montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

خضرعليه السلام؛ خداوند عمرش را طولانى نموده، و اين موضوع نزد شيعه و سنّى مسلّم است و روايات بسيارى بر آن دلالت دارد، از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داوود رقّى روايت شده كه گفت: دو تن از برادرانم به قصد زيارت مسافرت كردند، يكى از آن دو از شدّت تشنگى بى‏تاب شد به طورى كه از الاغ خود به زمين افتاد و ديگرى نيز دچار زحمت گرديد، ولى از جاى برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پيغمبر و امير المؤمنين و امامان‏عليهم السلام استغاثه كرد و يك يك آن‏ها را نام برد تا به نام جعفر بن محمدعليهما السلام رسيد و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت را، كه ناگاه مردى را ديد به بالينش ايستاده، مى‏گويد: جريان تو چيست؟ ماجراى خود را برايش بازگو كرد. آن مرد قطعه چوبى به او داد و گفت: اين را بين دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همين كار را كرد ناگهان ديد او چشمش را گشود و برخاست نشست و اصلاً تشنگى احساس نمى‏كند، رفتند و قبر مطهّر را زيارت كردند.

و چون به سوى كوفه مراجعت كردند، آن كسى كه دعا كرده بود، به مدينه سفر كرد و بر امام صادق‏عليه السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشين، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كرد: اى آقاى من! وقتى برادرم به آن حال افتاد خيلى غمناك شدم و هنگامى كه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالى چوب را فراموش كردم. حضرت صادق‏عليه السلام فرمود: ساعتى كه تو در غم برادرت فرو رفتى برادرم خضر نزد من آمد، به دست او براى تو قطعه چوبى از درخت طوبى فرستادم. سپس آن حضرت به خادم خود رو كرد و گفت: برو آن عطردان را بياور، خادم رفت و آن را آورد. حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بيرون آورد و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت. سپس دوباره آن را به جاى خود بازگرداند.[1]

قائم‏ ارواحنا له الفداء نيز، خداوند عمرش را طولانى قرار داده، بلكه از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه حكمت اين‏كه عمر خضر طولانى شده اين است كه دليل بر طول عمر قائم‏عليه السلام باشد. شيخ صدوق‏رحمه الله در كتاب كمال الدين در حديثى طولانى كه در باب هشتم ان شاءاللَّه تعالى خواهيم آورد،از حضرت امام صادق‏عليه السلام نقل كرده كه فرمود:و امّا بنده صالح خضر عليه السلام را خداوند عمر طولانى عنايت فرمود نه به خاطر نبوّتى كه برايش تقدير كرده باشد يا كتابى كه بر او نازل فرمايد و نه آيينى كه شرايع ديگر را نسخ نمايد، و نه براى امامتى كه بندگان خود را به اقتداى او ملزم سازد و نه اطاعتى كه بر او فرض فرمايد، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالى گذشته بود كه عمر قائم‏ ارواحنا له الفداء در دوران غيبت طولانى خواهد شد تا آن‏جا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولانى را انكار نمايند. خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولانى ساخت مگر به علّت استدلال به وسيله آن بر عمر قائم‏ ارواحنا له الفداء و تا اين‏كه دليل و برهان معاندين را قطع نمايد كه مردم را بر خداوند حجّتى نباشد.[2]

و نيز در كتاب كمال الدين از امام رضاعليه السلام روايت شده كه فرمود: خضرعليه السلام از آب حيات آشاميده پس او زنده است و نمى‏ميرد تا در صور دميده شود و البته او نزد ما مى‏آيد و بر ما سلام مى‏كند، صدايش شنيده مى‏شود ولى خودش ديده نمى‏گردد، و او هرجا كه نامش به ميان آيد حاضر مى‏شود، پس هر كه از شما او را ياد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضر است، تمام مناسك را انجام مى‏دهد و در عرفه وقوف دارد، پس بر دعاى مؤمنين آمين مى‏گويد، و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غيبتش به وسيله او به انس مبدّل مى‏سازد، و تنهايى‏اش را به او برطرف مى‏نمايد.[3]

نام خضرعليه السلام بليا است و بعضى اسم‏هاى ديگرى گفته‏اند. علّت اين‏كه خضر ناميده شده - چنان‏كه از شيخ صدوق آمده - اين است كه بر چوب خشكى نمى‏نشست مگر اين‏كه سبز مى‏شد، و نيز گفته شده كه هرگاه نماز بگزارد اطرافش سبز مى‏شود.[4] و گفته‏اند: براى اين‏كه او در سرزمين سفيدى بود كه به يكباره تكان خورد و از پى او سبز شد.

و در تلفظ خضر سه لهجه هست: 1 - فتح خاء و سكون ضاد (خَضْر) 2 - كسر خاء و سكون ضاد (خِضْر) 3 - فتح خاء و كسر ضاد (خَضِر)
در نجم الثاقب روايت كرده كه حضرت قائم‏ ارواحنا له الفداء به هر سرزمينى كه بگذرد، سبز و پرگياه مى‏شود و آب از آن‏جا مى‏جوشد، و چون از آن‏جا برود آب فرو مى‏رود و زمين به حال خود برمى‏گردد. [5]

مى‏گويم: اين خبر شواهد ديگرى نيز دارد كه آوردن آن‏ها با اين مختصر سازگار نيست.

خضرعليه السلام؛ خداوند متعال به او قدرت و نيرويى عنايت فرموده كه به هر شكل كه بخواهد، در مى‏آيد؛ چنان‏كه على بن ابراهيم در تفسيرش از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده. [6] قائم‏ ارواحنا له الفداء را نيز خداوند همين قدرت عنايت فرموده، روايات و حكاياتى كه بر اين معنى دلالت مى‏كند، بسيار است كه قسمتى از آن‏ها را در اين كتاب آورده‏ايم.

خضرعليه السلام مأمور به علم باطن بود، چنان‏كه به موسى‏عليه السلام گفت: إِنّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً«؛ [7] همانا تو هرگز همراه من صبر نتوانى كرد و چگونه صبر نمايى بر آنچه نسبت به آن علم و احاطه ندارى؟ قائم‏ ارواحنا له الفداء نيز، مأمور به علم باطن است، چنان‏كه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضرعليه السلام؛ وجه كارهايش آشكار نشد مگر بعد از آن كه خودش فاش كرد. قائم‏ ارواحنا له الفداء نيز، وجه غيبتش آن‏طور كه بايد مكشوف نمى‏شود مگر بعد از ظهور.

خضرعليه السلام؛ هر سال در مراسم حج شركت مى‏كند و تمام مناسك را انجام مى‏دهد. قائم‏ ارواحنا له الفداء نيز، هر سال در مراسم حج شركت مى‏كند و تمام مناسك را بجاى مى‏آورد. چنان‏كه در بحث حج آن حضرت گذشت.

در اين‏جا خوش دارم حكايت لطيف و روايت شريفى را بنگارم كه فوايد و عوايد بسيارى در آن هست.

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين به سند خود از ابونعيم انصارى و نيز علامه مجلسى در بحار از كتاب غيبت شيخ اجل محمد بن الحسن طوسى به سند خود از احمد بن محمد انصارى روايت كرده است، كه گفت:

همراه با جماعتى از زهّاد كه تعدادشان به سى نفر مى‏رسيد و در ميان آن‏ها فرد مخلصى جز محمد بن القاسم علوى عقيقى نبود، در مكه كنار مستجار بودم كه روز ششم ذى الحجه سال دويست و نود و سه ناگهان جوانى از ميان طواف بر ما برآمد كه با دو پارچه احرام بسته بود و نعلينى در دست داشت، چون چشم ما به او افتاد همگى از هيبتش برخاستيم و هيچ يك از ما باقى نماند مگر اين‏كه از جاى برخاست و بر او سلام كرد.

سپس نشست و به سمت راست و چپ متوجه شد، آن‏گاه فرمود: آيا مى‏دانيد حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام در دعاى الحاح چه مى‏گفت؟ پرسيديم: چه مى‏گفت؟ فرمود: او چنين مى‏گفت:

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي بِهِ تَقُومُ السَّماءُ وَبِهِ تَقُومُ الأَرْضُ وَبِهِ تُفَرِّقُ بَيْنَ الحَقِّ وَالباطِلِ وَبِهِ تَجْمَعُ بَيْنَ المُتَفَرِّقِ وَبِهِ تُفَرِّقُ بَيْنَ الُمجْتَمِعِ وَبِهِ أَحْصَيْتَ عَدَدَ الرِّمالِ وَزِنَةَ الجِبالِ وَكَيْلَ البِحارِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً؛

پروردگارا! من از تو مى‏خواهم به حقّ اسم تو كه آسمان به آن برپا و زمين به آن برجاست و به وسيله آن، بين حقّ و باطل جدا مى‏كنى و به آن پراكنده را جمع مى‏نمايى، و به آن جمع شده را پراكنده مى‏كنى، و با آن عدد شنها و وزن كوه‏ها و پيمانه درياها را شماره كردى. از تو مى‏خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و به امر من فرج و راه خلاصى قرار دهى.

سپس برخاست و در طواف داخل شد، ما هم برخاستيم؛ ايستاديم تا رفت، ولى فراموش كرديم كه از او بپرسيم كه كيست، تا فردا همان وقت كه از ميان طواف به سوى ما آمد، ما نيز - همانند روز قبل - به احترام او از جاى برخاستيم، او در وسط نشست، و به راست و چپ نگاهى انداخت و فرمود: آيا مى‏دانيد كه امير المؤمنين‏عليه السلام بعد از نماز فريضه چه مى‏گفت؟ گفتيم: چه مى‏گفت؟ فرمود: چنين مى‏گفت:

اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ رُفِعَتِ الأَصْواتُ وَدُعِيَتِ الدَّعَواتُ وَلَكَ عَنَتِ الوُجُوهُ وَلَكَ خَضَعَتِ الرِّقابُ وَإِلَيْكَ التَّحاكُمُ فِي الأَعْمالِ، يا خَيْرَ مَسْؤُولٍ وَخَيْرَ مَنْ أَعْطى، يا صادِقُ يا بارِئُ يا مَنْ لا يُخْلِفُ المِيعادَ يا مَنْ أَمَرَ بِالدُّعاءِ وَتَكَفَّلَ بِالإِجابَةِ، يا مَنْ قالَ: أُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ، يا مَنْ قالَ: وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ، يا مَنْ قالَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ، لَبِّيْكَ وَسَعْدَيْكَ ها أَنَا ذا بَيْنَ يَدَيْكَ، المُسْرِفُ وَأَنْتَ القائِلُ: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً؛

پروردگارا! صداها به سوى تو بلند و دعاها به جانب تو خوانده مى‏شود، و چهره‏ها (سرها ) براى تو فرود آمده و گردن‏ها در برابر تو خضوع يافته و داورى اعمال به دست تو است. اى بهترين خوانده شدگان؛ و بهترين عطا كنندگان! اى راستين؛ اى پديد آورنده! اى آن ‏كه خلف وعده نمى‏كنى! اى آن‏ كه به دعا كردن فرمان داده‏اى و اجابت را عهده‏دار شده‏اى! اى خدايى كه فرمودى: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم! اى آن‏كه فرموده‏اى: و هرگاه بندگانم از من بپرسند، پس همانا من نزديكم، دعاى خواهنده را هرگاه مرا بخواند اجابت نمايم! پس بايد كه مرا اجابت كنند، و به من ايمان آورند، باشد كه راه رشد يابند. اى آن‏ كه فرموده‏اى: اى بندگانم كه بر خود زياده‏روى كرده‏ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد كه البته خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد. همانا اوست بسيار آمرزنده مهربان! تو را اجابت مى‏كنم و بسيار ياریت نمايم، اينك منم در پيشگاه تو كه زياده‏روى كننده‏ام. و تويى آن خدايى كه فرموده‏اى، از رحمت خدا نااميد نشويد كه خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد.

آن‏گاه بار ديگر پس از اين دعا به سمت راست و چپ نگريست، سپس فرمود: آيا مى‏دانيد امير المؤمنين‏عليه السلام در سجده شكر چه مى‏گفت؟ گفتيم: چه مى‏گفت؟ فرمود: او مى‏گفت:

يا مَنْ لا يُرِيدُهُ إِلْحاحُ المُلِحِّينَ إِلاَّ جُوداً وَكَرَماً، يا مَنْ لَهُ خَزآئِنُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ، يا مَنْ لَهُ خَزآئِنُ ما دَقَّ وَجَلَّ لا تَمْنَعُكَ إِسائَتِي مِنْ إِحْسانِكَ إِلَيَّ، إِنِّي أَسْئَلُكَ أَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَأَنْتَ أَهْلُ الجُودِ وَالكَرَمِ وَالعَفْوِ، يا رَبَّاهُ يا اللَّهُ اِفْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ فَأَنْتَ قادِرٌ عَلَى العُقُوبَةِ وَقَدِ اسْتَحْفَظْتُها لا حُجَّةَ لِي وَلا عُذْرَ لِي عِنْدَكَ أَبُوءُ إِلَيْكَ بِذُنُوبِي كُلِّها وَأَعْتَرِفُ بِها كَيْ تَعْفُوَ عَنِّي وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّي بُؤْتُ (أَبُوءُ لَكَ - خ ل) إِلَيْكَ بِكُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَبِكُلِّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها وَبِكُلِّ سَيِّئَةٍ عَمِلْتُها يا رَبِّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الأَعَزُّ الأَكْرَمُ؛

اى آن‏كه اصرار الحاح كنندگان جز بخشندگى و دهش او را نيفزايد، اى آن‏كه گنجينه‏هاى آسمان‏ها و زمين را دارى، اى خدايى كه گنج‏هاى هر زير و كلان از آن تو است، بدى من از نيكى نمودنت نسبت به من تو را باز نمى‏دارد، من از تو درخواست مى‏كنم كه با من آنچه تو را سزد رفتار نمايى، كه تو اهل بخشندگى و بزرگوارى و گذشت هستى. اى پروردگار؛ اى خداوند! با من چنان كن كه تو را سزد، تو بر كيفر توانايى و من آن را سزاوارم و هيچ دليل و عذرى به درگاه تو برايم نيست، با تمام گناهانم به سوى تو روى مى‏آورم و به آن‏ها اقرار مى‏كنم تا از من بگذرى در حالى كه تو بهتر از من آن‏ها را مى‏دانى. به تو روى آوردم (روى آورم) با هر گناهى كه مرتكب شده‏ام و هر خطايى كه انجام داده ام و هر بدى كه كرده‏ام. پروردگارا! مرا بيامرز و رحم آور و از آنچه مى‏دانى بگذر كه همانا تو ارجمندترين و گرامى‏ترين هستى.

آن‏گاه برخاست وارد طواف شد ما نيز به احترام او برخاستيم، فردا همان وقت بازگشت و ما - همچون روزهاى قبل - از او تجليل كرديم. در ميان ما نشست و به راست و چپ نظرى افكند، سپس فرمود: على بن الحسين سيد العابدين‏عليه السلام در سجده خود اين‏جا - اشاره به حِجر اسماعيل زير ناودان - چنين مى‏گفت:

عُبَيْدُكَ بِفِنائِكَ، فَقِيرُكَ بِفِنائِكَ، سائِلُكَ بِفِنائِكَ، يَسْأَلُكَ ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ غَيْرُكَ بنده كوچكت در پيشگاه تو است. نيازمند تو به پيشگاه تو است، درخواست كننده‏ات بر آستانه تو است، از تو درخواست مى‏كند آنچه را كه جز تو كسى نتواند آن را انجام دهد.

سپس به سمت راست و چپ نگريست و به محمد بن القاسم علوى از ميان ما نظرى افكند و گفت: اى محمد بن القاسم! تو ان شاء اللَّه بر وضع خيرى هستى.

سپس برخاست و در طواف وارد شد، كسى از ما باقى نماند مگر اين‏كه دعاهايى كه فرموده بود حفظ شده و فراموش كرديم كه درباره او گفتگو كنيم تا آخرين روز.

محمودى به ما گفت: آيا اين شخص را مى‏شناسيد؟ گفتيم: نه. گفت: واللَّه! اين صاحب زمان شما است. گفتيم: اى ابوعلى! چگونه دانستى؟ يادآور شد كه او هفت سال است از خداى - عزّوجلّ - مى‏خواهد و دعا مى‏كند كه صاحب الزمان را ببيند.

مى‏گويد: در عصر روز عرفه ناگهان همان مرد را ديدم كه دعايى مى‏خواند كه آن را درك و حفظ كردم. از او پرسيدم: از كجا هستى؟ فرمود: از مردم. گفتم: از كدام نژاد مردم؟ گفت: از عرب آن‏ها. گفتم: از كدامين تيره عرب؟ فرمود: از شريف‏ترين و بزرگوارترين آن‏ها. عرض كردم: شريف‏ترين و بزرگوارترين آن‏ها كيانند؟ فرمود: بنى‏هاشم. گفتم: از كدام خاندان بنى‏هاشم؟ فرمود: از صاحب برترين مقام‏ها و عالى‏ترين مراتب. عرض كردم: آن‏ها كدامين از بنى‏هاشمند؟ فرمود: از آن‏ها كه سرها را شكافتند و مردم را اطعام كردند و در دل شب كه مردم در خوابند نماز خواندند.

با خود گفتم كه او علوى است و به همين خاطر كه علوى بود او را دوست داشتم ولى يكباره از ديگانم غايب شد و ندانستم كه به آسمان بالا رفت يا در زمين فرو شد. از كسانى كه در اطرافم بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى‏شناسيد؟ گفتند: آرى، هر سال با ما پياده به حج مى‏آيد. گفتم: سبحان اللَّه، به خدا قسم! آثار راه رفتن در او نمى‏بينم، سپس با اندوه و غم فراوان به سوى مزدلفه رفتم و در آن، شب خوابيدم كه در خواب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را ديدم به من فرمود: اى محمد! مطلوب خود را ديدى؟ عرض كردم: او كيست اى آقاى من؟ فرمود: آن ‏كه امشب ديدى صاحب زمان شما بود.

وقتى اين مطلب را به ما گفت، او را سرزنش كرديم كه چرا زودتر به ما نگفت. جواب داد كه تا آن وقت اصلاً فراموش كرده بودم. [8]

مى‏گويم: بين روايت شيخ صدوق در كمال الدين و روايت فاضل مجلسى در بحار به نقل از غيبت شيخ طوسى، مختصر تفاوتى در بعضى الفاظ بود به طورى كه در معنى تأثيرى نمى‏گذاشت، مابين اين دو روايت جمع كرديم. توفيق از خداست.

[1]بحار الانوار: 138/47

[2]كمال الدين: 357/ 2

[3]كمال الدين: 390/2

[4]كمال الدين: 391/2

[5]نجم الثاقب:84

[6]تفسير القمى: 404

[7]سوره كهف، آيه 67

[8]كمال الدين: 470/2؛ و بحار الانوار: 9/52


شباهت به خضر


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته