montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

تسليم بودن و عجله نكردن



در بيان قسمتى از روايات رسيده از امامان

1 - در كافى به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير آورده كه گفت: در محضر امام صادق‏عليه السلام بودم كه مهزم بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت شوم! خبر ده مرا از اين امرى كه منتظرش هستيم، چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادق‏عليه السلام فرمود: اى مهزم! وقت‏گذاران دروغ گويند و عجله كنندگان هلاك گردند و تسليم شدگان نجات يابند. [1]

2- از ابراهيم بن مهزم، از پدرش آمده، كه گفت: در محضر امام ابوعبد اللَّه‏عليه السلام از پادشاهان آل فلان سخن به ميان آورديم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله كردنشان براى اين امر هلاك گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمى‏كند، به درستى كه براى آن، امر آخرى هست كه به آن خواهد رسيد، پس هرگاه به آن رسيدند، نه ساعتى پيش و نه پس مى‏افتند. [2]
3- از منصور آمده كه گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام فرمود: اى منصور! اين امر شما نخواهد رسيد، مگر بعد از نوميدى. نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه از هم جدا شويد. و نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه آزمايش گرديد. و نه، به خدا سوگند! تا اين‏كه شقاوتمند شود هركه شقاوتمند شدنى است و سعادتمند گردد هر كس اهل سعادت است. [3]

4- از محمد بن منصور صيقل، از پدرش آمده كه گفت: من و حارث بن المغيره و جمعى از اصحابمان نشسته بوديم و حضرت امام صادق‏عليه السلام سخنمان را مى‏شنيد، پس به ما فرمود: شما در چه فكرى هستيد، هيهات! هيهات! به خدا سوگند! آنچه شما ديدگانتان را به سوى آن خيره كرده‏ايد، نخواهد شد تا اين‏كه غربال شويد.

نه، واللَّه! نخواهد شد آنچه ديدگانتان را به سوى آن مى‏كشيد، تا اين‏كه بررسى شويد. نه، واللَّه! چشم به سويش مى‏كشيد، نخواهد شد تا اين‏كه خوب از بد جدا شود.

نه، واللَّه! آنچه چشم به سويش مى‏كشيد، نخواهد شد مگر پس از نوميدى.

نه، واللَّه! نخواهد شد آنچه چشم به سويش مى‏كشيد، تا آن‏گاه كه به شقاوت رسد آن‏كه شقاوتمند است و به سعادت رسد آن‏كه سعادتمند مى‏باشد. [4]

5- در حديث ديگرى، از حضرت امام ابوجعفر باقرعليه السلام آمده كه فرمود: همانا اين حديث شما (شيعيان كه اعتقاد به غيبت داريد) به گونه‏اى است كه دل‏هاى مردمان از آن مى‏رمد، بنابراين هر كه به آن اقرار كرد، بيشتر برايش بگوييد و هر كس آن را انكار نمود، او را وا گذاريد. همانا بايد كه فتنه‏اى (آزمايشى) پيش بيايد كه هر فرد آشنا و محرمى در آن سقوط نمايد، تا جايى كه آن كس موى را دو نيم مى‏سازد مو را از ماست بيرون مى‏كشد و بسيار دقيق است هم در آن بيفتد، تا اين‏كه جز ما و شيعيانمان كسى باقى نماند. [5]
6- در وافى به نقل از كافى، به سند خود از ابوالمرهف از حضرت امام باقرعليه السلام روايت كرده كه فرمود: غبار آن (فتنه و آشوب) بر كسى خواهد رسيد كه آن را برانگيزاند، محاضير هلاك شوند.

راوى پرسيد: فدايت گردم! محاضير چيست؟ فرمود: عجله كنندگان. [6]

در وافى گويد: محاضير يا با حروف بى‏نقطه است محاصير از باب حصر به معنى تنگى سينه مى‏باشد. و يا با حرف نقطه‏دار ضاد بين دو حروف بى‏نقطه حاء و راء از باب حضر به معنى دويدن. و مجلسى‏رحمه الله در بحار گويد: محاضير جمع محضير است و آن اسب بسيار دونده است.

7- در غيبت نعمانى به سند خود، از ابوالمرهف آورده كه گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام فرمود: محاضير هلاك شوند. گويد: پرسيدم: محاضير چيست؟ فرمود: شتابزدگان. و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر روى پايه‏هاى محكم خود ثابت ماند... . [7]

8- به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده، كه گفت: در خدمت حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام شرفياب بودم، مهزم اسدى نيز در خدمت آن جناب حضور داشت، پس عرض كرد: خداوند مرا فداى تو سازد! اين امر چه موقع خواهد شد كه بر ما طولانى گشت؟! فرمود: آرزومندان به آرزويشان نرسيدند و شتابزدگان هلاك گشتند و تسليم شدگان نجات يافتند، و به سوى ما باز خواهيد گشت.

9- به سند خود، از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام روايت آورده كه فرمود: صاحبان محاضير هلاك گشتند و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر پايه‏هاى محكم خود استوار شد، به درستى كه بعد از غم و اندوه، پيروزى شگفت‏انگيزى خواهد بود. [8]

10- به سند خود، از ابراهيم بن هليل آورده، كه گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضاعليه السلام عرضه داشتم: فدايت گردم! پدر من در انتظار اين امر جان سپرد، من نيز به سنّى رسيده‏ام كه مى‏بينى، آيا بميرم در حالى كه در اين باره به من اطلاع ندهى؟ فرمود: اى ابواسحاق! تو عجله مى‏كنى؟ عرض كردم: آرى.

