خداوند تعالى پس از آنكه ساره از بچهدار شدن مأيوس شده بود ولادت او را بشارت داد. خداى - عزّوجلّ - چنين فرموده: وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحقَ وَمِنْ وَراءِ إِسْحقَ يَعْقُوبَ، قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ؛ [1] زنش در حالى كه ايستاده بود (از خوشحالى )بخنديد، پس او را به اسحاق و بعد از او به يعقوب بشارت داديم. (سارا) گفت: آيا مىشود من بزايم در حالى كه پيرزنى هستم و اين شوهرم پيرمردى است! همانا اين چيز شگفتى است.
قائمارواحنا له الفداء نيز بعد از آنكه مردم از ولادت او مأيوس شدند، ولادتش بشارت داده شده، چنانكه در خرايج از عيسى بن صبيح (يا مسيح) روايت شده كه گفت: امام حسن عسكرىعليه السلام با ما وارد زندان شد، من در حقّ او معرفت داشتم، به من فرمود: تو شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر دارى. كتاب دعايى همراه من بود كه در آن تاريخ ولادتم نوشته شده بود، وقتى به آن نگريستم ديدم همان طور است كه آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آيا اولاد دارى؟ عرض كردم: نه. دست به دعا برداشت كه: خدايا! فرزندى به او روزى كن تا بازوى او باشد كه فرزند چه خوب بازويى است. سپس به اين بيت از شعر متمثّل شد و گفت:
مَنْ كانَ ذا عَضُدٍ يَدْرِكُ ظُلامَتَهُ
إِنَّ الدَّلِيلَ الَّذِي لَيْسَتْ لَهُ عَضُدٌ
هر كه بازويى داشته باشد حقوق پايمال شده خود را به دست مىآورد، ذليل آن است كه بازويى نداشته باشد.
به آن حضرت عرض كردم: آيا شما فرزند دارى؟ فرمود: آرى، به خدا سوگند! براى من فرزندى خواهد بود كه زمين را از قسط و عدل پر مىكند، امّا الان فرزندى ندارم، سپس باز به اين اشعار( متمثّل شد)، فرمود:
لَعَلَّكَ يَوْماً أَنْ تَرانِي كَأَنَّما
بَنى حَوالِيَ الأَسْوَدِ اللَّوابِدِ
فَإِنَّ تَمِيماً قَبْلَ أَنْ يَلِدَ الحِصى
أَقامَ زَماناً وَهْوَ فِي النّاسِ واحِدٌ
شايد كه روزى فرا رسد تو ببينى كه فرزندانم همچون شيرانى پيرامونم هستند
پس به راستى كه تميم، پيش از آنكه فرزندان زيادى را به دنيا آورد روزگارى دراز در ميان مردم تنها بود. [2]
[1] سوره هود، آيه 71 و 72.
[2] الخرايج: 72.