نظام معيشتي آنها بر اساس قوانين اسلام نيست و حتي آن رابطه انسان ها با خدا نيز نيست، بلكه امامت، اولاً و بالذات، رابطه خدا با انسان است؛ مانند نبوت كه ابتدا رابطه خدا با انسان است و البته در پي اين رابطه، مساله هدايت انسان به سوي خدا و تنظيم مناسبات بين انسان ها (حراست دين و سياست دنيا) مي آيد. به همين دليل، مسأله امامت، مسأله اي اعتقادي است و نصب آن بر خدا واجب است و نه بر مكلفان؛ درست مانند نبوت .
به عبارت ديگر، تعبير جانشيني در تعاريف امامت نزد شيعه و سني، به اشتراك لفظ اشبه است؛ زيرا هر دو گروه، دو مفهوم متخالف از جانشيني پيامبر را قصد مي كنند:
از نظر هر دو گروه شيعه و سني، پيامبر (ص) سه مقام دارد: 1. تلقي و ابلاغ وحي؛ 2. تبيين وحي؛ 3. رياست بر امور دنياي مردم و اداره امور جامعه اسلامي (حكومت ). همچنين از نظر هر دو گروه، پس از وفات پيامبر اسلام (ص) وحي به معناي وحي نبوت، نه وحي به معناي الهام و تحديث، منقطع شده است. پس كسي بعد از پيامبر (ص)، مقام اول پيامبر را نمي تواند عهده دار بشود. اما در خصوص دو مقام ديگر، پس از پيامبر، چه كسي عهده دار آنهاست؟ پاسخ شيعه اين است كه عهده دار اين دو مقام، شخصي است كه از طرف خدا تعيين مي شود و و اهل سنت با اين پاسخ، مخالفنند. تعيين جانشيني پيغمبر براهي عهده داري دو مقام ياد شده، به عهده شخص پيامبر نيست و لذا اساسا نبايد اختلاف ياد شده در مسأله امامت را به اين برگردانيم كه آيا پيامبر جانشين خود را تعيين فرمود يا نه؟ اين كار، مربوط به پيغمبر نيست، مربوط به خداست. در فرهنگ شيعه، شخصي با اين خصوصيات، امام ناميده مي شود. اين “ امام ” اصطلاح خاصي است، و گرنه اهل تسنن هم امام را مي پذيرند، ولي امام به معني رئيس جامعه در امور دين و دنيا. كه اين امام با امام مورد پذيرش شيعه، بسيار متفاوت است. امام در فرهنگ شيعه، شخصي است كه مقام تبيين پيغمبر را دارد و كلامش در تبيين وحي، حجت است و واجب الاطاعه. همچنين در امور اجتماعي مردم؛ اعم از امور نظامي، سياسي، اقتصادي، سياست خارجه و ... فرمان او مطاع است.[63]
بنابراين، يكي از مؤلفه هاي اساسي امامت نزد شيعه، لطف بودن آن است كه بايد در تعريف، اخذ شود تا جانشيني پيامبر را به تمام و كمال، معني كند. امام مانند نبي، واسطه بين وحي و مخاطبان آن است. همانند نبي، واسطه اي معصوم است. البته بر خلاف نبي، تنها مبين وحي است و نه دريافت كننده وحي نبوي.
امامت در مفهوم سني، تداوم نبوت نيست، بلكه به منزله تئوري حكومت در جامعه ديني است كه يا به تفكيك دين از سياست مي انجامد و يا به ابراز كردن دين براي سياست مي رسد كه ره دو تجربه، در تاريخ دولت هاي اسلامي اهل تسنن، رخ داده است. امامت در مفهوم شيعي، تداوم نبوت نبي خاتم (ص) است و هدايت الهي و عدالت اجتماعي، از وظايف عمده اوست و به همين مبنا، شيعه معتقد است كه ائمه (ع) بايد معصوم باشند و اقوال و رفتار آنها، عين دين است؛ مانند اقوال و رفتار پيامبر گرامي (ص) كه مي تواند منشأ استنباط احكام فقهي و عقايد كلامي باشد .
مفهوم شيعي امامت، بر خلاف تصور آن نزد اهل سنت، بر تقسيم بندي همه انسان ها به دو گروه انسان هادي و انسان هابطه مبتني است. انسان هابط (سقوط يافته)، انساني است كه موردد خطاب “اهبطوا الي الارض” قرار گرفته است و به زمين ظلمت ساران ماده و طبيعت، تبعيد شده است، در حالي كه آمدن انسان هادي، از مقوله هبوط سقوط نيست، بلكه از مقوله فرستاده شدن و ماموريت (و به اصطلاح كلامي ، از مقوله لطف الهي) است؛ مأموريت براي هدايت كه جامع تزكيه و تعليم و تربيت و سياست است؛ يعني ساختن فرد و جامعه. اين ارسال و مأموريت از جانب خداوند متعال، يا بي واسطه (پيامبران) يا با واسطه است ( اوصيا و ائمه (ع) ) . [64]
متكلمان شيعه، بر اساس چنين تصويري از امامت، بر الهي و آسماني بودن آن، تأكيد دارند .
همان گونه كه انسان هابط نمي تواند پيامبر را انتخاب كند، نمي تواند وصي پيامبر را نيز انتخاب كند. چگونه مي شود مردمي جمع شوند و به كسي بگويند تو پيامبري! ما تو را به پيامبري انتخاب كرديم و بر و وحي بياور! انتخاب كردن مردم، با مفهوم پيامبري منافات دارد. پيامبر بنا به تعريف، لطف الهي است و فرستاده او، نه رئيس منتخب مردم. همين گونه هم نمي شود مردم جمع شوند و به كسي بگويند: تو وصي پيامبر و خليفه اي! در جاي پيامبر بنشين! ادامه حضور جامع پيامبر در ميان امت باش و علم كتاب را بدان و بياموز و رموز آن را تفسير كن ! برگشت اين سخن، به اين است كه انسان هابط بتواند انسان هادي را برگزيند و اين، محال است؛ همچنان كه انسان هابط نمي تواند انسان هادي اول (پيامبر) را برگزيند، نمي تواند انسان هادي دوم (وصي و امام) را نيز برگزيند .
مراتب امامت
استاد مطهري، روي آورد ديگري در تبيين تفاوت متكلمان شيعه و سني در مفهوم امامت اخذ كرده اند كه دقيق تر و پرسودتر است و آن بحث از مراتب امامت است. امامت و تبع آن، تشيع، امري ذو مراتب است؛ زيرا جانشيني پيامبر كه مهمترين مؤلفه امامت است و در ظاهر، مورد اشتراك بين تشيع و تسنن است، خود داراي درجاتي است كه همراهي اين دو گروه كلامي در همه درجات و مراتب امامت، تحقق ندارد:
الف) رياست عامه و زعامت جامعه؛ نخستين مرتبه امامت، رياست عامه است. وقتي پيامبر از دنيا مي رود، يكي از شوون از كه بلاتكليف مي ماند، رهبري اجتماع است. اين مرتبه از امامت، مورد وفاق اهل سنت و اهل تشيع است و اختلاف در اين خصوص، فقط مصداقي و تاريخي است .
اگر مسأله در همين حد و مرتبه محدود بود، يعني سخن فقط در رهبر سياسي مسلمانان بعد از پيامبر بود، انصافاً ما هم كه شيعه هستيم، امامت را جزء فروع دين قرار مي داديم و نه اصول دين؛ مانند نماز .[65]
ب) امامت به معناي مرجعيت ديني؛ امامت در اين مرتبه، نوعي كارشناسي اسلام است، اما كارشناسي خيلي بالاتر از حد يك مجتهد. كارشناس از جانب خداوند؛ يعني افرادي كه اسلام شناس هستند؛ البته نه اسلام شناسایي كه از روي عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند، كه قهرا جايز الخطا باشند، بلكه افرادي كه از يك طريق رمزي و غيبي كه بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پيامبر گرفته اند. علم معصوم، عاري از خطاست و هيچ خطا نمي كند .
اهل تسنن براي هيچ كس چنين مقامي قائل نيستند، پس آنها در اين مرتبه از امامت، اصلاً نه قائل به وجود امام هستند و نه قائل به امامت؛ نه اين كه قائل به امامت باشند و فقط اختلاف مصداقي با شيعه داشته باشند .
ج) مرتبه سوم امامت كه اوج مفهوم آن است. امامت به معناي ولايت است؛ مفهومي كه تصوف، آن را از تشيع اخذ كرده است. مسأله در اين مرتبه، مساله انسان كامل و حجت زمان است:
پس به هر دوري ولي قائم است تا قيامت آزمايش دايم است [66]
استاد مطهري با توجه به ذو مراتب بودن امامت، معتقدند كه تشيع هم مراتب دارد. بعضي از شيعيان، قائل به امامت به همان معناي رهبري اجتماعي هستند و برخي ديگر. مرحله دوم را هم قائلند، ولي به مرحله سوم نمي رسند، اما اكثريت شيعه و علماي آنان، به مرحله سوم هم اعتقاد دارند.[67]
نسبت بين نبوت و امامت
بحث از تفاوت و تشابه و عبارت دقيق تر، نسبت بين نبي و امام، از مسائل متداول كلامي است. در مباحث پيشين روشن شد كه امام، در چند جهت با نبي، مشترك است: لطف بودن، مأمور الهي و هادي بودن (در مقابل هابط) و برخورداري از دو مقام تبيين وحي و تدبير امور ديني و دنيوي مردم. حال سؤال اين است كه آيا بين نبي و امام، تباين است يا نه؟ يعني هيچ نبي اي امام نيست و يا هيچ امامي نبي نيست؟
شيخ طوسي رساله اي مختصر و تك نگاره [68] در پاسخ به اين سوال نوشته است. متكلمان متأخر تا آن جا كه تحقيقي كرده ايم، نكته تازه اي بر مطالب آن نيفزوده اند و هرچه بيان كرده اند، شرح و تفصيل سخنان وي است. وي تفصيل سخن را در اين رساله به دو اثر مهم خود، كتاب الامامه و المسائل الجليه ارجاع داده است. با توجه به اهميت ديدگاه شيخ الطائفه (شخ طوسي) نظر وي را به اختصار بيان مي كنيم:
نبي، پيام رسان از جانب خداوند متعال است، بدون واسطه بشري. چنين معنايي، مختص نبي است و لاغير. ائمه و راويان حديث نيز به يك معني، پيام آور از جانب خداوند متعال هستند، و لكن نه بدون واسطه بشري. اما از لفظ و واژه “ امام ” دو معني قابل استفاده است: يك معني مقتدا بودن امام در افعال و گفتارش است. اين معني با معناي لغوي، مناسبت كامل دارد. معناي ديگر آن، كسي است كه به تدبير امت و سياست آن قيام مي كند، به دفاع از حريم جامعه ديني و جنگ با دشمنان آن بر مي خيزد و ولايت امراء و قضاوت را تعيين مي كند و حدود را اقامه مي كند و …
از حيث معناي نخست، امام با نبي تفاوتي ندارد؛ زيرا نبي نيز كسي است كه كردار و رفتارش مورد اقتدا قرار مي گيرد، اما از حيث معناي دوم بايد گفت: قيام به تدبير و سياست است و به دست گرفتن امور حكومتي جامعه، بر هر نبي اي واجب نيست؛ زيرا محال نيست كه مصلحت اقتضا كند، خداوند صرفاً براي ابلاغ اموري كه به مصلحت مردم و لطف در واجبات عقلي است، پيامبري را فرو فرستد؛ بدون آنكه تأديب كسي و يا محاربه با كسي و يا تدبير امور جامعه را از او نخواهد .
كساني كه معتقدند نبي از آن حيث كه نبي است، پرداختن به امور سياست و تدبير جامعه، بر او واجب است، از حقيقت دور افتاده اند و ادعاي بدون دليل به ميان آورده اند. از مفاد آيه 247 سوره بقره نيز مدعاي ما استنباط مي شود. جمع بين نبوت و حكومت، تنها در خصوص برخي از انبيا؛ مانند داود و سليمان و پيامبر گرامي اسلام (ص) بوده است .
بنابراين، امامت به معناي دوم، لازمه نبوت بما هي نيست ؛ اگر چه در خصوص برخي از پيامبران ، نبوت و امامت (به معناي ولايت) با هم بوده است .[69]
شيخ مفيد، اين ديدگاه را مطابق با نظر جمهور شيعه مي داند. مقدس اردبيلي (متوفي 993) تفاوت چنداني بين نبي و امام قائل نيست، جز مساله تلقي وحي :
امام، شخصي است كه حاكم باشد بر خلق، از جانب خدا و به واسطه آدمي، در امور دين و دنياي ايشان؛ مثل پيغمبر (ص)، الا آن كه پيغمبر (ص) از جانب خدا، بي واسطه آدمي نقل مي كند و امام، به واسطه آدمي كه پيغمبر است … هر فايده اي كه به وجود رسول و نبي مترتب است، بر وجود ولي و نايب نيز مترتب است. [70]
بنابراين، بايد گفت كه بر اساس همه اجزاي تعريف نبي و امام، اين دو مفهوم نسبت متباين دارند، ولكن بر حسب برخي از اجزاي تعريف، دو ديدگاه عمده در تعريف نبوت وجود دارد:
بر حسب ديدگاه نخست، نبي بما هو نبي، همان گونه كه به امور ديني (ابلاغ وحي) مي پردازد، به امور دين نيز مي پردازد، لذا هر نبي لزوماً ولايت و سرپرستي و تصرف در امور نيز دارد .
در ديدگاه دوم، نبي بما هو نبي، فقط مامور ابلاغ وحي است، نه تدبير و سياست مردم، لذا برخي از انبيا، امامت به معناي سياست مدن داشته اند و برخي نه .
ديدگاه اخير، به شيخ مفيد و متقدمان شيعه متعلق است و ديدگاه نخست، از ابن ميثم بحراني به بعد، نزد شيعه متداول شده است.
در خصوص امامت، اجماع شيعه و اهل سنت بر اين است كه پرداختن به دين و دنيا و تصرف در امور مسلمانان، در تعريف امامت اخذ مي شود، ولكن اگر همه اجزاي تعريف لحاظ شود، اما با واسطه بشري است و با نبي كه بلا واسطه بشري است تباين خواهد داشت، ولي اگر هسته اصلي امامت لحاظ شود؛ يعني تصرف در امور مسلمانان و ولايت در دين و دنيا، بر حسب ديدگاه نخست، هر نبي اي امام نيز هست و بر حسب ديدگاه دوم، تنها برخي از انبيا امام هستند؛ چنان كه روشن است و شيخ مفيد بر آن اشاره كرده است، اين بحث، مبتني بر نظريه خاصي در جهت گيري دعوت انبياست .
نويسنده: احد - فرامرز قراملكي
پی نوشت:
62. همان . ص 408 ـ 410
63. محمد رضا حكيمي ، كلام جاودانه ، ص 48 ـ 50
64. مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ،ج4 ، ص 848 ـ 850
65. مولوي ،مثنوي معنوي ، تصحيح نيكلسون ، دفتر سوم ، بيت 815.
66. مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ، ج 4، ص 848 ـ 850.
67. شيخ طوسي ، الرسائل العشر ، “ رساله في الفرق بين النبي و الامام ” .
68. شيخ طوسي ، الرسائل العشر ، ص 11 ـ 114.
69. مقدس اردبيلي ، حديقه الشيعه .

امامت پژوهی و شناخت امامت - بخش پنجم
در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
|
 |
|
 |
|
Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1