به خدا سوگند! عجله مى‏كنم و چرا شتاب نداشته باشم، در صورتى كه به اين سِن كه مى‏بينى، رسيده‏ام. فرمود: همانا به خدا سوگند! اى ابواسحاق! اين كار انجام نمى‏يابد تا آن‏كه خوب يا بد جدا شود و آزمايش گرديد و تا آن‏جا كه جز اندكى از شما بر جاى نماند. سپس كف دست خود را برگرداند. [9]

11- و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير، از حضرت امام صادق‏عليه السلام آورده كه درباره فرموده خداى - عزّوجلّ - : أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. فرمود: آن امر ما است.

خداى - عزّوجلّ - امر فرموده كه در آن عجله نشود، تا اين‏كه سه لشكر آن را تأييد نمايند: فرشتگان و مؤمنان و رُعب. و خروج او حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء همانند خروج رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خواهد بود. و همين است فرموده خداى تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالحَقِّ؛ [10] همچنان كه خداوند تو را به حق و براى اعلاى كلمه توحيد از خانه‏ات بيرون ساخت و در تفسير البرهان [11] و كتاب المحجّة به سند خود، از غيبت شيخ مفيد، مثل همين را روايت آورده است

12- و در آن دو كتاب، نيز از مسند فاطمه‏عليها السلام تأليف شيخ ابوجعفر محمد بن حرير طبرى، به سند خود از ابان، از حضرت امام صادق‏عليه السلام روايت آمده كه فرمود: هرگاه كه قائم‏ ارواحنا له الفداء بپاخيزد، خداوند جبرئيل را به شكل پرنده سفيدى مى‏فرستد، پس او يك پاى بر خانه كعبه و پاى ديگر بر بيت المقدس مى‏گذارد، سپس با صداى بلند بانگ مى‏زند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: آن‏گاه حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء حاضر مى‏شود و در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مى‏گذارد، سپس در حالى كه اصحابش كه سيصد و سيزده نفر هستند، پيرامونش باشند حركت مى‏كند، به درستى كه در ميان اصحاب او، كسانى هستند كه شبانه از رختخواب خود هجرت مى‏كنند، پس خروج مى‏نمايد و با او سنگ مخصوصى هست، كه چون آن را افكند، از زمين گياه مى‏رويد

13- رئيس المحدّثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، به سند صحيحى از امام صادق‏عليه السلام روايت آورده فرمود: اوّلين كسى كه با حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء بيعت مى‏كند، جبرئيل‏عليه السلام است، كه به صورت پرنده سفيدى نازل مى‏شود و با آن حضرت بيعت مى‏نمايد، سپس يك پاى بر بيت اللَّه الحرام و پاى ديگر را بر بيت المقدس مى‏گذارد و با صداى رسايى كه همه جهانيان آن را مى‏شنوند بانگ مى‏زند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ. [12]

مى‏گويم: اين دو حديث دلالت دارند بر اين‏كه منظور از امر اللَّه در آيه، ظهور حضرت قائم ارواحنا له الفداء مى‏باشد، و اين‏كه جبرئيل در آن هنگام اين آيه را مى‏خواند، به جهت دلالت نمودن بر همين مطلب و نكوهش منكران و شتاب كنندگان است واللَّه العالم.

14- و در تفسير البرهان، به نقل از عيّاشى، از هشام بن سالم، از بعضى اصحابمان، از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام آمده كه راوى گويد: از آن حضرت‏ درباره فرموده خداى تعالى: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سؤال كردم.

فرمود: هرگاه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وقوع چيزى را در وقت معيّنى خبر داد، آن فرموده خداوند است كه: امر الهى آمد، پس در آن شتاب مكنيد، تا آن وقت فرا رسد. حضرت صادق‏عليه السلام فرمودند: اگر خداوتد چيزى را خبر دهد كه واقع شدنى است، گويى كه آن واقع شده است. [13]

15- و در كتاب حسين بن حمدان، به سند خود از مفضّل، از امام صادق‏عليه السلام روايت آورده درباره فرموده خداى تعالى در سوره حمعسق شورى: وَما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السّاعَةَ قَرِيبٌ يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ؛ [14]و چه دانى، شايد كه آن ساعت نزديك باشد، آنان كه به آن ايمان ندارند، درباره آن از روى تمسخرعجله مى‏كنند، ولى آنان كه ايمان آورده‏اند، از آن بيمناكند و مى‏دانند كه آن برحقّ است.

توجّه كنيد! به درستى آنان كه درباره ساعت جدال مى‏كنند، همانا در گمراهى دورى هستند. فرمودند كه: منظور از ساعت، هنگام ظهور حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء است، مفضل گويد: عرضه داشتم: اى مولاى من! معنى جدال مى‏كنند چيست؟ فرمود: مى‏گويند: كى متولد شد و چه كسى او را ديد و او كجاست و در كجا خواهد بود و چه وقت ظهور مى‏كند؟! تمام اين سخنان به جهت شتابزدگى در امر خداوند است و ترديد در قضا و قدرت او. آنان هستند كه در دنيا و آخرت زيان برده‏اند و البته براى كافران، عاقبت بدى خواهد بود
16- و در حديث اربع مائه، از امير المؤمنين‏عليه السلام آمده كه فرمود: تلاش كردن براى از جاى بركندن كوه‏ها آسان‏تر است، از تلاش براى برانداختن حكومتى كه وقت معيّنى دارد، از خداوند يارى بخواهيد و صبر كنيد كه زمين از آن خداوند است، به هر كس از بندگانش بخواهد آن را به ارث مى‏سپارد و عاقبت خوب و پيروزى نهايى براى تقواپيشگان است. درباره امرى پيش از رسيدن وقتش شتاب مكنيد، كه پشيمان خواهيد شد و مدّت را طولانى مشماريد، كه دل‏هايتان را قساوت مى‏گيرد.
17- و در كتاب كمال الدين، ابن بابويه به سند خود، از صقر بن ابى دلف آورده، كه گفت: شنيدم حضرت ابوجعفر محمد بن على الرضاعليهما السلام مى‏فرمود: همانا امام بعد از من پسرم على است، امر او امر من و گفته‏اش گفته من و اطاعتش اطاعت از من است و امام بعد از او، پسرش حسن است، امر او امر پدرش و گفته‏اش گفته پدر و اطاعتش اطاعت از پدرش مى‏باشد. سپس ساكت شد.

به آن حضرت عرض كردم: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم! پس امام بعد از حسن كيست؟ آن حضرت‏ به شدّت گريه كرد، آن‏گاه فرمود: به درستى كه امام بعد از حسن، پسرش قائم به حقّ، انتظار كشيده شده منتظَر است عرضه داشتم: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم! چرا قائم ناميده شده؟ فرمود: چون كه او قيام مى‏كند، پس از خاموش شدن يادش و مرتدّ شدن بيشتر معتقدان به امامتش. عرض كردم: چرا او منتظَر انتظار كشيده شده ناميده شده است؟ فرمود: چون كه او را غيبتى است، كه روزهايش بسيار و مدّتش طولانى خواهد بود، پس در آن غيبت مخلصان منتظر خروجش باشند و ترديد كنندگان او را انكار نمايند و نفى كنندگان ياد او را به مسخره مى‏گيرند و وقت‏گذاران در آن دروغگو مى‏شوند و شتابزدگان درباره آن هلاك مى‏گردند و تسليم شدگان در مورد آن نجات مى‏يابند. [15]

18- و به سند خود، از حضرت سيد العابدين‏عليه السلام آورده، كه فرمود: اين آيه درباره ما نازل شد: وَأُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ؛ [16] و خويشاوندان نسبى در كتاب خدا نسبت به يكديگر اولى هستند.

و اين آيه نيز درباره ما نازل شد: وَجَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ؛ [17] و آن را كلمه باقى در نسل او قرار داد و امامت را در ذرّيه حسين‏عليه السلام قرار داد، تا روز قيامت.

و به درستى كه قائم ما را دو غيبت هست كه يكى از آن‏ها طولانى‏تر از ديگرى است، غيبت اوّلى شش روز يا شش ماه يا شش سال است، و امّا ديگرى آن‏قدر طولانى خواهد شد، تا آن‏كه بيشتر معتقدان به اين امر از آن بازگردند، پس بر آن ثابت نمى‏ماند، مگر كسى كه يقينش قوى و معرفتش صحيح باشد و از آنچه ما حكم كنيم در دل هيچ‏گونه ناراحتى احساس نكند و به اهل بيت تسليم باشد. [18]

19- و از آن حضرت‏ آمده كه فرمود: همانا دين خداى - عزّوجلّ - با عقل‏هاى ناقص و آراى باطل و معيارهاى فاسد درك نمى‏شود و جز با تسليم به دست نمى‏آيد، پس هر كسى به ما تسليم گردد، از هلاكت دين سالم ماند و هر آن‏كه به ما اقتدا نمايد، هدايت يابد و هر كس به قياس و رأى خود عمل كند، هلاك مى‏گردد و هر كس از آنچه ما مى‏گوييم يا حكم مى‏كنيم در سينه خود تنگى احساس كند، به آن خدايى كه سبع مثانى و قرآن عظيم را نازل فرموده كافر شده است، در حالى كه خود متوجه نيست. [19]

20- و در كتاب كفاية الاثر شيخ اقدم على بن محمد بن على خزّاز رازى - و به قولى قمى - به سند خود، از مولايمان حضرت امام حسن مجبتى‏عليه السلام روايت آمده كه فرمود: روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خطبه‏اى خواند كه پس از آن‏كه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، چنين فرمود: اى گروه‏هاى مردم! گويا من به جهان آخرت دعوت مى‏شوم و دعوت حق را اجابت مى‏كنم و همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها برجاى مى‏گذارم؛

كتاب خدا و عترتم خاندانم را، تا هر زمان كه به اين دو چنگ بزنيد، هيچ‏گاه گمراه نخواهيد شد، پس از آنان بياموزيد و به آنان ياد ندهيد كه آن‏ها داناتر از شمايند، زمين از آنان خالى نمى‏ماند و اگر خالى بماند، در آن صورت اهل خود را فرو مى‏برد.

سپس پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم گفت: بار خدايا! من مى‏دانم كه علم پايان نمى‏يابد و بريده نمى‏شود و البته تو زمينت را از حجّت خود بر خلقت خالى نمى‏گذارى، كه آشكار باشد و اطاعت نشود، يا ترسان باشد و مخفى ماند، تا حجّت تو باطل نگردد و دوستان تو پس از آن‏كه هدايتشان فرموده‏اى، گمراه نشوند، شماره آنان از همه كم‏تر و قدرشان نزد خداوند از همه بيشتر است
وقتى از منبر پايين آمد، عرض كردم: يا رسول اللَّه! آيا تو حجّت بر تمام خلق نيستى؟! فرمود: اى حسن! خداوند مى‏فرمايد: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ [20] و همانا تو ترساننده‏اى و براى هر قومى راهنمايى هست. پس من ترساننده از عذاب الهى هستم و على هدايت كننده است. گفتم: يا رسول اللَّه! فرمودى: زمين از حجّت خالى نمى‏ماند؟

فرمود: آرى. او امام و حجّت بعد از من است و تو حجّت و امام بعد از او هستى و حسين امام و حجّت بعد از تو و به تحقيق كه خداى لطيف خيبر مرا آگاه فرموده كه از صُلب حسين پسرى متولد خواهد شد كه او را على گويند همنام جدّش على، پس هرگاه حسين درگذشت، پسرش على زمام امر را به دست مى‏گيرد و او است حجّت خداوند و امام، و خداوند از پشت على پسرى متولد خواهد كرد همنام من و شبيه‏ترين مردم به من است، علم او علم من است و فرمان او فرمان من.

او است امام و حجّت بعد از پدرش،و از او فرزندى متولد خواهد گشت كه او را جعفر گويند، راستگويان مردم است و او است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از صُلب جعفر فرزندى متولد خواهد ساخت همنام موسى بن عمران، سخت‏كوش‏ترين مردم در عبادت، پس او است امام و حجّت بعد از پدرش و خداوند از صُلب موسى پسرى بيرون خواهد آورد، كه او را على گويند، كانون علم خداوند و جايگاه حكمت او، كه وى است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از او پسرى متولد خواهد كرد كه او را محمد نامند، كه او است امام و حجت بعد از پدرش و خداوند از صُلب محمد پسرى متولد خواهد ساخت كه او را على گويند، كه او است امام و حجت بعد از پدرش، و خداى تعالى از صُلبِ على پسرى خواهد آورد كه او را حسن گويند، كه او است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از حسن فرزندى برخواهد آورد حجّت، قائم، امام زمان خود بر مردم و نجات‏بخش دوستانش مى‏باشد، غايب مى‏گردد تا اين‏كه ديده نمى‏شود، و عدّه‏اى از اعتقاد به او برمى‏گردند و عدّه‏اى ديگر ثابت مى‏مانند و ترديدكنندگان مى‏گويند: اين وعده كى انجام خواهد شد اگر راستگو هستيد؟! چنانچه از دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند - عزّوجلّ - آن روز را آن‏قدر طولانى خواهد ساخت، تا اين‏كه قائم ما خروج كند و عالم را پر از قسط و عدل نمايد، همچنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد، پس زمين از يكى از شما خالى نمى‏ماند، خداوند علم و فهم مرا به شما داده و من دعا كردم كه خداوند علم و فقه را در ذرّيه من و ذريّه‏ام قرار دهد. [21]

در بيان گونه‏هاى عجله مذموم و آنچه از مفاسد بر آن مترتب مى‏شود و اينكه سبب كفر و الحاد است.

گونه اوّل: گاهى عجله كردن در اين امر، و از دست دادن صبر و تحمّل سبب مى‏شود كه شخص از افراد گمراه كننده و ملحدى پيروى كند، كه ادعاى ظهور مى‏نمايند و جاهلان غافل از اخبار رسيده از امامان معصوم‏عليهم السلام را گمراه مى‏سازند، كه با جلوه دادن خيال‏هاى فاسدشان مطلب را بر عوام مشتبه مى‏نمايند، و آنان را به خرافات و انحرافات خود فرا مى‏خوانند، كه عجله كردن در اين امر او را برمى‏انگيزد تا از چنين افرادى بدون دليل و برهان پيروى كند، با اين‏كه امامان ماعليهم السلام براى ما علامت‏هاى حضرت صاحب ‏ ارواحنا له الفداء را ذكر و بيان فرموده‏اند، و نيز علائم حتمى كه هنگام ظهور آن جناب واقع و ظاهر مى‏شود، به روشن‏ترين وجه يادآور گرديده‏اند، و به ما امر كرده‏اند، كه بر اعتقاد به امامت ثابت بمانيم، و به كسى كه مدّعى نيابت گردد يا پيش از آشكار شدن آن علامت‏ها ادعاى ظهور كند پاسخ مثبت ندهيم، از خداوند خواهانيم كه ما را از فريبِ جلوه‏گرى‏هاى شيطان در پناه خود نگاهدارد
گونه دوّم: بسا مى‏شود كه شتاب كردن در اين امر سبب مأيوس شدن از وقوع آن مى‏گردد، كه نتيجه چنين عجله‏اى تكذيب پيغمبر و امامان‏عليهم السلام خواهد بود، در اخبار متواتر و روايات بسيارى از آنان رسيده مبنى بر اين‏كه آن حكومت الهى واقع خواهد شد، و امر فرموده‏اند كه انتظار آن را بكشيم، كه قسمتى از اين روايات پيش‏تر گذشت.

گونه سوم: احياناً شتابزدگى در اين امر مايه انكار كردن حضرت صاحب‏‏ الزمان ارواحنا له الفداء مى‏شود، و اين از گونه پيشين استعجال شديدتر است، چون ممكن است شخصى به امامت امام دوازدهم معتقد باشد و بقاى آن حضرت را باور دارد، و در عين حال از ظهورش مأيوس و نااميد باشد به سبب طولانى شدن غيبت، و عجله كردن نسبت به آن، كه از هلاك شدگان خواهد گشت، و اين قسم دوم از اقسام عجله‏اى است كه مايه هلاكت و خسارت است، و قسم سوم اين است كه عجله كردن، او را به آنجايى كه حضرت را اصلاً انكار كند، مى‏كشاند، كه با گمان فاسد خود بگويد: اگر وجود داشت ظاهر مى‏شد.

گونه چهارم: عجله كردنى كه آدمى را در شك و ترديد مى‏اندازد، و اين نيز مانند گونه پيشين مايه بيرون رفتن از ايمان و داخل شدن در شمار ياران شيطان است، و امامان ماعليهم السلام در چند روايت فرموده‏اند كه: اگر خداى تعالى مى‏دانست كه دوستانش به ترديد مى‏افتند حجّت خود را يك چشم بر هم زدن از آنان پوشيده نمى‏داشت. اين روايات در كتاب كمال الدين و غيبت نعمانى و كتاب‏هاى ديگر آمده است. [22]

گونه پنجم: آنچه سبب اعتراض كردن بر خداى تعالى نسبت به قضا و قدرش مى‏شود، و مايه اعتراض كردن بر امام در تأخير انداختن ظهورش مى‏گردد، آن است كه شخص بگويد: چرا آشكار نمى‏شود، و مانند اين سخنان را بر زبان جارى نمايد، كه عجله كننده در اين مورد به خاطر اعتراض و اشكال بر خداوند پيرو شيطان است، كه وقتى خداوند او را امر فرمود كه بر آدم سجده كند اعتراض كرد و گفت: ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً؛ [23]

آيا سجده كنم براى كسى كه او را از گِل آفريدى؟ در صورتى كه خداوند فرموده است: وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ [24] و هيچ مرد و زن مؤمن را نشايد كه هرگاه خدا و رسول او در موردى حكم كنند غير آن را برگزيند و برخلاف آن رفتار نمايد .

شيخ كلينى به سند صحيحى از حضرت ابى‏عبداللَّه امام صادق‏عليه السلام روايت آورده كه فرمود: اگر قومى خداوند را عبادت كنند بى‏آن‏كه شرك بورزند و نماز را بر پاى دارند و زكات را بپردازند و حج بيت اللَّه را به جاى آورند، و ماه رمضان را روزه بگيرند، و سپس به چيزى كه خداوند كرده يا پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم انجام داده بگويند: آيا بهتر نبود خلاف اين را انجام مى‏داد؟ يا چنين چيزى در دل داشته باشند، به همين سبب مشرك خواهند بود.

آن‏گاه آن حضرت‏ اين آيه را تلاوت كرد: فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ [25] ، به پروردگارت سوگند! ايمان نخواهند داشت تا اين‏كه تو را در مورد آنچه از نزاع‏ها و خصومت‏ها در ميانشان روى مى‏دهد حاكم نمايند سپس از آنچه حكم كرده‏اى در دل هيچ اعتراضى نداشته باشند و كاملاً تسليم فرمان تو گردند. سپس امام صادق‏عليه السلام فرمود: بر شما باد تسليم شدن. [26]

گونه ششم: گاهى عجله كردن سبب مى‏شود كه شخص، حكمت غيبت را انكار نمايد و اين در حقيقت انكار عدل خداى تعالى و نسبت دادن ناشايست به او است كه خداوند بسيار برتر از آن است.

گونه هفتم: اين‏كه گاهى عجله كردن و تسليم نبودن، سبب سبك شمردن احاديث ائمه معصومين‏عليهم السلام مى‏شود كه به انتظار امام غايب امر فرموده‏اند، پس شخص شتابزده از جهت عجله كردنش آن اخبار را سبك مى‏شمارد، و با اين كار در شمار كفار قرار مى‏گيرد، چون سبك شمردن سخنان امامان‏عليهم السلام در حقيقت سبك شمردن خود آنان است، و سبك شمردن آنان بى‏اعتنايى به خداى عز و جل است، و سبك شمردن خداى عز و جل كفر ورزيدن به او مى‏باشد، به خداى تعالى از گمراهى پس از هدايت پناه مى‏بريم.

در كتاب تحف العقول از امام صادق‏عليه السلام در بيان كفر و ايمان روايت آمده كه فرمود: و گاهى از ايمان بيرون مى‏رود به پنج جهت از كارهايى كه همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: كفر، شرك، گمراهى، فسق و مرتكب شدن گناهان كبيره. پس معنى كفر هر معصيتى است كه از روى نفى و انكار و سبك شمردن و سهل‏انگارى انجام گردد، در هر كارى كه كوچك باشد يا بزرگ، و فاعل آن كافر است، و معنى آن معنى كفر است... . [27]

گونه هشتم: بسا مى‏شود كه عجله كردن مايه رَدّ اخبارى كه در مورد فَرَج و ظهور مولايمان‏ رسيده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگى سينه و كمى صبرش وقتى مدتى طولانى بر او مى‏گذرد شيطان بر او مسلّط مى‏گردد، و به او وسوسه مى‏كند كه: شايد اين اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شايد گرويدگان به اين مذهب يا بعضى از راويان اين اخبار آن‏ها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافع كه از كار به آنان مى‏رسيده است! و اين خيال و پندار در ذهنش پيوسته قوّت مى‏گيرد تا جايى كه عاقبت كارش به رد كردن و نپذيرفتن اين اخبار منتهى مى‏گردد، و به درّه هلاكت جهنم سقوط مى‏كند كه بد جايگاهى است، زيرا كه رد كردن آنچه معتمدان امامان‏عليهم السلام از ايشان نقل مى‏كنند در حقيقت رَدّ خود امامان و كفر ورزيدن به حق ايشان است، چنان‏كه در روايت عمر بن يزيد در كتاب رسائل و غير آن آمده كه گفت: به حضرت ابوعبداللَّه امام صادق‏عليه السلام عرضه داشتم: چه نظر داريد درباره كسى كه اقرار نكند به اين‏كه شما در شب قدر چنانيد كه ياد فرمودى و آن را رد هم نكند؟ امام صادق‏عليه السلام فرمود: البته اگر از كسى كه نسبت به او اطمينان دارد راجع به علم ما حجّت بر او تمام شود، و در عين حال به آن اطمينان نكند كافر است .

گونه نهم: احياناً شتابزدگى در بعضى از اشخاص سبب مى‏شود كه اخبار رسيده از امامان‏عليهم السلام را به خواسته‏ها و هوس‏هاى خود تأويل و توجيه نمايد، به طورى كه برخلاف صريح يا ظاهر اخبار مى‏باشد، پس بدين ترتيب در درّه ضلالت و گمراهى سقوط مى‏كند، چون اين كار او را به جايى مى‏برد كه - العياذ باللَّه - گمراه كردن را به حجّت‏هاى خداى متعال نسبت دهد، نمى‏بينيد كه بسيارى از گمراهان گمراه كننده از اولين و آخرين به سبب گشودن درب تأويل و توجيه در سخنان خداوند و گفته‏هاى رسول خدا و خلفاى بر حق اوعليهم السلام، گمراه شدند و ديگران را به گمراهى انداختند، و ندانستند كه سخن گفتن به جملاتى كه ظاهرى دارند و منظور كردن معنى ديگرى غير از ظاهر بدون اين‏كه دلالت روشن و قرينه واضحى بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و در نزد عقلا قبيح و زشت مى‏باشد! و خداى تعالى در مورد آيات متشابه قرآن فرموده: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغآءَ الفِتْنَةِ وَابْتِغآءَ تَأْوِيلِهِ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِي العِلْمِ؛ [28] پس آنان كه در دل‏هایشان انحرافى هست، در پى پيروى از متشابه آن قرآن مى‏روند به طلب فتنه و به منظور تأويل آن، و حال آن‏كه تأويل آن را كسى جز خداوند و راسخون در دانش نمى‏داند و اين احمق‏ها ظواهر اخبار و نصوص آن‏ها را تأويل مى‏كنند به آنچه هواهاى نفسانى آن‏ها در آن هست، و سليقه‏هاى فاسد و پندارهاى بى‏رونق خود را در آن‏ها اعمال مى‏نمايند، بى‏آن‏كه دليلى مقتضى آن باشد يا شاهدى آن را نشان دهد، و اين به خاطر تنگى سينه و كمى صبرشان در طول غيبت و محنت شديد آن است.

بار خدايا! به تو از گمراهى پس از هدايت پناه مى‏بريم، پروردگارا! به حق اولياى مقرّبت سوگند، ما را از بيراهه رفتن محفوظ بدار. آمين رب العالمين.

گونه دهم: گاهى عجله كردن و كم صبرى در اين امر سبب مى‏شود كه در دل تصميم بگيرد اين‏كه اگر تا فلان وقت واقع نگرديد آن را انكار نمايد و به آن كفر ورزد، و اين حالت او را در شمار شكّاكان هلاك شونده قرار مى‏دهد، زيرا كه اين حالت از يكى از دو جهت سرچشمه مى‏گيرد؛ يا شك در راست بون گفته‏هاى امامان‏عليهم السلام دارد العياذ باللَّه تعالى و يا شك در راستگويى راويان مورد وثوق و اطمينان كه امامان‏عليهم السلام به ما امر فرموده‏اند كه آنان را در آنچه از ايشان روايت مى‏كنند تصديق نماييم.
و در توقيع شريفى كه به قاسم بن العلاء رسيده و در چند كتاب معتبر از قبيل وسائل روايت گرديده چنين آمده است: هيچ عذرى براى كسى از پيروان ما نيست در اين‏كه ترديد كند در آنچه معتمدان ما از ما روايت مى‏كنند، دانسته‏اند كه ما سرّ خودمان را با آنان در ميان مى‏گذاريم و رازمان را به ايشان مى‏گوييم... . [29]

و روايات بسيارى نيز بر همين معين دلالت دارد

گونه يازدهم: گاهى بر اثر شتابزدگى، در ساير اخبارى كه از امامان‏عليهم السلام روايت شده نيز شك مى‏كند يا آن‏ها را رد مى‏نمايد، چون شخص عجول و شتابزده‏اى كه اعتقادش را بر مبناى محكم و پايه ثابتى استوار ننموده چنين مى‏پندارد كه اخبارى كه در مورد وعده به فَرَج و ظهور رسيده راست نيست، به جهت شك در راوى آن اخبار يا كسى كه از او روايت شده يعنى پيغمبر يا امامان صلوات اللَّه عليهم اجمعين و اين پندار را نسبت به ساير اخبارى كه از امامان‏عليهم السلام در امور ديگر از ثواب و عقاب و وعده و وعيدها و... صادر گرديده نيز قياس مى‏كند، و بدين ترتيب در شمار گمراهان و كفار قرار مى‏گيرد، پناه بر خدا

گونه دوازدهم: بسا مى‏شود كه شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد يا شك، كه بر اثر كم‏صبرى و تنگى سينه او است، مؤمنين اهل يقين كه منتظر ظهور و فَرَج مولايمان‏ هستند را به باد مسخره و استهزا مى‏گيرد، و با اين كار خداى عز و جل و اولياى او را استهزا مى‏نمايد و بدون ترديد چنين شخصى كافر است و با خداوند - جل شأنه - عناد ورزيده است، اَللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ [30] خداوند به آن‏ها أستهزا مى‏كند و آنان را در طغيانشان سرگردان رها مى‏سازد.

و چنين كسانى به سان قوم نوح باشند، آن كافرانى كه خداى تعالى درباره آن‏ها فرموده: وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ . فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ؛ [31] و كشتى را نوح مى‏ساخت.

و هرگاه جمعى از افراد قومش بر او مى‏گذشتند او را مسخره مى‏كردند نوح مى‏گفت اگر امروز شما ما را مسخره كنيد ما هم روز ديگرى شما را به تمسخر گيريم كه بعد از اين بدانيد كداميك از ما و شما را عذاب خوار كننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسيد
گونه سيزدهم: گاهى شتابزدگى موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضاى إلهى مى‏شود و اين صفت مايه هلاكت و تيره‏بختى است و از همين روى در دعاى روايت شده از عَمْرى‏رضى الله عنه كه از حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء گرفته شده چنين آمده:

بار خدايا! تويى آن داناى بدون تعليم به آن وقتى كه صلاح است امر ظهور حكومت ولیت را إذن دهى كه خود را آشكار سازد و پرده غيبت از روى برافكند، پس مرا بر آن امر غيبت صبر و شكيبايى ده كه دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداخته‏اى جلو بيفتد، و آنچه را تو تعجيل بخواهى من به تأخيرش مايل نباشم. و هر چه تو در پرده قرار داده‏اى افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته‏اى كاوش ننمايم و در تدبير امور جهان با تو كه همه مصالح را مى‏دانى[ به نزاع نپردازم... . [32]

گونه چهاردهم: بسا مى‏شود كه شتابزدگى و بى‏صبرى در بعضى از اشخاص مايه ترك دعا كردن براى تعجيل فَرَج صاحب الزمان‏ ارواحنا له الفداء مى‏گردد، و بر اثر آن از نتايج و فوايدى كه در دعا براى تعجيل فَرَج هست محروم مى‏شود، به سبب اين‏كه شخص مدّتى مديد به دعا كردن براى اين امر مشغول گرديده، و اهل دعا و دوستى آن حضرت را نيز مى‏بيند كه به اين دعا مشغولند، سپس مشاهده مى‏كند كه فَرَج و ظهور به تأخير افتاد و به خوشحالى و سرور نرسيد، لذا به سبب كم‏صبرى و شتابزدگى در اين امر چنين مى‏پندارد كه آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثيرى ندارد، و اين باعث مى‏شود كه دعا براى تعجيل فَرَج را ترك گويد، غافل از اين‏كه اين دعا نيز مانند ساير دعاها به شروط و صفاتى بستگى دارد كه اثرش آشكار نمى‏گردد مگر بعد از پيدايش آن شروط و ويژگى‏ها در آن.

البته اين منافات ندارد با آن‏كه امر به دعا شده، و فوايدى بر آن مترتب مى‏گردد، همان‏طور كه امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثواب‏هاى بسيارى بر آن هست، ولى هرگاه كسى صورت نماز را انجام داد بدون اين‏كه شرايط در آن جمع باشد، امر مولايش را امتثال نكرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمى‏آورد، بلكه مورد عقاب نيز خواهد بود، پس بر دعا كننده لازم است كه در تحصيل شروط دعا جدّيت نمايد تا به آرزو و مقصودش نايل آيد.

اگر بگوييد در روايات آمده كه پيغمبر و امامان‏عليهم السلام براى تعجيل ظهور حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء دعا مى‏كرده‏اند، و بى‏ترديد دعاى آنان جامع تمام شرايط صحت و كمال مى‏باشد، با اين حال ظهور آن حضرت‏ تاكنون انجام نيافته است، در صورتى كه مستجاب بودن دعاى ايشان نزد اهل ايمان مورد شك نيست؟ گوييم: جواب اين مطلب به دو وجه بيان مى‏گردد؛

يكى: اين‏كه اخبار گوياى آن است كه ظهور حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء از امور بدائيّه است كه امكان پيش و پس افتادن دارد، هرچند كه اصل واقع شدن و تحقق يافتن آن از امور حتمى است كه خداى تعالى آن را به طور قطع وعده فرموده، و او خلف وعده نمى‏كند، پس ممكن است كه به سبب دعاى آنان‏عليهم السلام زودتر واقع گردد، و آن وقت هنوز نيامده كه اگر دعاى ايشان نبود، از آن وقت نيز تأخير مى‏افتاد

دوم: اين‏كه هم‏چنين اخبار گوياى آن است كه - به جز ترك كردن دعا - موانع متعدد ديگرى نيز براى تعجيل ظهور آن جناب وجود دارد، و ترك كردن دعا نيز يكى از موانع است، پس هرگاه مؤمنين نسبت به دعاكردن اهتمام بورزند اين مانع برداشته مى‏شود و به سبب دعا كردن وقت فَرَج پيش مى‏افتد، و نيز بايد براى برداشته شدن موانع ديگر هم تلاش كنند. اگر دعا ترك گردد تأخير هم بيشتر خواهد بود و از آنچه يادآور شديم معلوم شد كه بين امر كردن به دعا براى تعجيل فَرَج و ظهور با اخبارى كه از استعجال و شتابزدگى نهى مى‏كنند منافاتى نيست، و عجله‏اى كه مذمت گرديده آن است كه از اقسام ياد شده باشد. و امّا دعا كردن براى تعجيل فَرَج در عين حال كه دعا كننده از اهل تسليم و رضا به قضا و تقدير خداى - عزّوجلّ - باشد چيزى است كه خداوند و اولياى او به آن امر فرموده‏اند و بر آن تأكيد كرده‏اند، بنابراين دعا كننده به يكى از اين دو نيكى رستگار مى‏شود

1- يا مولايش در زمانش ظهور مى‏كند، با رسيدن به فوايد و آثار ديگر دعا، اگر تأخير افتادن از آن زمان از امور حتمى نباشد كه وسايل در تغيير دادن آن‏ها هيچ گونه تأثيرى ندارند، چنان‏كه در دعا از حضرت سيد العابدين‏عليه السلام آمده: وَيا مَنْ لا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الوَسآئِلَ؛ [33] و اى خدايى كه وسايل حكمتش را تغيير نمى‏دهند. و اين نظير طول عمر مى‏باشد كه مثلاً بر صله رحم متوقف است به شرط آن‏كه غير آن حتمى نباشد

2- و يا رستگار شدن به ساير فوايد دعا، و قرار گرفتن در شمار دعا كنندگان و منتظران. بنابراين دعا كردن براى تعجيل فَرَج در هر حال مورد امر و پسنديده است، و منافاتى بين آن و بين نهى از شتابزدگى نيست. حاصل اين‏كه عجله‏اى كه از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسليم است، و تمام گونه‏هايى كه ياد آورديم در زير اين عنوان قرار مى‏گيرند، و بدون ترديد دعا كردن و درخواست نمودن تعجيل فَرَج حضرت صاحب الزمان‏ ارواحنا له الفداء از درگاه خداوند منّان از اين عنوان بيرون است، بلكه اين دعا اظهار يقين و ايمان به آن است كه ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسايل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالى خارج است، و انجام دادن امر او به دعا كردن مى‏باشد، لذا بندگان اين را از خداى تعالى مسألت مى‏نمايند.

و به عبارت ديگر مى‏گوييم: شتابزدگى از بنده اظهار انتخاب، و رها كردن تسليم و زود خواستن چيزى پيش از رسيدن وقتش مى‏باشد، و اين مايه پشيمانى مى‏شود، چنان‏كه در گفتار اميرالمؤمنين‏عليه السلام پيش‏تر گذشت، ولى درخواست تعجيل فَرَج از خداى جليل - تعالى شأنه - إقرار به بندگى و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهى، و باور به عجز و ناتوانى خود و نداشتن هيچ قوت و نيرو و چاره است.

پس حقيقت دعا آن است كه بنده با تمام وجود به خداى تعالى توجه نمايد، و فرمان او را اجابت كند، و نسبت به خودش عجز و شكستگى و ناتوانى و بيچارگى و اختيار نداشتن را اقرار و اعتراف نمايد، لذا در خبر آمده كه: دعا مغز عبادت است.

خداى تعالى ما و ساير مؤمنين را توفيق دهد كه در عين رضا و تسليم، به دعا كردن براى فَرَج اهتمام ورزيم كه او اجابت كننده كريم است.

[1] اصول كافى، 368/1 و 369.

[2] همان.

[3] اصول كافى، 370/1.

[4] همان.

[5] همان.

[6] الوافى، 103/1 و روضه الكافى، 273.

[7]الغيبة نعمانى، 103؛ باب ما امر به الشيعه.

[8] الغيبة، 104؛ باب ما امر به الشيعه.

[9] الغيبة، 111؛ فى صفة القائم‏عليه السلام .

[10] الغيبة، 104؛ فيما امر به الشيعه.

[11]تفسير البرهان، 359/2، ذيل سوره نحل، ح1.

[12]كمال‏الدين، 671، ح 18.

[13] تفسيرالبرهان، 360/2، ح 6 .

[14] سوره شورى، آيه 17 و 18.

[15] كمال‏الدين، 360/2، ح 3.

[16] سوره انفال، آيه 75.

[17]سوره زخرف، آيه 28.

[18]كمال‏الدين، 323/2، باب 31، ح 8 .

[19] كمال‏الدين، 324/2، باب 31، ح 9.

[20] سوره رعد، آيه 7.

[21]كفايةالاثر، 309.

[22] الغيبة نعمانى، 102 فيما امر به الشيعه.

[23] سوره إسراء، آيه 61.

[24]سوره احزاب، آيه 36.

[25]سوره نساء، آيه 65. هرگز.

[26]اصول كافى، 398/2.

[27] تحف العقول، ابن شعبه،/.244

[28] سوره آل عمران، آيه 8.

[29]وسايل الشيعه، 108/18، ح 40.

[30]سوره بقره، آيه 15.

[31]سوره هود، آيه 38 و 39.

[32]كمال الدين، 512/2.

[33]صحيفه سجّاديّه، دعاى 13.


تسليم بودن و عجله نكردن


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته