كامل بن ابراهيم مدنى از جمله كسانى است كه از تولد حضرت مهدى ارواحنا له الفداء اطلاع يافته و از آن خبر داده است . [1]
گروهى از مفوضه او را به محضر امام حسن عسكرى علیه السلام فرستادند تا سؤالاتى از محضر امام بپرسد
وى وارد مجلس شد و در كنار درى كه پرده اى بر آن آويخته بود، نشست.
پیش از آن كه سؤالاتش را مطرح كند، بادى وزيد و پرده كنار رفت.
حضرت مهدى ارواحنا له الفداء كه در آن جا بودند، پاسخ پرسش هاى وى را ارائه فرمودند. [2]
كامل بن ابراهيم از بركت وجود حضرت، هدايت شد و از عقيده اش برگشت.
وى جزو كسانى است كه بر جنازه امام حسن عسكرى علیه السلام نماز خوانده و در مراسم تشييع جنازه، حضرت مهدى ارواحنا له الفداء را ديده اند.[3]
اسماعيل بن على
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت مهدى ارواحنا له الفداء اطلاع يافته واز آن خبر داده است .[4]
عبدالله بن عباس علوى
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت، اطلاع يافته و از آن خبر داده است .[5]
على بن عاصم كوفى
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت، اطلاع يافته و از آن خبر داده است. [6]
عمر الاهوازي
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت، اطلاع يافته و از آن خبر داده است.[7]
اسماعيل بن موسى بن جعفر
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت مهدى ارواحنا له الفداء اطلاع يافته واز آن خبر داده است .[8]
حكيمه
حكيمه خاتون، از بانوان خاندان امامت و رسالت و زنى با كفايت و مؤمنه بود.وى دختر امام جواد علیه السلام خواهر امام هادى علیه السلام و عمَ امام حسن عسكرى علیه السلام بود. امام هادى علیه السلام نرجس خاتون را به خواهرش حكيمه خاتون سپرد تا احكام و دستورات اسلام را به او بياموزد. حكيمه خاتون، شاهد ولادت امام زمان ارواحنا له الفداء بود و تاريخ و كيفيت ولادت حضرت مهدى ارواحنا له الفداء را همه از حكيمه خاتون نقل كرده اند. حكيمه خاتون مى گويد: پس از چهل روز از ولادت حضرت مهدى ارواحنا له الفداء طبق دعوت امام حسن عسكرى علیه السلام به خانه اش رفتم وقتى وارد اطاق شدم، ناگهان ديدم همان كودك، چون آفتاب درخشنده در مقابل پدر راه مى رود و به اندازه يك فرزند دو ساله مى ماند. تعجب كردم و از امام پرسيدم: اى سرور من اين كودك به اندازه دو سال رشد كرده است .حضرت تبسمى كرد و فرمود: فرزندان پيامبران و جانشينان آنان كه به مقام پيشوايى و امامت برگزيده مى شوند، ورشدشان همانند سايرين نيست، بلكه وقتى يك ماه از عمرشان مى گذرد، چنان است كه بر ديگران يك سال گذشته باشد .[9] حكيمه خاتون از محضر امام حسن عسكرى علیه السلام درخواست نمودكه در حق او دعا كند و از خدا بخواهد كه در زمان حيات امام علیه السلام از دنيا برود و چنين شد [10] مزار او در سامراكنار حرم عسكريين است.
حكيمه خاتون، قابله حضرت مهدى ارواحنا له الفداء نيز بوده است .[11] برخى منابع، يكى از نام هاى مادر حضرت مهدى ارواحنا له الفداء راحكيمه،ذكركرده ا ند [12]
غانم
در پشت مبارك رسول خدا صلی الله و علیه و آله علامتى بودكه آن راختم نبوت گويند.حضرت مهدى ارواحنا له الفداء نيز علامتى در پشت دارد، مانند علامت پشت مبارك رسول خدا صلی الله و علیه و آله كه برخى از آن به"ختم وصايت "تعبير كرده اند.[13]
باز ابو غانم از ديدار ديگرى سخن مى گويد كه در آن گروهى از شيعيان افتخار حضور داشته اند، وى مى گويد: براى ابو محمد امام حسن عسكرى علیه السلام فرزندى متولد شدكه اسم او را محمد گذاشت. روز سوم ولادتش او را بر اصحاب خود نشان داد و فرمود: اين مولود امام و سرپرست شما بعد از من است و جانشين من است در ميان شما. اين همان قائم ارواحنا له الفداء است كه گردن ها براى انتظار به سوى او كشيده مى شود، وقتى كه زمين از ظلم و جور پر شده باشد، قيام مى كند و زمين را از عدل و داد پر مى كند.[14]
ظريف
ابو نصر ظريف از خادمان امام حسن عسكرى علیه السلام بوده و از كسانى است كه از تولد حضرت مهدى ارواحنا له الفداء اطلاع يافته و از آن خبر داده است.[15]در برخى كتب ظريف بن خادم آمده است
ظريف مى گويد: هنگامى كه حجت خدا به دنيا آمد، همه خاندان خوشحال شدند وچون بزرگ شد به من دستور داده شدكه هر روز همراه گوشت، يك قطعه استخوان مغزدار هم بخرم وگفته مى شدكه مغز استخوان براى مولاى كوچك ماست.[16]
على بن مطهر
از جمله كسانى است كه از تولد حضرت،اطلاع يافته و از آن خبر داده است.[17]
[1]بحارالانوار ج 51 ص 5، ارشاد مفيد، ص 330.
[2]كشف الغمه، ج 2 ص 499.
[3]روزگار رهایی ج1، ص 160و165.
[4] كمال الدين ج 2، ص 104- 114 ارشاد مفید، ص 330.
[5] بحارالانوار ج51 ص 5 ارشاد مفيد ص 330.
[6] ارشاد مفيد، ص 330 بحارالانوار، ج 51 ص 5.
[7]بحار الانوار، ج 51 ص 5 ارشاد مفيد ص 330.
[8]بحار الانوارج 51 ص 5 ارشاد مفيد ص 330.
[9] بحارالانوار، ج 51 ص 14.
[10] روزگار رهايى ج ا، ص 153.
[11] روزگاررهايى، ج 1 ص 12.
[12] امام مهدى ارواحنا له الفداء ازولادت تا ظهور سيد محمدكاظم قزوينى ص 172.
[13]ارشاد مفيد، ص 320 بحار الانوار ج 51 ص 5.
[14]بحارالانوار ج51 ص 5.
[15]بحارالانوار ج 51 ص 5 ارشاد مفيد ص 330.
[16]ارشاد مفيد، ص330 غيبة طوسى، ص 48 1 كافى ج 1، ص 330.
[17]بحارالانوار، ج 51 ص 51 ارشاد مفيد ص 330.