montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

تفکر در نظام عالم از بهترين راههاي تطهير قوه خيال
يکي از راههاي تطهير قوه خيال آن است که انسان بخشي از شبانه روز را به تفکر بنشيند و به موجودات اطراف خود فکر کند تا آنجا که مي تواند موضوع تفکر را شخص خويش و افکار و اعمال و کردار خود قرار دهد و آنچه را که انجام داده است حسابرسي نمايد.
يکي از بهترين راههاي تطهير قوه خيال آن است که انسان آنچه را در مورد غير خودش بد مي پندارد همه را برعکس نموده و مقابل آن را اخذ کند. و اين نکته اي که اکنون به عرض رسانديم مکمل آن بحث است که انسان شبانه روز در انديشه نظام آفرينش باشد. به همين خاطر است که در آيات فراواني دستور فکر کردن را براي ما صادر نموده اند.
فکر کردن محدوده خاصي ندارد. در جمادات، در آفرينش زمين و آسمانها، در ستاره ها و ديگر موجودات نظام آفرينش مي توان تفکر کرد، که چه کسي آنها را پديد آورده؟ و اينها چطور به وظايف خود عمل مي کنند؟ ظاهراً مي بينيم که حرکات تمام موجودات نظام هستي بدون علم و شعور صورت مي گيرد اما وقتي فکر کنيم مي بينيم درست برعکس اين قضيه بوده و تمام موجودات بر اساس علم و شعور و آگاهي حرکت مي کنند. در تمام حالات خود مشغول فکر کردن باشيد. در خود فکر کنيد که چه قوه و نيرويي در درون داريد که تا زماني‌که زنده ايد، حرکت مي کنيد، مي بينيد، مي شنويد و فکر و خيال داريد، اما همين که نفستان از بدن جدا شد و مرديد نه مي توانيد حرکت کنيد، نه مي توانيد حرف بزنيد و نه مي توانيد فکر و خيال کنيد. اين چه حقيقتي است؟! چگونه موجودي هستيد که در آنِ واحد مي توانيد بگوئيد، بچشيد، ببوئيد، بشنويد، ببينيد و در همان لحظه راه هم برويد و فکر و خيال بکنيد؟ هميشه با خود بگوييد من کيستم؟ از زندگي کردن چه مي خواهم؟ از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟ چه هدفي از گذشت شب و روز و کار روزمره وجود دارد؟ تمام اين سؤالات موجب مي شود انسان در مقام تفکر گرم شود و از درونش چشمه ها جوشش کند.
در ابتداي راه، فکر کردن به اموري محدود تعلق گرفته و زود به اتمام مي‌رسد اما پس از مدتي نفس از اين طريق جوششهاي در خود مي کند. حضرت آقا در درسهايشان تمثيل مي فرمودند: زمستان از چشمه هاي ييلاقي دور مي‌شويم. در آن زمان يخ و برف و سرما راهِ چشمه ها را مي بندد. وقتي بهار برمي گرديم و راه چشمه ها را بسته مي بينيم، با بيلي املاح و رسوبات را گرفته و آب را سرازير مي کنيم. معلوم مي شود در اين مدت آب در زير املاح و رسوبات موجود بوده است اما فقط مسير جريان آن بسته شده بود. عادت کردن ما به آفرينش دنيا نيز باعث شده همچون آن باران ها و سيلابها، خار و خاشاک و سنگ و چوب در مسير تعقل انسان قرار گيرد. اما پس از کمي تلاش و زحمت مي تواند مسيرِ آبراه تفکر را باز کند و از چشمه جوشان خود بچشند. بعد از مدتي، فکر کردن براي او به صورت ملکه اي در مي آيد اما تا رسيدن به آنجا کار زيادي مي‌خواهد.
عقائد عوامي ما به مسائل اعتقادي همچون قيامت و معاد باعث شده از فيض حقيقت بي‌بهره بمانيم و حقيقت مطلب را از روي تعقل، مورد فهم قرار ندهيم. زيرا اکثر ما مسئله قيامت را مربوط به آينده مي دانيم و انتظار روزي را مي‌کشيم که اين واقعه انجام گيرد. اين اعتقاد نه تنها ما را در مسير انسان سازي قرار نمي‌دهد بلکه موجب بيچاره گي ما نيز مي شود. اين اعتقاد باعث بسته شدن راه رشد و تعالي روح ما مي گردد. بايد معناي بهشت و جهنم را واقعاً بيابيم. بايد کتاب وجودي خود را بررسي کنيم. با اين که بهترين دين و کتاب و سخن از آنِ ماست ولي با اين حال همين عقائد متعارفي که راجع به دين و اسرار آن در خود داريم عامل عقب افتادگي ما مسلمانها شده است. حتي بسياري از علما و دانشمندان ما نيز گرفتار چنين اعتقاداتي هستند. لذا نتوانسته اند حقائق را بيابند و آنها را به مردم القاء کنند.
هيچ اصلي در اسلام مهمتر از اصل مبدأ و معاد نيست. بايد توجه داشت که بحث نبوت و رسالت و امامت در مرحله بعدي قرار مي گيرد. ولي متأسفانه اين دو در ما بيش از يک اعتقاد عوامانه، چيز ديگري نيست. فهم ما از فشار قبر، همان گودالي است که پس از مردن، جسم ما را درون آن مي گذارند. و در مورد عالم برزخ فکر مي کنيم از شب مرگ شروع مي شود و تا هنگام قيامت ادامه مي‌يابد. خوب اگر چنين است اين مدت زمان را چگونه بايد پياده کرد؟ مگر غير از اين است که شخص مرده جسم خود را رها کرده و فقط نفس مجرد دارد که ازل و ابد براي آن يکسان است. اين مدت زمانِ عالم برزخ را در جسم او بايد پياده کنند يا در نفس مجرد او؟! اگر در جسم است، که مي بينيم بعد از مدتي جسم پوسيده مي شود و چيزي از آن باقي نمي ماند و اگر در نفس مجرد پياده مي‌شود، آن هم که مجرد است و زمان و مکان ندارد. چگونه بايد آنرا حل کرد؟!
همچنين ما در مسئله مبدأ، اعتقادات عوامي بسياري داريم که هيچ يک از آنها مطابق موازين و معيارهاي ديني و قرآني ما نيست. به تصور ما خدايي جداي از زمين و آسمان و ماه و خورشيد، مستقل از اينها در بالا قرار دارد که همگان را زير نظر دارد. بعد مي گوئيم علم پيدا کردن به خداوند از آنِ ائمه است و ما را توانايي آن نيست، و اين گونه خود را راحت مي کنيم. خوب چرا ما نبايد بتوانيم به حقيقت آن راه پيدا کنيم؟ مگر ائمه نفرمودند: شما هم مثل ما بالا بياييد تا بفهميد. ولي متأسفانه ما بيراهه رفته ايم. سالها نماز مي خوانيم و هنوز نمي دانيم چرا براي نماز بايد رو به کعبه کنيم؟! البته نمي گويم اعتقادات ما تماماً باطل است نه خير، اما همه اينها در مرتبه نازله تفکر قرار دارد که اگر کمي قويتر بشويم آن خدا و قيامت در مراتب بالاتر نيز براي ما تجلي پيدا مي کند.
غرض اين که توقف کردن بر چنين اعتقاداتي باعث عقب افتادگي ما شده است. نماز را به خاطر رسوا نشدن در مقابل دوستان و فاميلانمان مي‌خوانيم و يا چون مي ترسيم قيامت و جهنمي که از آن تعريف مي کنند حق باشد نماز مي‌خوانيم. در نماز هم از ابتدا تا انتها با همه هستيم غير از خدا. حتي اين نعلين و عبا و عمامه هاي ما نيز در وقتش جواب نمي دهند که:
واعظان کاين جلوه بر محراب و منبر مي کنند
چون به خلوت مي روند آن کار ديگر مي کنند

مي بيني همين که در تنهايي افتاد، هر چه از دستش برمي آيد انجام مي دهد. مانند کارگري که تا نگاه صاحب کار و استادش متوجه اوست خوب کار مي‌کند اما همين که رو برميگرداند، دست از کار مي کشد. آن که نماز شب مي‌خواند به وقتش مثل حيوان درنده مي شود. خمس و زکات هم مي‌دهد، حج هم مي‌رود، اما به وقتش کار ديگر مي کند. چرا چنين مي شود؟! اينجاست که حافظ هم ديگر طاقت نمي آورد و مي گويد: عارف و صوفي و شيخ همه تزوير مي‌کنند. منتهي بايد زمانش برسد تا آشکار گردد.
به وقتش انسان مي تواند خود را خوب بشناسد. چرا براي رسيدن کمي بيشتر آب کشاورزي، سر يکديگر کلاه مي گذاريم و دعوا مي کنيم و به ناموس يکديگر فحش و ناسزا مي‌دهيم؟ مگر نماز نمي خوانيم؟ مگر غير از اين است که «ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر» [۱] نماز خواندن انسان را از بديها باز مي‌دارد . عيب کار در کجاست؟ چرا تا به مقصد رساندن کاري که به فرض صد شاخه بوده، نود شاخه آن را قطع مي کنيم؟ چرا در محيط کار خود به جاي دوازده ساعت کار کردن پنج ساعت کار مي کنيم؟
- در روايت آمده شخصي به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد گفت آقاجان! چه کنيم تا ديگر گناه نکنيم، امام فرمودند: چند امر را مراعات نما بعد از آن هر چه خواستي گناه کن؛ يکي اين که جايي گناه کن که زمين خدا نباشد، دوم اينکه: طوري گناه کن که خداوند تو را نبيند. و سوم اينکه: بدون استفاده از نعم الهي گناه کن. آن شخص به امام گفت: با اين حساب ديگر جايي براي گناه کردن نمي‌ماند. و امام فرمود: آري، اينچنين است.
ما هرگز حق نيت خلاف و گناه را هم نداريم زيرا آن که نيت گناه کرده است هر چند به فعل آن دست نيافته، اما بدين نيت دل را از دست داده است و اگر به فعلش هم دست يافت فقه براي او حکمي دارد، سارق که به نيت سرقت از خانه اش بيرون شد و به هدف پليدش نرسيد، احکام سارق بر او جاري نيست و لکن عذابي و نکالي شديدتر از قطع يد بر جان خود وارد نموده است.
«و ان تبدوا ما في انفسکم او تخفوه يحاسبکم به الله»[۲]
ـ اگر آنچه را که در نفس شما است آشکار کنيد و يا پنهان بداريد، خداوند شما را بدان محاسبه مي کند.
امام صادق عليه السلام در روايتي فرمود: نگاه به گناه نکنيد که کوچک است، ببينيد گناه چه کسي را مي کنيد. علماي ما نيز فرموده اند: همه گناهان، ذنوب کبيره اند و صغيره به قياس و نسبت بعضي از آنها با بعضي ديگر است.
خلاصه اين که ما بايد اشکالات و عيوب خود را پيدا کنيم و ببينيم آيا در تهِ اين غربال خداوند باقي مي مانيم يا نه؟ بايد علت لنگ ماندنمان را بيابيم. با اين ديني که من و شما داريم اصلاً نبايد نيازي به نيروي قضايي و نظامي و انتظامي داشته باشيم. بايد همچون زمان ظهور حضرت حجت ارواحنا له الفداء مدينه فاضله متحقق شود. ما دين نازنيني داريم که مي گويد اگر در جنگ هستي و زخمي شده اي و تشنگي آنچنان بر تو فشار آورده که نفست به شماره افتاده، آبي که برايت آورده اند سعي کن به ديگري بدهي و همانند جعفر طيار بگويي: آن شخص زخمي ديگر مقدمتر از من است. ما ديني داريم که در تمام شئون زندگي برايمان برنامه هاي تامّ و مفيدي دارد حتي براي دستشوئي رفتن ما هم برنامه دارد. حقايق و برنامه‌هاي فراواني در روايات ما آمده که اگر مو به مو به آنها عمل شود شخص را به بالاترين و عاليترين درجات انساني مي‌رسانند. ولي ما يا به اين برنامه ها عمل نکرديم و يا به خاطر حيثيت اجتماعي و ترس از گرفتاريهايي که از عمل نکردن آنها، عائد انسان مي شود به اين اعمال رو آورده ايم. يعني کسب منافع شخصي باعث مقيد بودن ما به احکام شرعيه شده است. نماز را براي احترام و عرض ارادت در پيشگاه عظمت الهي به جا نمي آوريم بلکه آنرا براي شفاي مريض و بدست آوردن چيزي در دنيا مي خوانيم. البته خداوند هم به خاطر بزرگواريش به تقاضايمان عمل مي کند و رفع بلا مي نمايد اما ما همچنان در غفلت فرو رفته ايم و متوجه حقائق نمي شويم. به جاي اينکه ذاکر و شاکر حقائق و نعم الهي بوده باشيم، دهها غرض و نيت شخصي را در اعمال عبادي خود دخيل مي سازيم. از اين رو در اعتقادات خود دچار مشکل شده ايم. اگر اين بخش تصحيح نشود و اعتقادات ما اصلاح نگردد حقيقت عقل در مقام تفکر جلوه گري نمي کند و باعث گرفتاري بيش از پيش انسان مي شود.

[۱] سوره عنکبوت / آیه ۴۵
[۲] سوره بقره / آیه ۲۸۴
شرح مراتب طهارت(قسمت چهاردهم)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته