montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

شرح مراتب طهارت-مجلس بیستم و هشتم
انواع ارتباط انسان به خداوند
بزرگان اهل معرفت دو نوع ارتباط را بين انسان و خداوند مطرح مي‌فرمايند: يک نوع ارتباط ترتيبي موجودات است که جمادات از کانال وجودي نباتات و نباتات از کانال وجودي حيوانات و حيوانات از کانال وجودي انسانها و انسانها از کانال وجودي انسان کامل به خداي متعال ارتباط پيدا مي کنند که سلسلة موجودات از انزال مراتب تا مرتبة بالا در يک مسير الهي اند. همين يک مسير براي به کمال رسيدن همة موجودات کافي است و همه مي توانند از همين صراط مستقيم به حضرت حق اتصال يابند. اين يک مسير طولي براي تمام موجودات است که «إنّا لله و إنّا إليه راجعون».
ارتباط ديگر، ارتباط خصوصي هر موجودي با حق متعال است که جز خداوند کسي از آن باخبر نيست چه بسا حتي مراتب وجودي مافوق موجود نيز از اين ارتباط خبر نداشته باشند. البته حضرت خاتم الانبياء و اميرالمؤمنين که به مقام صادر اول راه يافته اند از اين ارتباط سِرّي مطلعند زيرا که صادر اول رق منشور همه کلمات نظام هستي بوده و در اسرار همه موجودات سريان دارد لذا هر کسي که به آن مقام دست يافت از رابطه مرموز باخبر است اين يک رابطة مرموز و عجيبي است که فقط شخص و خداي او از آن خبر دارند. چه بسا افرادي که ظاهراً با خداوند قطع رابطه کرده اند اما از آن راه خصوصي با خداوند مرتبط شده اند.
گفتيم که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم صاحب مقام نبوت و ولايت مطلقه است و شأنيت آن مقام اين است که به هر موجودي به اندازة تقاضا و اقتضائي که از خداوند دارد نعمت و کمال بدهند و پيامبر چون واسطة فيض خداست بايد از ارتباط هر موجودي با خداي خويش باخبر باشد. او بايد مطابق با قابليت هر موجودي نعم و حقائق الهي را براي موجودات سرازير کند. منتهي گاهي به اسم شريف «ظاهرِ» حق واسطه مي شود و گاهي نيز ولي مطلق خدا به اسم شريف «باطنِ» حق فيض را به استعدادها افاضه مي کند. پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فيض وجود را مي گيرد و به رحمت رحيميه و رحمانيه به موجودات مي بخشد. او از سفرة بابرکت خاص و عام الهي باخبر است و موجودات در آئينة جمال وجودي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم کمال خود را مي بينند بعد از اين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد: او قابليت مي خواست تا به کمال و فعليت برسد ما واسطة فيض حق به او شديم. او کمال اول مي خواست ما واسطة او شديم از آن به بعد اگر خود اين شخص خواهان ملاقات خصوصي با خدايش است ما به آن کاري نداريم. ضرورتي ندارد که در کار مردم تجسس کنيم او خودش مي داند و خداي او. جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمودند: «لي مع الله وقت لا يسعني فيه ملک مقرّب و لا نبيّ مرسل»[۱] وقتهايي پيش خدا مي روم که در آن وقت هيچ کسي نه فرشتة مقربي و نه پيغمبر فرستاده اي در نزد خداوند نيست بلکه محضر خصوصي محض است. ائمه عليهم السّلام نيز اين حرفها را مي‌زدند. صحبت از وقتهايي مي کردند که در آن موقع هيچ کسي حتي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان نبي مرسل (نه صادر اول) پيش خدا نبودند. خود بودند و خداي خود که امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «کنا مع الله حالات لا يسعني فيها ملک مقرّب و لا نبيّ مرسل»؛ آنجا مقام فرديت تامه است يعني عبد نسبت به پروردگار خود فرد مطلق مي شود و يکه و تنها در مقابل خداوند قرار مي گيرد که امام صادق عليه السلام مي فرمايد: در آن حال مي بينم "او" ما شده و "ما" او شديم در عين حال «ما» ما هستيم و «او» او. پس در متن جدول وجودي هر شخصي که راه ارتباط عمومي موجودات با درياي بيکران عالم است يک ارتباط ريز و نامرئي قرار دارد که مورد ادراک هيچ کس قرار نمي گيرد. خداوند نيز به پيغمبرش مي گويد: يا رسول الله! بندگان ما را به ديد بد و خوب نگاه نکن. چه بسا افرادي را بدببيني که در واقع بد نباشند. گر چه در اين مورد و مواردي شبيه اين، خطاب خداوند ظاهراً به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است اما چون او مي داند که امت رسولش نسبت به همديگر اينگونه اند به پيغمبر خود سفارش مي کند تا او به مردم ابلاغ نمايد و گرنه خود رسول صلي الله عليه و آله و سلم به اين فرمايشات نيازي نداشته اند. اين درد عمومي مردم است که خداوند از طريق پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنها القا کند. در روايات ديگر آمده، خداوند ليله القدر را در بين شبهاي سال پنهان نموده است، همان طورکه انسان خوب را در بين افراد جامعه پنهان کرده است.
شخص نمي تواند با معيارهاي اجتماعي و اعتباري و گروهي و شخصي و دنيايي آدم شناس شود. ممکن است ده، بيست سال با افرادي ارتباط داشته باشد و خيال کند آنها افراد خوبي هستند اما بعد از سالها متوجه شود که يک نقطة ريز و مرموز در آنها کار خودش را کرده است. هيچگاه اعمال و افعال افراد به تمامه حکايت از درون آنها نمي کند. و لذا فرمودند: شما از درون افراد خبر نداريد. ممکن است شخصي نود و نه درصد بد باشد و نود و نه درصد آن يک درصد باقي مانده هم بد باشد که اصلاً به ذهن انسان نيايد و همان کار خود را بکند و شخص را به کمالات لايق انساني خود برساند.
لذا اينطور که ظاهراً از زيارت عاشورا برداشت مي شود زماني همه از جهنم بيرون خواهند آمد و مقام خلود جهنم فقط براي چند نفر باقي مي ماند که؛
«اللّهم خصّ انت اول ظالم باللعن منّي و ابدا به اولاً ثم الثّاني و الثّالث و الرّابع»[۲] غير از آنها، فرعونها، نمرودها، هارون الرشيدها، شدّادها، همه بالاخره از جهنم خارج مي شوندآنها که حجت الله را کشتند و ولي الله را شهيد نمودند. اما اين چند نفر باقي مي مانند همانگونه که پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم «کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء»[۳] است، ايشان نيز «کلمة خبيثة کشجرة خبيثه اجتثّت من فوق الارض»[۴] مي باشند.
راجع به زيارت عاشورا خيلي فکر کنيد. تمامي ائمه اطهار عليهم السلام صاحب مقام محمودند و اين مقام موجب مي شود که بسياري از گناهکاران را حتي آنان که در حقشان ظلم بسياري روا داشتند، مورد شفاعت خواهي خود قرار دهند اين است که آن شاعر، خطاب به سيد الشهدا عليه السلام عرض مي‌کند: با سخاوتي که شما داريد مي ترسيم وقتي به بهشت رفتيم يزيد را هم در آنجا ببينيم! آن وقت چگونه بايد تحمل کنيم؟! و لذا بايد به شيعيان گفت: نهايت سعي تان را بکنيد تا در مراتب مادون بهشت قرار نگيريد. زيرا ممکن است بعد از مدتي در آنجا افرادي مثل يزيد را هم ببينيد. چه بسا افرادي که بعد از آن آرزو کنند در جهنم مي بودندتا اين افراد را نمي ديدند زيرا آنها جهنم را تخليه شده مي بينند و دلشان مي خواهد در همانجا با خداي خود در مقام عنديت به سر برند و ديگر خود را در کنار اينگونه افراد را نبينند. رأفت و دلسوزي ائمه عليه السلام بسيار عجيب است. البته اين به آن معني نخواهد بود که ستمکاران و گنه کاران در جهنم هيچ عذابي نمي بينند و يک دفعه وارد بهشت مي شوند. نه خير! آنها در ابتدا در نهايت عذاب قرار مي گيرند تا پاک شوند. زيرا بهشت پاک است و جايگاه طيبين است و تا کسي از طهارت لباس گرفته تا طهارت قوة خيال و عقل و نفس و روح و حقيقت و سرّ، خود را تطهير نکند نمي تواند وارد بهشت شود. او بايد يکپارچه پاک گردد تا بتواند در بهشت وارد شود. مريضي که هيچ جاي بدنش سالم نمانده پزشکان بايد آنقدر او را جراحي کنند تا بالاخره بتواند روي پايش بايستد. پس بهشت رفتن انسان، کار آساني نيست.
غرضم اين است که انسان در طهارت سِر مي خواهد از حصه وجودي خود ارتباطي با حق مطلق برقرار کند و حق مطلق غير از حق مقيد است. تمام انسانها براي خود رب خصوصي دارند که تقاضا و احتياجات خود را در پيشگاه اين رب مطرح مي کنند. در روايات آمده: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کسي خود را بشناسد ربِّ خود را شناخته است. اين همان رب خصوصي است که از آن به رب مقيد و رب جزئي نيز تعبير مي کنند. انسان در طهارت سرّ مي خواهد از اين رب هم گذر کند و در نهايت به حق مطلق که ربّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است برسد. «و انّ الى ربک المنتهى»[۵]. زيرا چه بسا افرادي که مي خواهند جز خداوند کسي از مناجاتشان اطلاعي نداشته باشد. لذا در مورد مردم کوچکترين حرفي نمي توان زد. به راحتي نمي توان مردم را خوب يا بد دانست و بايد در اين امر کاملاً محتاط بود. شايد همان کسي که ما او را بدترين بدها مي دانيم يک ارتباط کوچک خصوصي با خداوند داشته باشد. خداوند مهربان است. و درصد و سيزده جاي قرآن در ابتداي سوره ها و در يک جا در ميان سوره خود را الرحمن و الرحيم معرفي کرده است. سورة توبه هم گر چه با بسم الله الرّحمن الرّحيم شروع نشده است اما ابتداي آن با حرف باء شروع شده است که؛ «برائة من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشرکين» و در روايتي آمده تمام حقائق بسم الله الرّحمن الرّحيم در «باء» آن جمع شده است. پس با اين بيان مي‌توان گفت کانه حقيقت بسم الله الرحمن الرحيم در «باء» ابتداي سورة توبه هم آمده است اما نه به صورت بسم الله الرّحمن الرّحيم بلکه به صورت باء. اينگونه بيان کردن هم خود نوعي تلطيف سِرّ نمودن است زيرا خداوند به ظاهر خود را بسيار غضبناک و خشمگين نشان داده است و از کفار و مشرکين برائت جسته است. اما در ابتداي آن با ظرافت «باء» را قرار داده که بگويد: گر چه خشمگينم اما کينه نمي‌کنم. من هم مهربان هستم. گر چه اولياي مرا کشته ايد گر چه بندگان خوب مرا به شهادت رسانده ايد و گر چه تا مي توانستيد ظلم و ستم کرديد اما من مانند عوام مردم کينه توزي ندارم. «بسم الله الرحمن الرحيم» را برداشتم ولي در ابتداي آن «باء» قرار دادم تا هر کسي آن مهر و محبت من را نبيند و رويش باز نشود. وقتي خود را جمع و جور کردي و حواست جمع شد و با من ارتباط برقرار کردي در نهايت به تو خواهم گفت که «باء» را در ابتداي آن براي همين موقع قرار داده بودم. لذا وقتي که گنه کار پي به رأفت و دلسوزي خدا مي برد پشيمان مي شود و توبه مي کند. و به همين خاطر اسم سوره را هم «توبه» گذاشته اند. اتفاقاً «تبرّي» را هم که به معناي دوري کردن گرفته اند از بري آمده است و ابتداي آن «باء» دارد. بعد از غضب و تشر خداوند پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم هم ديگر جرأت نمي کند تا واسطه گري امت خويش را انجام دهد. اما خداوند با اشاره اي به او مي فرمايد: تو ناراحت نباش. مي‌دانم آنها امت تو هستند اگر چه آنها بدي کرده اند ولي من خداي مهربان آنها هستم. و راه را براي آنها نمي بندم. «باء» ابتداي سورة توبه را براي لحظه اي قرار مي دهم که ايشان در دنيا پشيمان شوند و دست از کارهاي خلافشان بردارند و رستگار شوند و يا اينکه در آخرت چنان آتش را استحاله يابند تا بسوزند و نهايتاً تطهير گردند و وارد بهشت شوند آري، تو غصه مخور که همة آنها به سوي من بر خواهند گشت.
۱-[1]اسفار ج۳، ص ۶۳
[2]زيارت عاشورا
[3]ابراهيم/۲۴
[4]ابراهيم/۲۶
[5]نجم/۴۲
شرح مراتب طهارت(قسمت بیستم و هشتم)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته