montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

طهارت خاصّه انسان
«طهارت خاصة انسان بعد از تجاوز او از طهارت بدن و روح و سرّش، به مقدار تحقق او به حق تعالي و احتظاء او به تجلي ذاتي حق سبحانه است.»
حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز

خوشا کسي که در اين راه بي حجاب رود

آخرین مرحله طهارت باطن، طهارت خاصه ی انسانی است. این مرتبه فقط برای انسان است و آن هم زمانی ایجاد می شود که تجلیات ذاتی ایجاد شده باشد و شخص آماده باشد تا به مرتبه اعلی طهارت یعنی «طهارت سرّ» برسد. مراتب قبلي طهارت اعم از خيال و روح و سرِّ و غير آن شامل انسان و موجودات ديگر هم مي شود. طهارت سرّ این امکان را فراهم می کند تا به همان میزان که فرد به حق؛ حظّ و اقتضا و اختفا دارد در تجلیات ذاتی گم و معدوم شود. البته این عدم به معنای عدم وجود نیست بلکه به معنای عدم و اختفا در وجود است؛ يعني آن هنگام که وحدت حقيقي وجود حاصل مي شود.
به بسم الله الرّحمن الرّحيم است

تجليّ ها چو صرصر تا نسيم است

تجلياتي که به انسان روي مي آورند، دو گونه اند:
دسته اي از آنها سبک هستند و شکل دارند و همانند نسيمي صورت انسان را نوازش مي دهند. اما دستة ديگر همانند باد صرصر تند و شديد هستند که از اين دسته به «تجليات ذاتي حق» تعبير مي شود. آنچه مهم است اين است که اين تجليات بسيار سنگين و خطرناک هستند تا جایی که وقتي براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم که جاني به آن وسعت داشت تجلياتي حاصل مي شد ايشان تب مي کردند. در آن هنگام ديگر جبرئيل و فرشته مطرح نيستند، همه برداشته مي شوند. تا هنگامي که جبرئيل واسطة تجليات الهي است باز هم کسب است و تحمل اين جريان فيض آسان است. اما در تجليات ذاتي هيچ کس واسطه نيست. مستقيماً خود حق است که فيض را جاري مي کند. تجليات ذاتي براي انبياء و ائمه عليهم السّلام مطابق شأنيت وجودي ايشان است و براي غير اينها مطابق با ظرفيت وجودي آنها مي باشد. در آن مقام هر چه هست او مي شود و من و تو از دست مي رود.
همه از دست شد و او شده است

