«اسئلك... ان تجعلني ممن... لا يستخف بامرك».[1] از آن روزي كه به اين دنياي فاني پا نهاديم، جاميبودهايم لبريز از الطاف و نعمتهاي تو و نه تنها اين، كه قبل از آمدنمان نيز، به فكرمان بودي، به فكر سعادتمان، و از ما پيمان گرفتي كه در دنيا شيطان را عبادت نكنيم؛ كه او دشمن است و به ضلالت ميكشاند، و تو را بپرستيم [2] تا به مقام سعادت برسيم و وقتي كه قدم در اين دنياي فريبنده نهاديم، از گوشه و كنار اندرزمان فرستادي، مبادا به راه كج برويم. امرمان كردي به آنچه ما را به سوي خوبيها ميكشاند و نهيمان كردي از آنچه به بديهايمان ميخواند. به رفتن راهي كه انتهايش، سبزهزار خرم سعادت باشد، فرمانمان دادي و از رفتن به راهي كه به ورطهي هلاك و بيابان عذاب ميرسيد، بازمان داشتي.ما را به خود خواندي و رشتهي الفت را بر ما افكندي. خواستي كه با تو سخن گوييم و كلامت را بشنويم. خواستي كه فريب شيطان را نخوريم و بيراهه نرويم؛ و دريغا كه ما چه بسيار كلامت را نشنيده گرفتيم و امرت را سبك شمرديم، دستورهايت را پيروي نكرديم و سعادت را به بازي گرفتيم، به ورطه هلاك افتاديم و مستحق عذابت گشتيم.بارالها! اگر چه بسيار گناه كردهايم و اجابتت را چنان كه بايد انجام ندادهايم، اي مهربان، هميشه مهرت را در سينه داشتهايم، و هميشه تو تنها پناهمان بودهاي، هميشه تو را خواستهايم و تو را خواندهايم.اينك اي يگانه معبود! اي مهربان محض! اي بخشندهي بنده نواز!اسيلك... ان تجعلني ممن... لا يستخف بامرك؛ از آناني قرار ده كه امرت را سبك نشمردند».عزيزا! تو بزرگي، بزرگتر از آنچه پرنده خيال من بر آن راه يابد، خواب غفلت چگونه بر من پرده افكنده كه بزرگيات را نميبينم و پردهي حرمت حدودت را پاره ميكنم؟ مستي چه فريبي در من شررانداخته كه بيخيال حضورت، روزها را ميگذرانم و از يادت غافل ميمانم؟نور يادت را همواره در آسمان دلمان روشن دار و ابرهاي سياه غفلت را از آسمان دلمان دور دار! بخواه كه بشناسيمت. بخواه كه قدرت را بدانيم؛ كه ما هميشه به تو محتاجيم و غفلت هميشه به ما نزديك است.اي بزرگ،اي بخشنده! هماره دست گيرم باش.
آمين يا رب العالمين!
[1] بخشي از مناجات شعبانيه.
[2] سوره يس (36) آيه 61: (ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين).