«اسيلك... ان تجعلني ممن... لا ينقض عهدك.» [1] وقتي با كسي كه دوستش داري و دل در گرو مهرش نهادهاي، پيماني ميبندي، گويي تمام وجودت با آن پيمان پيوند ميخورد. انگار كه آن پيمان، حد زنده بودن توست. خط قرمزي ميشود در زندگيات، كه پا از آن فراتر نمينهي و نه تنها اين، كه به حدودش هم نزديك نميشوي، مبادا كه گمان كند پيمان را شكستهاي. اين پيمان كه با محبوب بستهاي، قاب بلوري ميشود به دور زندگيات، كه اگر بشكنياش، گويي زندگي خود را به بازي گرفتهاي، تا پاي جان، با تمام توان، بر سر پيمانت هستي و هرگز آن را از خاطر نميبري. و چه پيماني زيباتر، محكمتر و واقعيتر از پيمان انسان با محبوبش؟!آن روز كه همه، اول تا آخر، جمع شدند و در جواب (الست بربكم)، بلي گفتند [2] و عهد بستند كه او را به خدايي باور كنند، بندهي او باشند، اطاعتش كنند و غير او هرگز نپرستند و اطاعت نكنند، همه با هم پيمان بستند كه تنها بندهي خدا باشند، چه زيبا، چه باشكوه، چه پيمان گران قدري، چه پيمان سودمندي! مهربانان، بارالها! اسيلك... ان تجعلني ممن... لا ينقض عهدك؛ مرا از آناني قرار ده كه عهد تو را نشكند».عزيزا! مرا از آناني به شمار آور كه با پيمان تو آمدند و با وفاي به عهد رفتند و به فلاح و رستگاري رسيدند. از آنان كه در اين آشفته بازار دنيا، پيمان تو را، به متاعي ناچيز و كم ارزش نفروختند، كه سودها كردند. در اين خانهي فريب، در اين دنياي رنگ رنگ پر زرق و برق، كه چشم و دل آدمي را به خود ميخواند، چه بسيارند آنان كه غافلانه، پيمان ارجمندشان را شكستند و بندهي شياطين شدند، بندهي هر چه غير خدا. گوهر عهد و ايمانشان را به بهايي ناچيز، در قبال اندكي لذت زودگذر و ذرهاي خوشي پوچ و دروغين، فروختند. آنان در آخرت بهرهاي ندارند. خدا در روز قيامت با آنان سخني نميگويد و بر آنان نظر نميكند، پاك نميگردند و عذابي دردناك انتظارشان را ميكشد. [3] واي بر آنها، چه زيان آشكاري! آن گاه كه او رشتهي مهر پاره كند و جاري لطف را دريغ دارد، چه خواهند كرد آنان كه پيمان را گسستهاند؟ آنان كه عهد خدا را پس از بستن عهد شكستند و رشتهاي را كه خدا امر به وصل بودنش ميكرد، پاره كردند. راستي كه آنان زيان كارند. [4] مباد كه باغ زندگي ما به آتش چنين زياني بسوزد. مباد كه رشتهي مهر از محبوب بگسليم و پيمان بشكنيم، از ياد ببريم كه و با ما عهد كرده كه شيطان را بندگي نكنيم؛ كه دشمني است آشكار، و تنها او را بندگي كنيم و به راه راست رويم. [5] كاش ميفهميديم همين دو جمله كه با او عهد بستهايم ضامن سعادتي است كه دست خيليها از آن كوتاه است.مهربانا! تو ياريمان كن تا بر سر پيمان بمانيم و عهدمان را از ياد نبريم. عزيزا! گفتي كه اگر ما به عهد خود وفا كنيم و تو را بندگي نماييم، تو نيز به عهد خود در قيامت وفا ميكني [6] و پناهمان ميشوي. رحيما! گفتي كه هر كس به عهد خود وفا كند، پاداشي گرانقدر نزد تو دارد. [7] اي عطوفت يگانه! در اين وفاي به عهد نيز از خودت ياري ميخواهيم. مخواه كه عهدت را بشكنيم و پيمانت را به دست فراموشي بسپاريم. مخواه كه بندهي غير تو باشيم و كلام ديگري را بپذيريم، تو كه نورت را از اول بودنمان در ما تابانيدهاي، هرگز ما را از نور خود محروم مساز، يا نور و يا رحيم!
[1] بخشي از مناجات شعبانيه.
[2] سوره اعراف (7) بخشي از آيهي 172.
[3] سوره آل عمران (3) آيهي 77: (ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا، اوليك لاخلاق لهم في الاخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيمه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم).
[4] سوره بقره (2) آيهي 27: (الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل... اوليك هم الخاسرون).
[5] سوره يس (36) آيهي 60: (الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان، انه لكم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم).
[6] سوره بقره (2) آيهي 40: (اوفوا بعهدي اوف بعهدكم).
[7] سوره فتح (48) آيهي 10: (و من اوفي بما عاهد عليه الله فسيوتيه اجرا عظيما).