montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

شرح مراتب طهارت-مجلس بیستم و نهم
سِرّ انسان و ربّ مطلق و مقيّد
حق مطلق را يک تجلي بسيط است که از آن به «صادر اول» تعبير مي کنند. در حقيقت اولين چيزي که از حق صادر مي شود اين تجلي است که مقام جمعي دارد و تمام کلمات وجودي را شامل مي شود. از آن به تجلي اول، تجلي جمعي و حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم نيز تعبير مي کنند. در حقيقت از حق متعال همين يک تجلي ظهور پيدا مي کند و تمامي موجودات به منزله حصه هايي هستند که به همين يک تجلي ارتباط دارند. راه ارتباط هر موجودي با اين يک تجلي را به حصه وجودي آن موجود تعبير مي کنند. هر کدام از موجودات به منزله جدولي هستند که از اين درياي عظيم بي نهايت تجلي اول منشعب مي شوند و از آن بهره مي گيرند. اين جدول وجودي به خاطر اتصال با تجلي جمعي با حق مطلق مرتبط است که «يک فروغ رخ ساقي است که بر جام افتاد»
سرّي که استناد به حق مطلق دارد را نيز بايد تطهير کرد. همان سري که به جدول وجودي و يا حصه وجودي تعبيرش کرديم. حضرت آقا در هزار و يک نکته از امام صادق عليه السلام حديثي را شرح مي فرمايند که امام صادق عليه السلام فرمودند:
«خداوند مرا از ذات خويش اختراع کرد و بعد از من پرسيد: من نسبت به تو و تو نسبت به ذات من چگونه هستي؟ من در جوابش گفتم من نسبت به ذات تو همانند شعاع هستم به آفتاب و تو نسبت به من همانند آفتابي نسبت به شعاع.»
اما بايد دانست اين زبان حال هر موجودي است که امام صادق عليه السلام آنرا به زبان آورده اند.
طهارت سرّ به اين است که انسان به حق مطلق متصل شود نه حق مقيد که از آن تعبير به رب النوع و رب خاص هم مي کنند زيرا در ابتدا هر کس رب خودش را صدا مي زند و کسرة زير باءِِ «يا ربِ يا ربّ يا ربّ» دعاي کميل نيز نشان از حذف شدن «ياء» دارد يعني در اصل «يا ربي» بوده ـ اي خداي من ـ و بعد «ياء» حذف شده است. همينطور «ياء» آخر الهي، سيدي و مولاي همه اينها دلالت بر صدا زدن انسان حق مقيد خودش را دارد. انسان در مقام طهارت سِر بايد از اين رب گذر کند و به رب مطلق برسد. در ادامه آمده:
«و طهارت سرّ ... به زوال احکام تقييده اي که به سبب معيت با عين ثابته اش که مجلاي قابل تجلي و مقيد آنست عارض وي مي گردد، مي باشد...»
هر جدولي که به رب خاص مرتبط باشد احکام وجودي آن جدول نيز مقيد خواهد بود. حديثي به نام «حديث تحول» داريم که در شرح فصوص قيصري نيز آمده است. در آن حديث مي‌خوانيم که خداوند در روز قيامت کبراي انساني براي بندگانش آنطور که هست تجلّي مي کند. وقتي حق مطلق به عبد، عرضه مي شود او را کرده و مي گويد: چنين خدايي را قبول ندارم زيرا اصلاً با آن آشنايي نداشته ام. بعد خداوند صورت خود را عوض مي کند و متحول مي شود و آنگونه که بنده او را شناخته خود را به ايشان نشان مي دهد معلوم مي شود چنين عبدي طهارت سرّ پيدا نکرده است و متصل به حق مطلق نشده است. و لذا الان هم که مي بينيد ما خداپرستي مي کنيم به خاطر اين است که حضرت حق امور مادي ما را تأمين مي کند اما اگر از امروز بخواهد طوري تجلي کند که کسب و زندگيمان به هم بخورد در جا مي گوييم «اين ديگر چه خدايي است که زندگي ما را نابود کرده است. ما خدايي مي خواهيم که برنامة زندگي ما را به هم نزند. بلکه کسب و کار ما را رونق بدهد و خلاصه آنطور که ما مي‌خواهيم باشد»
ما خدايي مي خواهيم که به زن و فرزند ما برسد. مريضي ما را شفا دهد و مشکلات ما را حل کند. اين رب مقيد است که مي خواهيم همه چيز را مطابق با خواست ما قرار دهد. در حالي که ديگران هم خواسته هاي گوناگون در مقابل خواسته هاي ما دارند که مي خواهند پروردگارشان مطابق با آنها عمل کند. همه بايد از زمين و آسمان و خورشيد و ديگر موجودات استفاده کنند. عالم براي همة موجودات است. اگر قرار باشد هر کسي مطابق با خواسته هاي خود زندگي کند لازمه اش اين است که براي هر انساني عالمي بيافرينند تا هر که خواست ببارد و هر که خواست بتابد. در عين حال عالم به گونه اي تنظيم شده که هر کس در طول عمر خود تقريباً به همه خواسته هاي خود مي رسد. ارباب جزئي همة اشخاص را اداره مي کنند. آنها هم اغراض تک تک موجودات را تغذيه مي کنند و هم نظم مجموعه عالم را حفظ مي‌نمايند. پس در حقيقت رب مطلق و رب مقيد يک حقيقت مي باشند. اگر عبد، خدا را فقط از زاوية ديد خود ببيند در اين هنگام او را به اندازة خواسته هاي خود مشاهده مي کند؛ اين مقدار را به رب مقيد تعبير مي کنند که به اندازة قابليت خود فرد است. اما اگر خدا را وسيعتر از اقتضائات خود ديد تا جائيکه او را خداوند تمامي موجودات عالم مشاهده کرد؛ از اين تعبير به رب مطلق مي کنند.
پس دانستيم که مراد از ارباب جزئي خداهاي متعدد نيست، تا بگويي اين خداي انسان، اين خداي درخت، اين خداي خورشيد رب مقديند و آن ديگري هم که خداي تمامي موجودات است رب مطلق مي باشد. زيرا اين همان وحدت عددي است که در متنش شرک قرار دارد. خداوند هم در قرآن کريم اشاره اي به رب مقيد و ربّ مطلق نموده است. آنجا که فرمود: «فللّه الحمد ربّ السموات و ربّ الارض ربّ العالمين» ؛ «رب السموات» تمام موجودات ماوراء طبيعت را شامل مي شود و رب الارض تمام موجودات مادي را. پس دو رب جزئي همة کلمات وجودي را در بر مي گيرند. بعد بدون اينکه واو عطفي بعد از اين کلام بياورد اين دو رب جزئي را معرفي نمود و فرمود: «ربّ العالمين» که اين دو همان رب مطلق هستند به اين معني که اگر انسان جدول وجودي خود را باز کند مي‌تواند از ارباب جزئي عبور کند و به رب مطلق متصل شود. در حقيقت خداوند با عطف نکردن رب العالمين به رب السموات و رب الارض خواسته بگويد: رب مطلق از رب جزئي جدا نيست بلکه اين ظرفيت افراد است که مختلف مي باشد.
اگر آفتاب وجودي حق آنگونه که بر چشم خاتم الانبياء تلاءلؤ کرد براي ديگران هم ظهور کند کسي طاقت نمي آورد و همه از بين مي روند که به يک معني زلزلة قيامت همان تجلي حق مطلق بر بندگان مي باشد بعد از اين زلزله کسي نمي تواند به حق اقرار کند. بعد خداوند دوباره براي هر نفر تجلي مي کند تا به حساب آنها رسيدگي نمايد. اين مقام را تعبير به تنزل نيز مي کنند. همانند اينکه اگر استادي با ظرفيت وجودي خود براي شاگردان ابتدائي اش ظهور کند همة شاگردان متلاشي مي شوند. بعد که استاد مي بيند شاگردان آن گنجايش را ندارند، خود را تنزل مي دهد و مطلب سنگين خود را در غالب يک مثال و يا مسائل عادي ديگر القا مي کند. بعد هم شاگرد خيال مي کند حقائق معلمش به همين مقداري است که او مي خواهد و حال اينکه معلم حقائق بسياري دارد منتهي چون سر و کارش با کودک و کتاب است مجبور مي شود راه کودکي را در پيش بگيرد و خود را پائين بياورد و آنطور که آنها ميخواهند حرف بزند. حال اگر اين معلم بيايد و مطلب خود را در غالب چند معادلة رياضي بيان کند شاگردان مي گويند: ما چنين معلمي را قبول نداريم. «فللّه الحمد ربّ السموات و ربّ الارض ربّ العالمين»
قابل به مقدار قابليت خودش خدا را نظاره مي کند اما در حقيقت ما همه مرتزق از مشکات وجودي حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم هستيم. تجلي تام حق مطلق براي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است و تمامي تجليات در اين يک تجلي جمع اند. آقايان همين را تشبيه به آفتابي کرده اند که نور آن از راه شبکة پنجره به درون مي آيد. نور آفتاب يکي است اما چون شبکه ها و رنگ آنها متعدد است آنکه در درون است نور را به رنگهاي مختلف مي بيند که: وقتي به تجلي تام رسيد مي بينيد که آية «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها» پيش آمده است. همه از قيد به در رفته و از سنگيني و ثقل بيرون آمده اند.
آري تا از جدول و کانال وجودي خود به حق مطلق نرسي سلطان حقيقت وجود برايت ظهور نمي کند بايد زحمت بکشي و از اين روزنه به آفتاب وجودي متصل شوي تا کل عالم را به معناي حقيقي اش مشاهده کني.
1 جائيه/۳۶
2 زلزله/۱و۲
شرح مراتب طهارت(قسمت بیستم و نهم)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته