«الهي اعوذ بك من غضبك و حلول سخطك» [1] كودك اشك ميريزد و از خشم مادر - كه از نافرماني كودك به ستوه آمده - به آغوش پر مهرش پناه ميجويد. اشك ريزان نگاه پشيمانش را در نگاه سراسر مهر مادر ميدوزد و لبخند مادر، آتش غضبش را كه هنوز شعلهور نشده، خاموش ميكند و طفل در تنها مامن اميدش، در آغوش گرم مادر پناه ميجويد.من به كودك گريزپاي نفسم ميانديشم كه نافرمان و عصيانگر در وادي ناداني ميتازد و از وادي رحمت الهي به ورطهي خشم خدا پا مينهد.به خشم او ميانديشم، پرتو سوزاني كه «هيچ كس از اهل آسمان و زمين تاب تحملش را ندارد» [2] و «تن ضعيف من و پوست نازكم و استخوان شكنندهام» [3] و روح عطشناك مهرم كه بيآب مهربانياش زير پرتوهاي عقابش به عطش خواهد مرد.اشك فراق محبتت در چشم حلقه ميزند، بغض دوري از مهرت بر جانم آتش مياندازد، و رخت پشيماني بر تنم ميپوشاند.لطيفا! اگر بدكارم، اگر نبودم آنچه بايد ميبودم، اگر به پاي خود به ورطهي خشمت آمدهام، اما اينك:«يا الهي! اعوذ بك من غضبك و حلول سخطك؛ اي خداي مهربان من! به تو پناه ميآورم از خشم و غضبت».به مهرباني خويش سايهي رحمت بر سرم بيفكن، به آب مهربانيات روحم را بنوشان، بر عصيانم، نافرمانيام، خطا و اشتباهم سخت مگير؛ كه نادانم و كوته فكر، اسير نفس سركشم و روحي ضعيف و ناتوان دارم و اينك با همهي بدكاريام به آغوش مهرت پناه آوردهام.آيا باور كنم كه پناهم نميدهي؟ آيا باور كنم كه مرا به آتش غضبت ميسوزاني، با آن كه تو را يگانه دانستم؟ [4] آيا باور كنم كه آتش قهرت را بر چهرهام - كه اينك سر پشيماني به سجده آورده - مستولي ميكني؟ [5] هرگز چنين باوري بر من نميآيد؛ كه تو درياي مهري، باران عفوت بر آتش انتقامت غالب است [6] و سايهسار خشنوديات گسترده از پرتوهاي خشم و قهر توست [7] و رحمتت پيشاپيش غضبت روان است.اميدم را از تو نميبرم كه اگر به تو اميد نبندم، به كجا بگريزم؟ فرار از گسترهي حكومتت ممكن نيست [8] و هيچ گريزگاهي از انتقامت نميشناسم، [9] جز در تو چه دري از رحمت به رويم گشوده است؟ [10] به كه رو كنم كه مهرش از مهر تو افزون باشد؟ تو خود سرچشمهي مهري، تنها آسمان روشني هستي كه پرندهي اميد به آن راه ميبرد. و تنها آغوش آرام دهندهاي كه به گناهكاران پناه ميدهد.اينك از خشم تو، به تو پناه ميآورم و اگر مرا به گناهم بگيري، تو را به عفوت ميخوانم. [11] به سياهي كردارم منگر كه وجودم را به آب توبه شسته و پشيمان از كردهام گشتهام. به چشمان از شرم به زمين دوختهام نظر كن، گناهم را افشا مكن و بيش از اين شرمسارم منما، به آغوشت پناهم ده و مرا از آنان كه به غضبت دچار شدهاند، قرار مده!خدايا! اگر به عذابم مبتلا كني، به عدالت رفتار كردهاي؛ [12] كه مستحق عذابم به جرم آنچه كردهام از نافرماني و عصيان در برابر لطف و احسان تو. اما اگر من لايق رحمت و مهرت نيستم، تو سزاواري كه به فضل و كرم بيپايانت بر من ببخشي؛ كه جز تو پناهي ندارم. [13] نه طاقت عدل تو را دارم [14] و نه تاب عذابت را، بر من رحمت آور كه تو درياي رحمتي! با من مهربان باش؛ كه تو را به مهرت گرفتهام و به آغوش گرم محبتت پناهم ده؛ كه به سويت اميد آوردهام، اي رحيم!
[1] مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
[2] همان، دعاي كميل:«و هذا ما لا تقوم له السموات والارض».
[3] همان: «ارحم ضعف بدني و رقه جلدي و دقه عظمي».
[4] همان، دعاي كميل:«اتراك معذبي بنارك بعد توحيدك».
[5] همان:«اتسلط النار علي وجوه خرت لعظمتك ساجده».
[6] صحيفهي سجاديه، دعاي 12: «يا من عفوه اكثر من نقمته».
[7] همان: «يا من رضاء اوفر من سخطه».
[8] بخشي از دعاي كميل:«لا يمكن الفرار من حكومتك».
[9] مناجات شعبانيه.
[10] صحيفهي سجاديه، دعاي 10: «الي اين مذهبنا عن بابك».
[11] مناجات شعبانيه:«ان اخذتني بجرمي، اخذتك بعفوك».
[12] صحيفهي سجاديه، دعاي 10: «ان تشا تعذبنا فبعدلك».
[13] مناجات شعبانيه:«الهي ان كنت غير مستاهل لرحمتك فانت اهل ان تجود علي بفضل سعتك».
[14] صحيفه ي سجاديه، دعاي 10: «فانه لا طاقه لنا بعدلك».