تسليم بودن و عجله نكردن
در بيان قسمتى از روايات رسيده از امامان
1 - در كافى به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير آورده كه گفت: در محضر امام صادقعليه السلام بودم كه مهزم بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت شوم! خبر ده مرا از اين امرى كه منتظرش هستيم، چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادقعليه السلام فرمود: اى مهزم! وقتگذاران دروغ گويند و عجله كنندگان هلاك گردند و تسليم شدگان نجات يابند. [1]
2- از ابراهيم بن مهزم، از پدرش آمده، كه گفت: در محضر امام ابوعبد اللَّهعليه السلام از پادشاهان آل فلان سخن به ميان آورديم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله كردنشان براى اين امر هلاك گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمىكند، به درستى كه براى آن، امر آخرى هست كه به آن خواهد رسيد، پس هرگاه به آن رسيدند، نه ساعتى پيش و نه پس مىافتند. [2]
3- از منصور آمده كه گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادقعليه السلام فرمود: اى منصور! اين امر شما نخواهد رسيد، مگر بعد از نوميدى. نه، به خدا سوگند! تا اينكه از هم جدا شويد. و نه، به خدا سوگند! تا اينكه آزمايش گرديد. و نه، به خدا سوگند! تا اينكه شقاوتمند شود هركه شقاوتمند شدنى است و سعادتمند گردد هر كس اهل سعادت است. [3]
4- از محمد بن منصور صيقل، از پدرش آمده كه گفت: من و حارث بن المغيره و جمعى از اصحابمان نشسته بوديم و حضرت امام صادقعليه السلام سخنمان را مىشنيد، پس به ما فرمود: شما در چه فكرى هستيد، هيهات! هيهات! به خدا سوگند! آنچه شما ديدگانتان را به سوى آن خيره كردهايد، نخواهد شد تا اينكه غربال شويد.
نه، واللَّه! نخواهد شد آنچه ديدگانتان را به سوى آن مىكشيد، تا اينكه بررسى شويد. نه، واللَّه! چشم به سويش مىكشيد، نخواهد شد تا اينكه خوب از بد جدا شود.
نه، واللَّه! آنچه چشم به سويش مىكشيد، نخواهد شد مگر پس از نوميدى.
نه، واللَّه! نخواهد شد آنچه چشم به سويش مىكشيد، تا آنگاه كه به شقاوت رسد آنكه شقاوتمند است و به سعادت رسد آنكه سعادتمند مىباشد. [4]
5- در حديث ديگرى، از حضرت امام ابوجعفر باقرعليه السلام آمده كه فرمود: همانا اين حديث شما (شيعيان كه اعتقاد به غيبت داريد) به گونهاى است كه دلهاى مردمان از آن مىرمد، بنابراين هر كه به آن اقرار كرد، بيشتر برايش بگوييد و هر كس آن را انكار نمود، او را وا گذاريد. همانا بايد كه فتنهاى (آزمايشى) پيش بيايد كه هر فرد آشنا و محرمى در آن سقوط نمايد، تا جايى كه آن كس موى را دو نيم مىسازد مو را از ماست بيرون مىكشد و بسيار دقيق است هم در آن بيفتد، تا اينكه جز ما و شيعيانمان كسى باقى نماند. [5]
6- در وافى به نقل از كافى، به سند خود از ابوالمرهف از حضرت امام باقرعليه السلام روايت كرده كه فرمود: غبار آن (فتنه و آشوب) بر كسى خواهد رسيد كه آن را برانگيزاند، محاضير هلاك شوند.
راوى پرسيد: فدايت گردم! محاضير چيست؟ فرمود: عجله كنندگان. [6]
در وافى گويد: محاضير يا با حروف بىنقطه است محاصير از باب حصر به معنى تنگى سينه مىباشد. و يا با حرف نقطهدار ضاد بين دو حروف بىنقطه حاء و راء از باب حضر به معنى دويدن. و مجلسىرحمه الله در بحار گويد: محاضير جمع محضير است و آن اسب بسيار دونده است.
7- در غيبت نعمانى به سند خود، از ابوالمرهف آورده كه گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادقعليه السلام فرمود: محاضير هلاك شوند. گويد: پرسيدم: محاضير چيست؟ فرمود: شتابزدگان. و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر روى پايههاى محكم خود ثابت ماند... . [7]
8- به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده، كه گفت: در خدمت حضرت ابوعبد اللَّه امام صادقعليه السلام شرفياب بودم، مهزم اسدى نيز در خدمت آن جناب حضور داشت، پس عرض كرد: خداوند مرا فداى تو سازد! اين امر چه موقع خواهد شد كه بر ما طولانى گشت؟! فرمود: آرزومندان به آرزويشان نرسيدند و شتابزدگان هلاك گشتند و تسليم شدگان نجات يافتند، و به سوى ما باز خواهيد گشت.
9- به سند خود، از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام روايت آورده كه فرمود: صاحبان محاضير هلاك گشتند و نزديك شمارندگان نجات يافتند و قلعه بر پايههاى محكم خود استوار شد، به درستى كه بعد از غم و اندوه، پيروزى شگفتانگيزى خواهد بود. [8]
10- به سند خود، از ابراهيم بن هليل آورده، كه گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضاعليه السلام عرضه داشتم: فدايت گردم! پدر من در انتظار اين امر جان سپرد، من نيز به سنّى رسيدهام كه مىبينى، آيا بميرم در حالى كه در اين باره به من اطلاع ندهى؟ فرمود: اى ابواسحاق! تو عجله مىكنى؟ عرض كردم: آرى.
به خدا سوگند! عجله مىكنم و چرا شتاب نداشته باشم، در صورتى كه به اين سِن كه مىبينى، رسيدهام. فرمود: همانا به خدا سوگند! اى ابواسحاق! اين كار انجام نمىيابد تا آنكه خوب يا بد جدا شود و آزمايش گرديد و تا آنجا كه جز اندكى از شما بر جاى نماند. سپس كف دست خود را برگرداند. [9]
11- و به سند خود، از عبد الرحمن بن كثير، از حضرت امام صادقعليه السلام آورده كه درباره فرموده خداى - عزّوجلّ - : أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد. فرمود: آن امر ما است.
خداى - عزّوجلّ - امر فرموده كه در آن عجله نشود، تا اينكه سه لشكر آن را تأييد نمايند: فرشتگان و مؤمنان و رُعب. و خروج او حضرت قائم ارواحنا له الفداء همانند خروج رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خواهد بود. و همين است فرموده خداى تعالى: كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالحَقِّ؛ [10] همچنان كه خداوند تو را به حق و براى اعلاى كلمه توحيد از خانهات بيرون ساخت و در تفسير البرهان [11] و كتاب المحجّة به سند خود، از غيبت شيخ مفيد، مثل همين را روايت آورده است
12- و در آن دو كتاب، نيز از مسند فاطمهعليها السلام تأليف شيخ ابوجعفر محمد بن حرير طبرى، به سند خود از ابان، از حضرت امام صادقعليه السلام روايت آمده كه فرمود: هرگاه كه قائم ارواحنا له الفداء بپاخيزد، خداوند جبرئيل را به شكل پرنده سفيدى مىفرستد، پس او يك پاى بر خانه كعبه و پاى ديگر بر بيت المقدس مىگذارد، سپس با صداى بلند بانگ مىزند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مكنيد.
امام صادقعليه السلام فرمود: آنگاه حضرت قائم ارواحنا له الفداء حاضر مىشود و در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مىگذارد، سپس در حالى كه اصحابش كه سيصد و سيزده نفر هستند، پيرامونش باشند حركت مىكند، به درستى كه در ميان اصحاب او، كسانى هستند كه شبانه از رختخواب خود هجرت مىكنند، پس خروج مىنمايد و با او سنگ مخصوصى هست، كه چون آن را افكند، از زمين گياه مىرويد
13- رئيس المحدّثين شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، به سند صحيحى از امام صادقعليه السلام روايت آورده فرمود: اوّلين كسى كه با حضرت قائم ارواحنا له الفداء بيعت مىكند، جبرئيلعليه السلام است، كه به صورت پرنده سفيدى نازل مىشود و با آن حضرت بيعت مىنمايد، سپس يك پاى بر بيت اللَّه الحرام و پاى ديگر را بر بيت المقدس مىگذارد و با صداى رسايى كه همه جهانيان آن را مىشنوند بانگ مىزند: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ. [12]
مىگويم: اين دو حديث دلالت دارند بر اينكه منظور از امر اللَّه در آيه، ظهور حضرت قائم ارواحنا له الفداء مىباشد، و اينكه جبرئيل در آن هنگام اين آيه را مىخواند، به جهت دلالت نمودن بر همين مطلب و نكوهش منكران و شتاب كنندگان است واللَّه العالم.
14- و در تفسير البرهان، به نقل از عيّاشى، از هشام بن سالم، از بعضى اصحابمان، از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادقعليه السلام آمده كه راوى گويد: از آن حضرت درباره فرموده خداى تعالى: أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سؤال كردم.
فرمود: هرگاه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وقوع چيزى را در وقت معيّنى خبر داد، آن فرموده خداوند است كه: امر الهى آمد، پس در آن شتاب مكنيد، تا آن وقت فرا رسد. حضرت صادقعليه السلام فرمودند: اگر خداوتد چيزى را خبر دهد كه واقع شدنى است، گويى كه آن واقع شده است. [13]
15- و در كتاب حسين بن حمدان، به سند خود از مفضّل، از امام صادقعليه السلام روايت آورده درباره فرموده خداى تعالى در سوره حمعسق شورى: وَما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السّاعَةَ قَرِيبٌ يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ؛ [14]و چه دانى، شايد كه آن ساعت نزديك باشد، آنان كه به آن ايمان ندارند، درباره آن از روى تمسخرعجله مىكنند، ولى آنان كه ايمان آوردهاند، از آن بيمناكند و مىدانند كه آن برحقّ است.
توجّه كنيد! به درستى آنان كه درباره ساعت جدال مىكنند، همانا در گمراهى دورى هستند. فرمودند كه: منظور از ساعت، هنگام ظهور حضرت قائم ارواحنا له الفداء است، مفضل گويد: عرضه داشتم: اى مولاى من! معنى جدال مىكنند چيست؟ فرمود: مىگويند: كى متولد شد و چه كسى او را ديد و او كجاست و در كجا خواهد بود و چه وقت ظهور مىكند؟! تمام اين سخنان به جهت شتابزدگى در امر خداوند است و ترديد در قضا و قدرت او. آنان هستند كه در دنيا و آخرت زيان بردهاند و البته براى كافران، عاقبت بدى خواهد بود
16- و در حديث اربع مائه، از امير المؤمنينعليه السلام آمده كه فرمود: تلاش كردن براى از جاى بركندن كوهها آسانتر است، از تلاش براى برانداختن حكومتى كه وقت معيّنى دارد، از خداوند يارى بخواهيد و صبر كنيد كه زمين از آن خداوند است، به هر كس از بندگانش بخواهد آن را به ارث مىسپارد و عاقبت خوب و پيروزى نهايى براى تقواپيشگان است. درباره امرى پيش از رسيدن وقتش شتاب مكنيد، كه پشيمان خواهيد شد و مدّت را طولانى مشماريد، كه دلهايتان را قساوت مىگيرد.
17- و در كتاب كمال الدين، ابن بابويه به سند خود، از صقر بن ابى دلف آورده، كه گفت: شنيدم حضرت ابوجعفر محمد بن على الرضاعليهما السلام مىفرمود: همانا امام بعد از من پسرم على است، امر او امر من و گفتهاش گفته من و اطاعتش اطاعت از من است و امام بعد از او، پسرش حسن است، امر او امر پدرش و گفتهاش گفته پدر و اطاعتش اطاعت از پدرش مىباشد. سپس ساكت شد.
به آن حضرت عرض كردم: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم! پس امام بعد از حسن كيست؟ آن حضرت به شدّت گريه كرد، آنگاه فرمود: به درستى كه امام بعد از حسن، پسرش قائم به حقّ، انتظار كشيده شده منتظَر است عرضه داشتم: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم! چرا قائم ناميده شده؟ فرمود: چون كه او قيام مىكند، پس از خاموش شدن يادش و مرتدّ شدن بيشتر معتقدان به امامتش. عرض كردم: چرا او منتظَر انتظار كشيده شده ناميده شده است؟ فرمود: چون كه او را غيبتى است، كه روزهايش بسيار و مدّتش طولانى خواهد بود، پس در آن غيبت مخلصان منتظر خروجش باشند و ترديد كنندگان او را انكار نمايند و نفى كنندگان ياد او را به مسخره مىگيرند و وقتگذاران در آن دروغگو مىشوند و شتابزدگان درباره آن هلاك مىگردند و تسليم شدگان در مورد آن نجات مىيابند. [15]
18- و به سند خود، از حضرت سيد العابدينعليه السلام آورده، كه فرمود: اين آيه درباره ما نازل شد: وَأُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ؛ [16] و خويشاوندان نسبى در كتاب خدا نسبت به يكديگر اولى هستند.
و اين آيه نيز درباره ما نازل شد: وَجَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ؛ [17] و آن را كلمه باقى در نسل او قرار داد و امامت را در ذرّيه حسينعليه السلام قرار داد، تا روز قيامت.
و به درستى كه قائم ما را دو غيبت هست كه يكى از آنها طولانىتر از ديگرى است، غيبت اوّلى شش روز يا شش ماه يا شش سال است، و امّا ديگرى آنقدر طولانى خواهد شد، تا آنكه بيشتر معتقدان به اين امر از آن بازگردند، پس بر آن ثابت نمىماند، مگر كسى كه يقينش قوى و معرفتش صحيح باشد و از آنچه ما حكم كنيم در دل هيچگونه ناراحتى احساس نكند و به اهل بيت تسليم باشد. [18]
19- و از آن حضرت آمده كه فرمود: همانا دين خداى - عزّوجلّ - با عقلهاى ناقص و آراى باطل و معيارهاى فاسد درك نمىشود و جز با تسليم به دست نمىآيد، پس هر كسى به ما تسليم گردد، از هلاكت دين سالم ماند و هر آنكه به ما اقتدا نمايد، هدايت يابد و هر كس به قياس و رأى خود عمل كند، هلاك مىگردد و هر كس از آنچه ما مىگوييم يا حكم مىكنيم در سينه خود تنگى احساس كند، به آن خدايى كه سبع مثانى و قرآن عظيم را نازل فرموده كافر شده است، در حالى كه خود متوجه نيست. [19]
20- و در كتاب كفاية الاثر شيخ اقدم على بن محمد بن على خزّاز رازى - و به قولى قمى - به سند خود، از مولايمان حضرت امام حسن مجبتىعليه السلام روايت آمده كه فرمود: روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خطبهاى خواند كه پس از آنكه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، چنين فرمود: اى گروههاى مردم! گويا من به جهان آخرت دعوت مىشوم و دعوت حق را اجابت مىكنم و همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها برجاى مىگذارم؛
كتاب خدا و عترتم خاندانم را، تا هر زمان كه به اين دو چنگ بزنيد، هيچگاه گمراه نخواهيد شد، پس از آنان بياموزيد و به آنان ياد ندهيد كه آنها داناتر از شمايند، زمين از آنان خالى نمىماند و اگر خالى بماند، در آن صورت اهل خود را فرو مىبرد.
سپس پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم گفت: بار خدايا! من مىدانم كه علم پايان نمىيابد و بريده نمىشود و البته تو زمينت را از حجّت خود بر خلقت خالى نمىگذارى، كه آشكار باشد و اطاعت نشود، يا ترسان باشد و مخفى ماند، تا حجّت تو باطل نگردد و دوستان تو پس از آنكه هدايتشان فرمودهاى، گمراه نشوند، شماره آنان از همه كمتر و قدرشان نزد خداوند از همه بيشتر است
وقتى از منبر پايين آمد، عرض كردم: يا رسول اللَّه! آيا تو حجّت بر تمام خلق نيستى؟! فرمود: اى حسن! خداوند مىفرمايد: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ [20] و همانا تو ترسانندهاى و براى هر قومى راهنمايى هست. پس من ترساننده از عذاب الهى هستم و على هدايت كننده است. گفتم: يا رسول اللَّه! فرمودى: زمين از حجّت خالى نمىماند؟
فرمود: آرى. او امام و حجّت بعد از من است و تو حجّت و امام بعد از او هستى و حسين امام و حجّت بعد از تو و به تحقيق كه خداى لطيف خيبر مرا آگاه فرموده كه از صُلب حسين پسرى متولد خواهد شد كه او را على گويند همنام جدّش على، پس هرگاه حسين درگذشت، پسرش على زمام امر را به دست مىگيرد و او است حجّت خداوند و امام، و خداوند از پشت على پسرى متولد خواهد كرد همنام من و شبيهترين مردم به من است، علم او علم من است و فرمان او فرمان من.
او است امام و حجّت بعد از پدرش،و از او فرزندى متولد خواهد گشت كه او را جعفر گويند، راستگويان مردم است و او است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از صُلب جعفر فرزندى متولد خواهد ساخت همنام موسى بن عمران، سختكوشترين مردم در عبادت، پس او است امام و حجّت بعد از پدرش و خداوند از صُلب موسى پسرى بيرون خواهد آورد، كه او را على گويند، كانون علم خداوند و جايگاه حكمت او، كه وى است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از او پسرى متولد خواهد كرد كه او را محمد نامند، كه او است امام و حجت بعد از پدرش و خداوند از صُلب محمد پسرى متولد خواهد ساخت كه او را على گويند، كه او است امام و حجت بعد از پدرش، و خداى تعالى از صُلبِ على پسرى خواهد آورد كه او را حسن گويند، كه او است امام و حجّت بعد از پدرش، و خداوند از حسن فرزندى برخواهد آورد حجّت، قائم، امام زمان خود بر مردم و نجاتبخش دوستانش مىباشد، غايب مىگردد تا اينكه ديده نمىشود، و عدّهاى از اعتقاد به او برمىگردند و عدّهاى ديگر ثابت مىمانند و ترديدكنندگان مىگويند: اين وعده كى انجام خواهد شد اگر راستگو هستيد؟! چنانچه از دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند - عزّوجلّ - آن روز را آنقدر طولانى خواهد ساخت، تا اينكه قائم ما خروج كند و عالم را پر از قسط و عدل نمايد، همچنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد، پس زمين از يكى از شما خالى نمىماند، خداوند علم و فهم مرا به شما داده و من دعا كردم كه خداوند علم و فقه را در ذرّيه من و ذريّهام قرار دهد. [21]
در بيان گونههاى عجله مذموم و آنچه از مفاسد بر آن مترتب مىشود و اينكه سبب كفر و الحاد است.
گونه اوّل: گاهى عجله كردن در اين امر، و از دست دادن صبر و تحمّل سبب مىشود كه شخص از افراد گمراه كننده و ملحدى پيروى كند، كه ادعاى ظهور مىنمايند و جاهلان غافل از اخبار رسيده از امامان معصومعليهم السلام را گمراه مىسازند، كه با جلوه دادن خيالهاى فاسدشان مطلب را بر عوام مشتبه مىنمايند، و آنان را به خرافات و انحرافات خود فرا مىخوانند، كه عجله كردن در اين امر او را برمىانگيزد تا از چنين افرادى بدون دليل و برهان پيروى كند، با اينكه امامان ماعليهم السلام براى ما علامتهاى حضرت صاحب ارواحنا له الفداء را ذكر و بيان فرمودهاند، و نيز علائم حتمى كه هنگام ظهور آن جناب واقع و ظاهر مىشود، به روشنترين وجه يادآور گرديدهاند، و به ما امر كردهاند، كه بر اعتقاد به امامت ثابت بمانيم، و به كسى كه مدّعى نيابت گردد يا پيش از آشكار شدن آن علامتها ادعاى ظهور كند پاسخ مثبت ندهيم، از خداوند خواهانيم كه ما را از فريبِ جلوهگرىهاى شيطان در پناه خود نگاهدارد
گونه دوّم: بسا مىشود كه شتاب كردن در اين امر سبب مأيوس شدن از وقوع آن مىگردد، كه نتيجه چنين عجلهاى تكذيب پيغمبر و امامانعليهم السلام خواهد بود، در اخبار متواتر و روايات بسيارى از آنان رسيده مبنى بر اينكه آن حكومت الهى واقع خواهد شد، و امر فرمودهاند كه انتظار آن را بكشيم، كه قسمتى از اين روايات پيشتر گذشت.
گونه سوم: احياناً شتابزدگى در اين امر مايه انكار كردن حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء مىشود، و اين از گونه پيشين استعجال شديدتر است، چون ممكن است شخصى به امامت امام دوازدهم معتقد باشد و بقاى آن حضرت را باور دارد، و در عين حال از ظهورش مأيوس و نااميد باشد به سبب طولانى شدن غيبت، و عجله كردن نسبت به آن، كه از هلاك شدگان خواهد گشت، و اين قسم دوم از اقسام عجلهاى است كه مايه هلاكت و خسارت است، و قسم سوم اين است كه عجله كردن، او را به آنجايى كه حضرت را اصلاً انكار كند، مىكشاند، كه با گمان فاسد خود بگويد: اگر وجود داشت ظاهر مىشد.
گونه چهارم: عجله كردنى كه آدمى را در شك و ترديد مىاندازد، و اين نيز مانند گونه پيشين مايه بيرون رفتن از ايمان و داخل شدن در شمار ياران شيطان است، و امامان ماعليهم السلام در چند روايت فرمودهاند كه: اگر خداى تعالى مىدانست كه دوستانش به ترديد مىافتند حجّت خود را يك چشم بر هم زدن از آنان پوشيده نمىداشت. اين روايات در كتاب كمال الدين و غيبت نعمانى و كتابهاى ديگر آمده است. [22]
گونه پنجم: آنچه سبب اعتراض كردن بر خداى تعالى نسبت به قضا و قدرش مىشود، و مايه اعتراض كردن بر امام در تأخير انداختن ظهورش مىگردد، آن است كه شخص بگويد: چرا آشكار نمىشود، و مانند اين سخنان را بر زبان جارى نمايد، كه عجله كننده در اين مورد به خاطر اعتراض و اشكال بر خداوند پيرو شيطان است، كه وقتى خداوند او را امر فرمود كه بر آدم سجده كند اعتراض كرد و گفت: ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً؛ [23]
آيا سجده كنم براى كسى كه او را از گِل آفريدى؟ در صورتى كه خداوند فرموده است: وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ [24] و هيچ مرد و زن مؤمن را نشايد كه هرگاه خدا و رسول او در موردى حكم كنند غير آن را برگزيند و برخلاف آن رفتار نمايد .
شيخ كلينى به سند صحيحى از حضرت ابىعبداللَّه امام صادقعليه السلام روايت آورده كه فرمود: اگر قومى خداوند را عبادت كنند بىآنكه شرك بورزند و نماز را بر پاى دارند و زكات را بپردازند و حج بيت اللَّه را به جاى آورند، و ماه رمضان را روزه بگيرند، و سپس به چيزى كه خداوند كرده يا پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم انجام داده بگويند: آيا بهتر نبود خلاف اين را انجام مىداد؟ يا چنين چيزى در دل داشته باشند، به همين سبب مشرك خواهند بود.
آنگاه آن حضرت اين آيه را تلاوت كرد: فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ [25] ، به پروردگارت سوگند! ايمان نخواهند داشت تا اينكه تو را در مورد آنچه از نزاعها و خصومتها در ميانشان روى مىدهد حاكم نمايند سپس از آنچه حكم كردهاى در دل هيچ اعتراضى نداشته باشند و كاملاً تسليم فرمان تو گردند. سپس امام صادقعليه السلام فرمود: بر شما باد تسليم شدن. [26]
گونه ششم: گاهى عجله كردن سبب مىشود كه شخص، حكمت غيبت را انكار نمايد و اين در حقيقت انكار عدل خداى تعالى و نسبت دادن ناشايست به او است كه خداوند بسيار برتر از آن است.
گونه هفتم: اينكه گاهى عجله كردن و تسليم نبودن، سبب سبك شمردن احاديث ائمه معصومينعليهم السلام مىشود كه به انتظار امام غايب امر فرمودهاند، پس شخص شتابزده از جهت عجله كردنش آن اخبار را سبك مىشمارد، و با اين كار در شمار كفار قرار مىگيرد، چون سبك شمردن سخنان امامانعليهم السلام در حقيقت سبك شمردن خود آنان است، و سبك شمردن آنان بىاعتنايى به خداى عز و جل است، و سبك شمردن خداى عز و جل كفر ورزيدن به او مىباشد، به خداى تعالى از گمراهى پس از هدايت پناه مىبريم.
در كتاب تحف العقول از امام صادقعليه السلام در بيان كفر و ايمان روايت آمده كه فرمود: و گاهى از ايمان بيرون مىرود به پنج جهت از كارهايى كه همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: كفر، شرك، گمراهى، فسق و مرتكب شدن گناهان كبيره. پس معنى كفر هر معصيتى است كه از روى نفى و انكار و سبك شمردن و سهلانگارى انجام گردد، در هر كارى كه كوچك باشد يا بزرگ، و فاعل آن كافر است، و معنى آن معنى كفر است... . [27]
گونه هشتم: بسا مىشود كه عجله كردن مايه رَدّ اخبارى كه در مورد فَرَج و ظهور مولايمان رسيده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگى سينه و كمى صبرش وقتى مدتى طولانى بر او مىگذرد شيطان بر او مسلّط مىگردد، و به او وسوسه مىكند كه: شايد اين اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شايد گرويدگان به اين مذهب يا بعضى از راويان اين اخبار آنها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافع كه از كار به آنان مىرسيده است! و اين خيال و پندار در ذهنش پيوسته قوّت مىگيرد تا جايى كه عاقبت كارش به رد كردن و نپذيرفتن اين اخبار منتهى مىگردد، و به درّه هلاكت جهنم سقوط مىكند كه بد جايگاهى است، زيرا كه رد كردن آنچه معتمدان امامانعليهم السلام از ايشان نقل مىكنند در حقيقت رَدّ خود امامان و كفر ورزيدن به حق ايشان است، چنانكه در روايت عمر بن يزيد در كتاب رسائل و غير آن آمده كه گفت: به حضرت ابوعبداللَّه امام صادقعليه السلام عرضه داشتم: چه نظر داريد درباره كسى كه اقرار نكند به اينكه شما در شب قدر چنانيد كه ياد فرمودى و آن را رد هم نكند؟ امام صادقعليه السلام فرمود: البته اگر از كسى كه نسبت به او اطمينان دارد راجع به علم ما حجّت بر او تمام شود، و در عين حال به آن اطمينان نكند كافر است .
گونه نهم: احياناً شتابزدگى در بعضى از اشخاص سبب مىشود كه اخبار رسيده از امامانعليهم السلام را به خواستهها و هوسهاى خود تأويل و توجيه نمايد، به طورى كه برخلاف صريح يا ظاهر اخبار مىباشد، پس بدين ترتيب در درّه ضلالت و گمراهى سقوط مىكند، چون اين كار او را به جايى مىبرد كه - العياذ باللَّه - گمراه كردن را به حجّتهاى خداى متعال نسبت دهد، نمىبينيد كه بسيارى از گمراهان گمراه كننده از اولين و آخرين به سبب گشودن درب تأويل و توجيه در سخنان خداوند و گفتههاى رسول خدا و خلفاى بر حق اوعليهم السلام، گمراه شدند و ديگران را به گمراهى انداختند، و ندانستند كه سخن گفتن به جملاتى كه ظاهرى دارند و منظور كردن معنى ديگرى غير از ظاهر بدون اينكه دلالت روشن و قرينه واضحى بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و در نزد عقلا قبيح و زشت مىباشد! و خداى تعالى در مورد آيات متشابه قرآن فرموده: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغآءَ الفِتْنَةِ وَابْتِغآءَ تَأْوِيلِهِ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِي العِلْمِ؛ [28] پس آنان كه در دلهایشان انحرافى هست، در پى پيروى از متشابه آن قرآن مىروند به طلب فتنه و به منظور تأويل آن، و حال آنكه تأويل آن را كسى جز خداوند و راسخون در دانش نمىداند و اين احمقها ظواهر اخبار و نصوص آنها را تأويل مىكنند به آنچه هواهاى نفسانى آنها در آن هست، و سليقههاى فاسد و پندارهاى بىرونق خود را در آنها اعمال مىنمايند، بىآنكه دليلى مقتضى آن باشد يا شاهدى آن را نشان دهد، و اين به خاطر تنگى سينه و كمى صبرشان در طول غيبت و محنت شديد آن است.
بار خدايا! به تو از گمراهى پس از هدايت پناه مىبريم، پروردگارا! به حق اولياى مقرّبت سوگند، ما را از بيراهه رفتن محفوظ بدار. آمين رب العالمين.
گونه دهم: گاهى عجله كردن و كم صبرى در اين امر سبب مىشود كه در دل تصميم بگيرد اينكه اگر تا فلان وقت واقع نگرديد آن را انكار نمايد و به آن كفر ورزد، و اين حالت او را در شمار شكّاكان هلاك شونده قرار مىدهد، زيرا كه اين حالت از يكى از دو جهت سرچشمه مىگيرد؛ يا شك در راست بون گفتههاى امامانعليهم السلام دارد العياذ باللَّه تعالى و يا شك در راستگويى راويان مورد وثوق و اطمينان كه امامانعليهم السلام به ما امر فرمودهاند كه آنان را در آنچه از ايشان روايت مىكنند تصديق نماييم.
و در توقيع شريفى كه به قاسم بن العلاء رسيده و در چند كتاب معتبر از قبيل وسائل روايت گرديده چنين آمده است: هيچ عذرى براى كسى از پيروان ما نيست در اينكه ترديد كند در آنچه معتمدان ما از ما روايت مىكنند، دانستهاند كه ما سرّ خودمان را با آنان در ميان مىگذاريم و رازمان را به ايشان مىگوييم... . [29]
و روايات بسيارى نيز بر همين معين دلالت دارد
گونه يازدهم: گاهى بر اثر شتابزدگى، در ساير اخبارى كه از امامانعليهم السلام روايت شده نيز شك مىكند يا آنها را رد مىنمايد، چون شخص عجول و شتابزدهاى كه اعتقادش را بر مبناى محكم و پايه ثابتى استوار ننموده چنين مىپندارد كه اخبارى كه در مورد وعده به فَرَج و ظهور رسيده راست نيست، به جهت شك در راوى آن اخبار يا كسى كه از او روايت شده يعنى پيغمبر يا امامان صلوات اللَّه عليهم اجمعين و اين پندار را نسبت به ساير اخبارى كه از امامانعليهم السلام در امور ديگر از ثواب و عقاب و وعده و وعيدها و... صادر گرديده نيز قياس مىكند، و بدين ترتيب در شمار گمراهان و كفار قرار مىگيرد، پناه بر خدا
گونه دوازدهم: بسا مىشود كه شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد يا شك، كه بر اثر كمصبرى و تنگى سينه او است، مؤمنين اهل يقين كه منتظر ظهور و فَرَج مولايمان هستند را به باد مسخره و استهزا مىگيرد، و با اين كار خداى عز و جل و اولياى او را استهزا مىنمايد و بدون ترديد چنين شخصى كافر است و با خداوند - جل شأنه - عناد ورزيده است، اَللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ [30] خداوند به آنها أستهزا مىكند و آنان را در طغيانشان سرگردان رها مىسازد.
و چنين كسانى به سان قوم نوح باشند، آن كافرانى كه خداى تعالى درباره آنها فرموده: وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ . فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ؛ [31] و كشتى را نوح مىساخت.
و هرگاه جمعى از افراد قومش بر او مىگذشتند او را مسخره مىكردند نوح مىگفت اگر امروز شما ما را مسخره كنيد ما هم روز ديگرى شما را به تمسخر گيريم كه بعد از اين بدانيد كداميك از ما و شما را عذاب خوار كننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسيد
گونه سيزدهم: گاهى شتابزدگى موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضاى إلهى مىشود و اين صفت مايه هلاكت و تيرهبختى است و از همين روى در دعاى روايت شده از عَمْرىرضى الله عنه كه از حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء گرفته شده چنين آمده:
بار خدايا! تويى آن داناى بدون تعليم به آن وقتى كه صلاح است امر ظهور حكومت ولیت را إذن دهى كه خود را آشكار سازد و پرده غيبت از روى برافكند، پس مرا بر آن امر غيبت صبر و شكيبايى ده كه دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداختهاى جلو بيفتد، و آنچه را تو تعجيل بخواهى من به تأخيرش مايل نباشم. و هر چه تو در پرده قرار دادهاى افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساختهاى كاوش ننمايم و در تدبير امور جهان با تو كه همه مصالح را مىدانى[ به نزاع نپردازم... . [32]
گونه چهاردهم: بسا مىشود كه شتابزدگى و بىصبرى در بعضى از اشخاص مايه ترك دعا كردن براى تعجيل فَرَج صاحب الزمان ارواحنا له الفداء مىگردد، و بر اثر آن از نتايج و فوايدى كه در دعا براى تعجيل فَرَج هست محروم مىشود، به سبب اينكه شخص مدّتى مديد به دعا كردن براى اين امر مشغول گرديده، و اهل دعا و دوستى آن حضرت را نيز مىبيند كه به اين دعا مشغولند، سپس مشاهده مىكند كه فَرَج و ظهور به تأخير افتاد و به خوشحالى و سرور نرسيد، لذا به سبب كمصبرى و شتابزدگى در اين امر چنين مىپندارد كه آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثيرى ندارد، و اين باعث مىشود كه دعا براى تعجيل فَرَج را ترك گويد، غافل از اينكه اين دعا نيز مانند ساير دعاها به شروط و صفاتى بستگى دارد كه اثرش آشكار نمىگردد مگر بعد از پيدايش آن شروط و ويژگىها در آن.
البته اين منافات ندارد با آنكه امر به دعا شده، و فوايدى بر آن مترتب مىگردد، همانطور كه امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثوابهاى بسيارى بر آن هست، ولى هرگاه كسى صورت نماز را انجام داد بدون اينكه شرايط در آن جمع باشد، امر مولايش را امتثال نكرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمىآورد، بلكه مورد عقاب نيز خواهد بود، پس بر دعا كننده لازم است كه در تحصيل شروط دعا جدّيت نمايد تا به آرزو و مقصودش نايل آيد.
اگر بگوييد در روايات آمده كه پيغمبر و امامانعليهم السلام براى تعجيل ظهور حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء دعا مىكردهاند، و بىترديد دعاى آنان جامع تمام شرايط صحت و كمال مىباشد، با اين حال ظهور آن حضرت تاكنون انجام نيافته است، در صورتى كه مستجاب بودن دعاى ايشان نزد اهل ايمان مورد شك نيست؟ گوييم: جواب اين مطلب به دو وجه بيان مىگردد؛
يكى: اينكه اخبار گوياى آن است كه ظهور حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء از امور بدائيّه است كه امكان پيش و پس افتادن دارد، هرچند كه اصل واقع شدن و تحقق يافتن آن از امور حتمى است كه خداى تعالى آن را به طور قطع وعده فرموده، و او خلف وعده نمىكند، پس ممكن است كه به سبب دعاى آنانعليهم السلام زودتر واقع گردد، و آن وقت هنوز نيامده كه اگر دعاى ايشان نبود، از آن وقت نيز تأخير مىافتاد
دوم: اينكه همچنين اخبار گوياى آن است كه - به جز ترك كردن دعا - موانع متعدد ديگرى نيز براى تعجيل ظهور آن جناب وجود دارد، و ترك كردن دعا نيز يكى از موانع است، پس هرگاه مؤمنين نسبت به دعاكردن اهتمام بورزند اين مانع برداشته مىشود و به سبب دعا كردن وقت فَرَج پيش مىافتد، و نيز بايد براى برداشته شدن موانع ديگر هم تلاش كنند. اگر دعا ترك گردد تأخير هم بيشتر خواهد بود و از آنچه يادآور شديم معلوم شد كه بين امر كردن به دعا براى تعجيل فَرَج و ظهور با اخبارى كه از استعجال و شتابزدگى نهى مىكنند منافاتى نيست، و عجلهاى كه مذمت گرديده آن است كه از اقسام ياد شده باشد. و امّا دعا كردن براى تعجيل فَرَج در عين حال كه دعا كننده از اهل تسليم و رضا به قضا و تقدير خداى - عزّوجلّ - باشد چيزى است كه خداوند و اولياى او به آن امر فرمودهاند و بر آن تأكيد كردهاند، بنابراين دعا كننده به يكى از اين دو نيكى رستگار مىشود
1- يا مولايش در زمانش ظهور مىكند، با رسيدن به فوايد و آثار ديگر دعا، اگر تأخير افتادن از آن زمان از امور حتمى نباشد كه وسايل در تغيير دادن آنها هيچ گونه تأثيرى ندارند، چنانكه در دعا از حضرت سيد العابدينعليه السلام آمده: وَيا مَنْ لا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الوَسآئِلَ؛ [33] و اى خدايى كه وسايل حكمتش را تغيير نمىدهند. و اين نظير طول عمر مىباشد كه مثلاً بر صله رحم متوقف است به شرط آنكه غير آن حتمى نباشد
2- و يا رستگار شدن به ساير فوايد دعا، و قرار گرفتن در شمار دعا كنندگان و منتظران. بنابراين دعا كردن براى تعجيل فَرَج در هر حال مورد امر و پسنديده است، و منافاتى بين آن و بين نهى از شتابزدگى نيست. حاصل اينكه عجلهاى كه از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسليم است، و تمام گونههايى كه ياد آورديم در زير اين عنوان قرار مىگيرند، و بدون ترديد دعا كردن و درخواست نمودن تعجيل فَرَج حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء از درگاه خداوند منّان از اين عنوان بيرون است، بلكه اين دعا اظهار يقين و ايمان به آن است كه ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسايل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالى خارج است، و انجام دادن امر او به دعا كردن مىباشد، لذا بندگان اين را از خداى تعالى مسألت مىنمايند.
و به عبارت ديگر مىگوييم: شتابزدگى از بنده اظهار انتخاب، و رها كردن تسليم و زود خواستن چيزى پيش از رسيدن وقتش مىباشد، و اين مايه پشيمانى مىشود، چنانكه در گفتار اميرالمؤمنينعليه السلام پيشتر گذشت، ولى درخواست تعجيل فَرَج از خداى جليل - تعالى شأنه - إقرار به بندگى و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهى، و باور به عجز و ناتوانى خود و نداشتن هيچ قوت و نيرو و چاره است.
پس حقيقت دعا آن است كه بنده با تمام وجود به خداى تعالى توجه نمايد، و فرمان او را اجابت كند، و نسبت به خودش عجز و شكستگى و ناتوانى و بيچارگى و اختيار نداشتن را اقرار و اعتراف نمايد، لذا در خبر آمده كه: دعا مغز عبادت است.
خداى تعالى ما و ساير مؤمنين را توفيق دهد كه در عين رضا و تسليم، به دعا كردن براى فَرَج اهتمام ورزيم كه او اجابت كننده كريم است.
[1] اصول كافى، 368/1 و 369.
[2] همان.
[3] اصول كافى، 370/1.
[4] همان.
[5] همان.
[6] الوافى، 103/1 و روضه الكافى، 273.
[7]الغيبة نعمانى، 103؛ باب ما امر به الشيعه.
[8] الغيبة، 104؛ باب ما امر به الشيعه.
[9] الغيبة، 111؛ فى صفة القائمعليه السلام .
[10] الغيبة، 104؛ فيما امر به الشيعه.
[11]تفسير البرهان، 359/2، ذيل سوره نحل، ح1.
[12]كمالالدين، 671، ح 18.
[13] تفسيرالبرهان، 360/2، ح 6 .
[14] سوره شورى، آيه 17 و 18.
[15] كمالالدين، 360/2، ح 3.
[16] سوره انفال، آيه 75.
[17]سوره زخرف، آيه 28.
[18]كمالالدين، 323/2، باب 31، ح 8 .
[19] كمالالدين، 324/2، باب 31، ح 9.
[20] سوره رعد، آيه 7.
[21]كفايةالاثر، 309.
[22] الغيبة نعمانى، 102 فيما امر به الشيعه.
[23] سوره إسراء، آيه 61.
[24]سوره احزاب، آيه 36.
[25]سوره نساء، آيه 65. هرگز.
[26]اصول كافى، 398/2.
[27] تحف العقول، ابن شعبه،/.244
[28] سوره آل عمران، آيه 8.
[29]وسايل الشيعه، 108/18، ح 40.
[30]سوره بقره، آيه 15.
[31]سوره هود، آيه 38 و 39.
[32]كمال الدين، 512/2.
[33]صحيفه سجّاديّه، دعاى 13.