دل مأواي حق است سفيان مي گويد: از محضر امام صادق عليه السلام راجع به آيه شريفه «الا من اتي الله بقلب سليم تنها آن کسي سود برد که با دل پاک به درگاه خدا روي آورد» سؤال کردم. امام فرمود: قلب سليم قلبي است که حق تعالي را زيارت کند و در خود غير را جا ندهد. حديث ديگري از امام صادق عليه السلام است که مي فرمايد: «القلب حرم الله فلا تسکن في حرم الله غير الله» [۱] دل حرم خداست پس در آن غير خدا را ساکن نسازيد –حديث فوق را با عبارت «فلا تدخل» نيز نقل فرموده اندکه نه تنها نبايد غير را در دل جاي دهيد بلکه حق داخل کردن آنرا نيز در دلهايتان نداريد. ظاهراً روايت «فلا تسکن» بهتر باشد زيرا «داخل نکردن غير در دل» مخصوص انبياء و ائمه است و فقط ايشان آن قدرت و توان را دارند که نگذارند غير خدا در دل وارد شود، اما غير آنها از مردم عوام چنين نيرويي ندارند که از داخل شدن غير حق در دل جلوگيري کنند. امام هم مي فرمايد: حال که شما نميتوانيد مانع از ورود غير شويد پس لااقل از ساکن شدن آن در دلهاي خود جلوگيري کنيد و فقط خدا را صاحب منزل قرار دهيد.
حاکميت وحدت در قلب در عبارت فرموده اند: «قلب را همّ واحد بايد» هر کجا ديديد پاي کثرت و اختلاف و پراکندگي به ميان آمده بدانيد راه اطمينان نفس بسته شده است. پراکندگي و اختلاف در هر يک از شغل و محيط و ارتباط با دوستان مختلف، ميتواند خطرناک باشد همانند يک راننده تاکسي که از صبح تا غروب افراد مختلفي همچون پيرمرد، پيرزن، جوان هرزه، جوان مؤمن، کارمند، کارگر، کاسب و غيره و غيره را سوار ماشين خود مي کند و شاهد تمام ناراحتي و گرفتاري ايشان ميشود. لذا نوعاً مي بينيد اعصاب رانندگان تاکسي ناراحت است، اين امر به خاطر همين پراکندگي بوجود آمده از برخورد کردن با گروههاي مختلف مردم است. همينطور ايستادن در صف نانوايي هم موجب پراکندگي است. به طور کلي هر کجا مي بينيد مردم آنجا جمع مي شوند و حاضر نيستند سر سوزني نسبت به يکديگر گذشت داشته باشد بدانيد که آن جا جاي خطرناکي است و سعي کنيد از اين مکانها دور شويد. زماني به نانوايي برويد که خلوت است. لازم نيست در شبانه روز سه مرتبه به نانوايي برويد و نان بخريد. يک بار در شبانه روز به نانوايي برويد و بيست و چهار ساعت خود را با همان نان بگذرانيد و حاضر نباشيد با رفتن به چنين مکانهايي و ديدن چنين افرادي حال خود را به هم بزنيد. همچنين اختلافات در منزل و بين دوستان و فاميلها و خويشاوندان، همه و همه انسان را پراکنده و متشتّت مي کنند. و در مقابل هر کجا ديديد که وحدت حاکم شده و به سلوک و آرامش رسيده ايد بدانيد که خدا در آن جا وارد مي شود. اگر مي خواهيد بدانيد رفتن به مسافرت خوب است يا بد؟ بايد ببينيد دل شما در اين سفر وحدت پيدا مي کند يا اسير کثرت مي شود. به زيارت رفتن و با دعوا و ناسزا برگشتن هيچ ارزشي ندارد. اگر مي توانيد، تنها و يا با خانواده خود سفر کنيد. مسافرت کردن با دوستان يا کاروان مشکل ساز است. زيرا آدم تا هنگامي که تنهاست کمتر مي خورد و بيشتر قناعت مي کند اما همين که قرار شد با جمع ديگري غير از خانواده خود سفر کند لزوماً بايد پول بيشتري بدهد و همراه جمع غذاي بهتري بخورد. در اين مسافرتها دل با خدا مرتبط نمي شود. اگر دوستي داريد که حرفهاي او شما را پراکنده مي کند بدانيد که اين دوست به منزله سمّي براي جان شماست.
به طور کلي دل اگر دل است بايد تمام توان خود را به کار گيرد تا وحدتش حفظ شود و انسان بايد بسيار قوي باشد که هم در کارهاي اجتماعي شرکت کند و هم بتواند وحدت خويش را حفظ کند. بعضي از عزيزان از روي برادري با بنده مشورت ميکردند که خواهان پذيرش شغلي سنگين و خاصند. بنده خدمتشان عرض مي کردم: اگر «تقواي سلماني» داريد برويد، در غير اين صورت هم براي شما و هم براي ديگران خطرناک است. شما غصه پيش نرفتن کار را نخوريد. هستند کساني همانند شما که با هيچ کس مشورت هم نمي کنند و آن مشاغل را مي پذيرند و کار را پيش مي برند. مدتي در محضر شريف حضرت آقا هنگام تدريس دروس اسفار، شخصي را در صف مقدم کلاس حاضر ميديديم و فکر مي کرديم قرار است ايشان جزء صحابه و خصيصين آقا شوند. روزي بعد از کلاس با آقا بوديم که ايشان به محضر آقا عرض کرد: «مي خواهم فلان شغل را اختيار کنم و به من گفته اند: براي قبول تصدّي آن پست، ابتدا بايد امضايي از استادت بياوري و خدا شاهد است که من هم استادي جز شما ندارم. اگر امکان دارد زير اين برگه را امضاء فرمائيد» آقا فرمودند: به کجا مي روي؟ او گفت: به عنوان نماينده در فلان پست در دو استان کشور مشغول به کار خواهم شد. آقا فرمودند: اگر نرويد چه مي شود؟ او در جواب گفت: به من نيازمندند و فکر ميکنم قبول اين پست برايم تکليف شرعي باشد. آقا فرمودند:
«هرگز تکليف شرعي نيست. براي مقامي که فرموده اي امثال تو بسيارند. تو خيال مي کني که تکليف شرعي داري. من در کل ايران تور انداختم تا بتوانم شما چند نفر را به دام خود بيندازم ... اگر من هم روزي ببينم کاري در اين کشور است که از دست کسي به غير از من بر نمي آيد و کسي مثل من يا بهتر از من نمي تواند آن را اداره کند خود درسها را رها مي کنم و مشغول آن کار مي شوم ولي مي بينم که اينطور نيست. از شما چند نفر مي خواهم همچنان در سر کلاسهاي من حاضر شويد تا حقائقي را که داريم به شما نيز بدهيم...» اما آن بنده خدا گوش به حرف نداد و طولي نکشيد که کلاس را رها کرد و مشغول انجام آن خدمت شد. معلوم است قلب آن شخص توّحد نداشته که دل به درسها دهد و کسب علوم و معارف کند.
حالا بايد چه کنيم تا موّحد باشيم و از پراکندگي رهايي يابيم؟ بنده مطابق با بينش خود راهي به شما عزيزان پيشنهاد مي کنم و آن اينکه يک مسير علمي را براي خود تعيين فرماييد. و براي فهم حقايق مندرج در آن وقت بگذاريد و زحمت بکشيد چون تو انسان هستي و انسان بي علم نمي شود در کنار آن کسب و کار خود را هم داشته باشيد و هرگز آن را رها نکنيد. زيرا نيازي به تغيير شغل نيست. نوشته هاي يک عالم را براي خود معيار ومحور قراردهيد از آنجا که فهم کتابها آسان نيست پس در اين مسير به يک استاد هم نياز داريد. روزي يکساعت يا هفته اي چند ساعت نزد آن استاد برويد و بر اساس نظم خاصّي درس بخوانيد و بالا بياييد. مثلاً ميتوانيد کتابهاي امام(رحمهُ الله) يا کتابهاي شهيد مطهري(رحمهُ الله) و يا کتابهاي حضرت علامه حسن زاده آملي را انتخاب بفرماييد. اما بايد بدانيد که خواندن کتابهاي گوناگون و پراکنده دل را مضطرب مي سازد و انسان با اين روش به جايي نمي رسد. همينطور تحقيق در مورد موضوعات مختلف در يک زمان انسان را پراکنده بار مي آورد. علامه حاج محمد حسين تهراني(رحمه الله) از شاگردان علامه طباطبايي(رحمه الله) بودند که دو سال قبل در مشهد به رحمت اله پيوستند. ايشان اهل قلم بودند و کتابهاي بسياري نوشتند و شاگردان بسياري تربيت کردند. اما هرگز به شاگردان خود اجازه نمي دادند که کتاب ديگران را مطالعه کنند. مي فرمودند: کتابهايي که من نوشته ام را مطالعه کنيد. چون تمام آنها روي حساب و برنامه نوشته شده است. حال که پيش من آمديد بايد مطابق با آن برنامه عمل کنيد. البته اين به معناي بد بودن کتابهاي ديگران نيست. بلکه همه اينها براي اين است که سالک در ابتداي راه با ديدن روشهاي گوناگون متحير و سرگردان نشود. اگر مي خواهيد قلبتان همّ واحد پيدا کند بايد به مطالعات خود جهت بدهيد و يا بصورت موضوعي مطالعه کنيد. همانند اينکه الآن مدتي است که مشغول بحث موضوع طهارت هستيم.
عزيزان من! توجه داشته باشيد دوستي هايي که بر اساس نظم اجتماعي است نبايد مانع راهتان شود. شما، هم به امام علاقه داريد و هم به شهيد مطهري. اما اگر خواستيد بر اساس کتابهاي شهيد مطهري خود را بسازيد کتابهاي امام را مطالعه نکنيد. اگر مطالعه کنيد ضرر کرده ايد. مگر شما براي تحصيل در يک دوره تحصيلي در چندين دبيرستان ثبت نام مي کنيد؟ و اگر اين کار را بکنيد سرانجام کار چه کسي بايد از شما امتحان بگيرد؟ چه کسي بايد شما را از ابتدا تا انتها کنترل کند؟ اگر چنين باشد به تعبير خودماني «همه کاره بيکاره» خواهيد بود. به همه نويسندگان احترام بگذاريد اما در يک جهت قدم برداريد تا موفق شويد. بعد از اينکه توحد پيدا کرديد و حقيقت در شما پياده شد از آن به بعد ميتوانيد کتابهاي ديگران را هم مطالعه بفرماييد. الحمد الله بعد از انقلاب خيلي شور مطالعه و نوار گوش کردن به ما روي آورده اما متأسفانه پراکنده شديم و نتيجه اي نگرفته ايم زيرا تمام آنها بر اساس يک برنامه و روش خاصي نبوده است. يک باغ را نمي توان به چندين باغبان سپرد. به تعبير قديمي ها «آشپز که دو تا شد آش يا شور مي شود يا بي نمک» بسياري از عزيزاني را مي شناسيم که پس از پيروزي انقلاب به مطالعه و زندگي خود جهت دادند و اکنون موفق شده اند.
منتظران عزیز! لطف بفرماييد براي کسب موفقيت ابتدا در چند کلاس و منبر شرکت کنيد. بعد از آن با خود خلوت کنيد و ببينيد دلتان با کداميک از اين کلاسها سازگارتر است. با هر کدام سازگارتر بود همان را دنبال کنيد که روزيتان همان است. هدف ما انسان شدن است. به عنوان مثال چندين آشپز براي پختن يک غذا شيوه هاي مختلف دارند اما مگر مي شود يک غذا را هم روي آتش هيزم، هم روي گاز و هم روي اجاق برقي پخت؟ غذا خوب پخته نمي شود در عين حال هيچکدام از هيزم و اجاق برقي وگاز هم تقصيري ندارند بلکه تو مقصري که با غذا چنين کرده اي. اگر استادي در فلان شهر دور پيدا کرده اي که کلاسهاي درسي او مطابق معيارهاي دروني تو است بايد به دنبال او بروي. در روايات ما آمده است اگر علم در چين هم باشد بايد به دنبال آن برويد. پس شرط اول اين سير و سلوک علمي و عملي نيز شرط اول فهم کامل هر آيه و روايت و حديثي اين است که بايداستادي داشته باشيد تا تمام کثرات آيات و روايات و احاديث را به يک وحدت برگرداند و به شما القا کند.