1- علم ذاتی خداوند متعال حقیقت مطلق است و هر حقیقتی در نظام هستی به خدا قیام وجودی دارد. خداوند قبل از خلقت موجودات به آنها علم ذاتی دارد که درک حقیقت علم ذاتی خدا برای ما ممکن نیست. این علم بر واقعیات عالم اشراف دارد که به آن «آگاهی حضوری» خدا می گویند. بنابراین آفرینش موجودات همراه با حضور در محضر ذات اقدس الهی است. به عنوان مثال سخن گوینده که همان فعل گوینده است در محضر اوست. چون انسان از حالات و افعال خویش آگاه است.
مخلوقات خدا محدود به این عالم نیستند. قبل از این عالم عوالم دیگری وجود دارد که فوق زمان و فوق مکان هستند. به تعبیر قرآن هر خلقتی معلوم حق تعالی است و درباره این معلومات خدا تعابیر مختلفی آمده است. گاهی به عنوان عرش، گاهی به عنوان لوح محفوظ، کتاب مکنون و گاهی به عنوان لوح محو و اثبات بیان شده است که بیانگر مراتب خلقت خداوند متعال است که مراتب خلقت خدا همان مراتب معلومات خداست.
2- علم فعلی علم فعلی خدا آگاهی از ملائکه و شئون وجودی ایشان است.
علم غیب 1- غیب مطلق واقعیات عالم (گذشته، حال و آینده) در محضر خداست و خدا به زمان و مکان احاطه علمی دارد.
«لاَ یَعلَمُ الغَیْبَ إلّا هُوَ...»
علم غیب منحصراً در اختیار ذات اقدس الهی است.
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» [1]
علم غیب مطلق در این عالم هیچ گاه به درک های ظاهری شهود نمی شود.
2- غیب نسبی علم غیب نسبی تنها برای عدّه ای از غیب بودن خارج می شود:
«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ...» [2]
خدا عالم غیب مطلق است، برای کسی پرده برداری نمی کند، مگر کسانی که مرضی خداوند باشند که یکی از آنها رسول صلی الله علیه و آله و سلم است.
در روایتی امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إن رسول ا... أعطی عِلم ما کان و ما هو کائن إلی یوم القیامة فورثناه من رسول الله وراثه»
خدا علم گذشته، علم آنچه که هست و آنچه که تا قیامت هست را به پیامبرش داده و ما نیز این علم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برده ایم.
«وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا...» [3]
تعلیم اسماء (حقایق ظهور یافته از ذات اقدس الهی) به آدم زمینه اولیه ای است که انسان می تواند به حقایق عالم راه پیدا کند. منتها اولین انسانهایی که با تعلیم خدا به این حقایق راه پیدا می کنند انبیاء و اولیاء علیهم السلام هستند.
کسی که به مقام وحی نبوّت می رسد از یک جایگاه عالی قرب الهی نیز برخوردار است که در این وحی «علم الهی» به او اعطا می شود:
«وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ» خدایا علم خودت را به ایشان اعطا کردی.
علوم انبیاء و اوصیاء علیهم السلام 2 گونه است که هر دو علم خداوند متعال است.
1- علم حقیقی (بی واسطه) به اشیاء عالم که به صورت معانی ذهنی برای وجود شریف انبیاء و اولیاء علیهم السلام منعکس می شود (انعکاس دقیق مفهومی) که گاهی از آن به وحی تعبیر می شود که وحی نیز علم افاضی خداوند متعال است. (وحی یک علم خاصی است که شرایط خاصّی دارد و فقط برای عدّه خاصّی افاضه می شود. اما علم الهی دایره وسیع تری دارد. غیر از انبیاء و اولیاء علیهم السلام هم می توانند به آن دسترسی پیدا کنند.)
2- علم الهی که با واسطه نسبت به حقایق عالم است.
آفرینش وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این عالم اسباب به گونه ای است که از طریق این اسباب غیبی به آگاهی برسد. (از این جهت حضرت جبرئیل علیه السلام واسطه وحی می شود. حضرت عزرائیل علیه السلام واسطه قبض روح می شود. حضرت اسرافیل علیه السلام واسطۀ رزق می شود.) انبیاء علیهم السلام چون مأمورند طبق اسباب این عالم حرکت کنند، طبق وظایفی که دارند به اذن الهی از این علم غیب پرده برداری می کنند. (آنجایی که مربوط به وحی است) اما آنجایی که مربوط به زندگی خاصّ خودشان می شود، از آن آگاهی ها استفاده نکرده و منتظر می مانند تا به واسطه ملائکه از آن عوالم غیبی آگاهی یابند. ایشان گاهی اظهار بی اطلاعی می کنند تا دیگران غلو نکنند و ایشان را خدا ندانند.
بنابراین اقتضاء مصلحت خدا این است که از این حقایق غیبی به میزان ظرفیت وجودی انبیاء علیهم السلام پرده برداری شود که بتوانند با مصلحتی که تشخیص می دهند در جای مناسب از این معلومات پرده برداری کنند.