یارب نباشد این شب ما را سحر هنوز
خورشید ما نمی کندی سر بدر هنوز
مردیم ما به حسرت اشراق آفتاب
روشن نشد به طلعت رویش بصر هنوز
در انتظار فجر حقیقت سفید شد
چشم نظاره گان و نه از وی خبر هنوز
مستقبلان قافله رهنما ملول
گشتند باز هم نرسید از سفر هنوز
یا رب که آن مسافر محبوب ما کجا
دارد مکان نمی رسد از وی خبر هنوز
خواهم به وی رقیمه کنم درد دل ولی
آگه نیم کجا بودش مستقر هنوز
صد شکر آن که او نبود بی خبر زدوست
هر چند آگهش نبود از مقر هنوز
ما را ز دوست شکوه نباشد که تاکنون
ننموده ترک لطف و نه قطع نظر هنوز
این اضطراب ما ز جفا نیست العیاذ
از ما جفا شدی و نه از وی جفا هنوز
داریم اضطراب از آن رو که مانده ایم
محروم از نظر به رخ منتظر هنوز
در سرت جمال مه برج اعتدال
مردیم و نیستی خبری از قمر هنوز
آری جواد را نبود جز وصال دوست
هر چند نیست قابل این مفتخر هنوز