انا و انت و هو، هو شده است

تجليات به امثال پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم همان هایي بودند که با اشکال و صور براي حضرت ظهور مي کردند. همانند جايي که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد جبرئيل را با ششصد بال مشاهده کردم. اما آنجا که مي فرمايد الفاظ حروف مقطعه ديدم که با صدایي بصورت کشيده و از دور شروع مي شد و با حال خاصي به انتها مي رسيد و به اين ترتيب سُوَر قرآني در جان من نازل مي شد، مربوط به تجليات ذاتي انسان است که بي مثال است. بعضي از علماي ما همچون مرحوم علامه طباطبايي (ره) نيز از اين تجليات داشته اند. احاديث برزخيه هم يکي از نمونه هاي تجليات به امثال است که شخص در خواب عباراتي را مي بيند و وقتي بيدار مي شود مي‌بيند آن جمله بر سر زبانش است. همانند آنچه حضرت آقا مي فرمودند که: يک روزي به منزل آيت الله غروي (رحمه الله) رفتم ايشان فرمودند: جمله اي را برايتان مي گويم ببينيد آيا تا به حال اين جمله را در احاديث ديده ايد و آن اينکه «الامام اصله قائم و نسله دائم». حضرت آقا فرمودند: تا حال اين جمله را به عنوان روايت و حديث در جايي نديدم و نشنيدم. چطور مگر؟ ايشان فرمودند: امروز صبح که از خواب برخواستم ديدم زبانم پيوسته اين جمله را مي گويد. البته اين که مي‌گوييم خواب و بيداري همة اينها يک اصطلاح است و گر نه نفس مجرد است و در بيداري مطلق مي باشد. و اگر مرحوم علامه شعراني (عليه الرحمه) در جايي مي فرمايند: بر نفس نيز گاهي غفلت حاصل مي شود مربوط به نفس در مرتبة بدن است زيرا چه بسا ممکن است ظاهر از باطن غافل گردد اما نفس در مراتب مافوقش که خيال و وهم و عقل و روح و سرّ است هيچ گاه از خود غافل نيست.
در انواع دیگری از تجليات بساط شخص برداشته مي شود، نه تنها شخص بلکه تمام عالم برداشته مي شود و و دولت «هو معکم» و سلطنت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» تجلي مي کند. در حقيقت يکي از اسرار و بطون معاني قيامت همين قيامت تجليات ذاتي است که براي مردان الهي در همين جا محقق مي شود و نيازي ندارند که به مرگ طبيعي بميرند و ببينند. مثل اينکه در مورد «کمّلين» از اولياء الله فرموده اند که آنها شعور و فهم تمام موجودات را در همين دنيا ادراک مي کنند. همين جا مي بينند که تمام عالم يکپارچه در حيات است و در آگاهي و ادراک محض قرار دارد و لذا مي‌بينيم امام سجاد عليه السلام در صحيفة سجادية خود در وداع با ماه مبارک رمضان دائماً سلام مي دهد يعني به يک امتداد زماني سلام مي کند و حال اينکه آقايان مي فرمايند: «زمان در نشئه عالم جزء موجودات ضعيف الوجود است». بعد «ميرزا جواد تبريزي (رحمه الله)» در رسالة شريف «أعمال السنه» (نام دیگر این رساله «المراقبات» است) مي فرمايد: اين سلام کردن هاي امام به ماه مبارک حقيقي است نه مجازي. سلام کردن هاي ما نيز در انتهاي نماز اينگونه است. منتهي ما چون به نماز خواندن عادت کرده ايم و لذا در آخر نماز نه سلام حقيقي مي‌دهيم و نه جواب حقيقي مي شنويم. اينها چيزهايي است که کمّلين آنها را مي يابند. سيد مهدي بحرالعلوم (رحمه الله) مي‌فرمايد: جواب سلام واجب است و شأن ايشان اجل از آن است که جواب سلام ما را ندهند و لذا من در نماز جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را مي بينم و سلام مي کنم و از ايشان جواب مي شنوم.
غرض، همانطور که آخرت دار شعور و ادراک است که «ان الدّار الآخره لهي الحَيَوان»[۱] عالم نيز دار ادراک و شعور است و تمام موجودات در حيات محض قرار گرفته اند. منتهي ما چون در دنيا فقط حيات را ديده ايم، به اين دسته از موجودات «حيوان» (حيات دارنده) اطلاق کرده ايم و ساير موجودات را از دایرة شعور و ادراک و حيات بيرون دانسته ايم اما در حقيقت تمام موجودات اعم از زمين و آسمان و کرات و ماه و خورشيد و جمادات و گياهان ادراک مي‌کنند و شعور دارند. دينمان نيز مي گويد: تمام موجودات در روز قيامت بر اعمال انسان شهادت مي دهند. تصديق مي فرمایيد که تا شاهد نبيند و ادراک نکند نمي تواند شهادت بدهد. به عبارتي شهادت فرع بر شهود است. جناب صدرالمتألهين (عليه الرحمه) بحثي را مطرح کرده و مي‌گويد: «تسبيح مترتب بر شعور است و بي شعور را نمي توان تسبيح کرد». بعد مي‌فرمايد: در مکاشفه‌ اي تمام موجودات عالم را ديدم که يکپارچه در حيات و شعور بودند پس به تعبيري قيامت در امتداد زماني چند ميليون سال بعد نيست بلکه همين اکنون قيامت همه بر پا است و همة حساب ها روشن است. قرآن کريم مي فرمايد: «اقرء کتابک کفى بنفسک اليوم حسيباً»[۲] در همين عالم کتاب وجودي خود را ورق بزنيد و بخوانيد و عنايت داريد خواندن هم مراتب دارد که از جملة آن قرائت لفظي، قرائت مثالي، قرائت عقلي، قرائت سرّي و قرائت قلبي مي باشد... آري «حجاب راه تويي حافظ از ميان برخيز» تا شخص به تجليات ذاتي نرسد همچنان در حجاب است و وقتي تجليات ذاتي به انسان دست بدهد مطلق حجاب ها برداشته مي شود و عوالم وجودي برايش مکشوف مي شود.
اين حرف گزافي نيست که در روايات آمده: هر هفته دو بار اعمال کل مردم به محضر بقيه الله ارواحنا له الفداء عرضه مي شود. حال اگر کسي بگويد: در روي زمين پنج ميليارد آدم زندگي مي‌کنند. هر کدام اينها از صبح تا شب هزاران افکار و خيالات دارند که حتي اگر شخصي بخواهد قلم به دست بگيرد و افکاري را که در روز از ذهنش گذرانده بنويسد نمي تواند. پس چطور حضرت مي تواند پنج ميليارد نامه عمل را هفته اي دو بار مطالعه کند؟! بايد گفت: حضرت بقيه الله ارواحنا له الفداء در مقام تجلي ذاتي قرار دارند و حجابي براي ايشان وجود ندارد که نتواند يکايک اعمال ما را ببينند. ولي ما چون خود در حجابيم نمي توانيم تفکرات و تخيلات و توهمات خود را ببينيم. زماني که حد برداشته شود و حق جاي آن بنشيند انسان در شهود مطلق قرار مي گيرد و زماني که حد شخص از ميان برداشته شد طهارت خاصّه حاصل مي‌شود و ديگر ازل و ابد يکي مي شود و همه چيز مکشوف مي گردد.
در قسمتي از دعاي کميل مي خوانيم: «و لا تَفْضَحْني بخفيِّ مَا اطّلعتَ عليه من سرّي». يعني خدايا مرا به قبائح که تنها تو بر آن آگاهي مفتضح و رسوا نگردان. ما آنقدر پنهان کاري ها داريم که خود خبر نداريم. در خواب مي بينيم در ميان کوه بزرگي غار عميقي وجود دارد و حتي به داخل آن غار مي رويم. مخفيگاه هاي فراواني را در آن مشاهده مي کنيم و در هر کدام از آنها حيوانات مختلفي را مي بينيم. وقتي بيدار مي شويم مي گوييم خواب بدي ديده ‌ام ديگر توجه نداريم تمام اين مخفيگاهها و پنهان کاري ها مربوط به خود ما بوده است. يکي از لطائف نامة عمل در قيامت نيز همين است يعني وقتي تجلي ذاتي رخ داد شخص برداشته مي شود و هر چه در سرائر وجودي اشخاص است آشکار مي گردد. آن وقت است که مي بينيم تمام اين مخفيگاه ها از درون ما بوده است. البته اکنون به علم بسيط مي دانيم که در سرائر وجودي خود چه چيزهايي داريم اما به اين علم خود علم نداريم يعني نمي دانيم که مي دانيم. در قيامت علم بسيط ما تبديل به علم مرکب مي شود يعني مي فهميم که مي دانستيم و لذا فرموده اند: در قيامت فقط يک فهم براي انسان ايجاد مي شود و آن هم علم مرکب است. در قيامت مي يابيم که اين علم را قبلاً داشته ايم اما به علم خود توجهي نداشتيم. معناي غفلت نيز همين است. انسان غافل کسي است که خبر ندارد در خودش علم دارد. يعني انسان حقيقتي را درخود دارد اما براي مدتي از دارايي خود غافل مي‌شود.
در اوایل سورة بقره آمده است که: «و بشر الذين امنوا و عملوا الصالحات اَنَّ لهم جنات تجري من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و اتوا به متشابها...»[۳]
هر چيزي را که در بهشت به بهشتي مي دهند، مي گويد: تمام اينها را پيش از اين در دنيا هم داشتيم اما مثل اينکه توجهي به آنها نداشتيم. قيامت ظهور دنيا است. همين دنيا است که به اسم شريف «الباطن» تجلي مي کند و لذا حضرت آقا مي‌فرمايند:
جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو

دل برد از ديار من تازه به تازه نو به نو

عشوة جان شکار او خانه به خانه کو به کو

در صدد شکار من تازه به تازه نو به نو

وقتي حق با اسماء جماليه اش تجلي کند به انسان دلداري مي دهد. مثلاً مي‌فرمايد: تو نماز بخوان و عبادت مرا بکن من به تو بهشت و حورالعين مي‌دهم.
اما يک وقت هم مي گويد: «لمن الملک اليوم لله الواحد القهار»[۴] تو اصلاً چه کاره اي که اين و آن را مي خواهي؟ همه چيز در ملک من است. چيزي براي تو باقي نگذاشته ام. تو را هم با خود مي برم. و بدين صورت دل را به طور کلي مي‌برد.
پس تنها راه رسیدن به حق، برداشتن حجاب های ذاتی است. آري وقتي حجاب ذاتي برداشته شود ازل و ابد يکي مي گردد و حق مشهود مطلق مي شود.
[1]عنکبوت/ ۶۴
[2]الاسراء/۱۴
[3]بقره / ۲۵
[4]غافر / ۱۶
شرح مراتب طهارت (قسمت سی و یکم)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته