. . . وَ کُلٌّ [وَ کُلا] شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَهً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجا وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ [أَوْصِیَاءَهُ] مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ [مُسْتَحْفَظا بَعْدَ مُسْتَحْفَظٍ] مِنْ مُدَّهٍ إِلَى مُدَّهٍ إِقَامَهً لِدِینِکَ وَ حُجَّهً عَلَى عِبَادِکَ وَ لِئَلا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ وَ لا [لِئَلا] یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا مُنْذِرا وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی . . .
در این دعا ما خداوند متعال را ستایش می کنیم بر این که انسان را برای هدف عالی آفریده و تحت ربوبیت خاص خود قرار داده و برای تحقق این ربوبیت، دین و انبیای بزرگی را برای او فرستاده است. در این دعا به اولین پیامبر و پنج پیامبر اولوالعزم الهی اشاره می شود و برای هرکدام خصوصیاتی بیان می شود و قبل از بیان خصوصیات نبی بزرگوار اسلام (ص) این مسائل کلی را در رابطه با نبوّت بیان می کند که مقتضای نبوّت، آوردن شریعت و دین است. اجزای دعای ندبه نیز اشاراتی به آیات قرآنی است. سوره ی مبارکه ی شوری آیه ی 13 این نکته را بیان می کند که خداوند برای شما دینی را تشریع کرد، همان دینی را که حضرت نوح وصیت کرد: «و آنچه را که به سوی تو ای پیامبر فرستادیم و آنچه را که به ابراهیم، موسی و عیسی وصیت کردیم؛ که دین را به پا دارید و در دین تفرقه ایجاد نکنید.» و این به معنای یکسان بودن اساس دین در همه ادیان است. در این بخش از دعا خطاب به خداوند متعال می خوانیم؛ برای همه انبیایی که ما در این دعا ذکر کردیم، شریعتی را تشریع و روشی را معین کردی.
یکی از مسائل مهم شرایع الهی که شاید اساس بقا و ادامه شرایع بعد از هر نبی تا نبی بعد بوده، مسئله «وصایت» است که خدا اوصیایی را برای هر پیامبر اولوالعزم معین کرده است. در روایت به صورت کم و زیاد اسم اوصیاء انبیاء (ع) آمده و در بعضی از روایات به طور مفصل اسماء اوصیاء حضرت آدم (ع) تا نبی اکرم (ص) بیان شده است. خصوصیات اوصیاء این است که هر کدام حافظ دین الهی هستند و این حفاظت را به وصی بعدی می سپارند و اساس وظیفه ی اوصیاء انبیاء (ع) حفظ و حراست از دین الهی است که شامل سه مورد اساسی می شود: اولاً جلوگیری از تغییر در دین دوماً بیان جزئیاتی از دین برای پیروان که نیاز به بازگو کردن آن است و در هر زمان اقتضائات خاصی دارد و سوم هم اجرا دستورات و وظایف در روابط اجتماعی تا مقداری که بتوانند و مانعی در پیش نباشد.
به هرحال حفظ و حراست از دین شئون مختلف دارد که شأن اولیه اش برعهده پیامبر الهی است که این شأن به وسیله وصی او منتقل می شود. هرکس نمی تواند مقام وصایت پیامبر را برعهده بگیرد. وصی باید کسی باشد که در شأن نبی بوده باشد. اگرچه وصی مقام نبوت را ندارد و وحی خاص نبوّت برای آن وصی نیست، اما ارتباط خاص با عالم غیب باید داشته باشد تا از همه ی مَنویات و مقاصدی که دین و پیامبر دارد مطلع باشد و همچنین قدرت برای حفظ دین را داشته باشد. این قدرت حکایت از شجاعت خاص نبی می کند که در برابر هیچ انحرافی کوتاه نیاید و تصاحب و مقاومت داشته باشد، این مقاومت به هر جا هم که منجر شد وصی باید تحمل آن مصائب و مشکلات را داشته باشد. لازم به ذکر است هر نبی و وصی مدت خاصی وظیفه انجام این امور را بر عهده دارد.
امام صادق (ع) می فرمایند که حضرت موسی به یوشع بن نوح و یوشع به وُلد هارون بشارت داد. حضرت موسی یوشع بن نوح را به حضرت مسیح و حضرت مسیح (ع) به پیامبر بعدی که نبی اکرم (ص) است، بشارت دادند. همین وصیت بین حواریین جریان داشت. در بین کسانی که حفظ و حراست را بر عهده دارند. به هرحال همه این مسائل برای این است که دین الهی اقامه و توجه و پیاده شود تا در پرتو دین الهی انسان به حقیقت وجودی خودش برسد. این تعابیر و مباحث در قرآن نیز مطرح شده است اما درباره ادیان چنین بحثی نیامده چون براساس آیات قرآن: « انَّ الدّین عندالله الاسلام.» بنابراین اگر ادیان الهی تعبیر می شود به لحاظ زمان هاست. امّا اصل همه این ادیان در زمان های مختلف یک حقیقت بیشتر نیست و آن توجّه به خدای متعال و ارتباط توحیدی پیدا کردن در برابر شرک الهی است و همه اهداف برای همین معنا بوده است که به حقیقتی که حقیقت انسان از آن آمده توجه کنیم و همچنین متوجه مرتبه ای که انسان ها به آن برمی گردند (مسئله مبدأ و معاد) و راه و روش و کیفیت بازگشت انسان به آن حقیقت، باشیم.
و خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را آورده تا حجّت را بر بشر تمام کند. آمدن انبیاء برای این است که در عالم انسانی مسیر هدایت به سوی خداوند تکمیل شود و حجتی بر علیه حق برای بشر نباشد که به آن تمسّک کند و اظهار بی اطلاعی نماید. البته در برهه هایی محرومیت جامعه از وجود انبیاء بوده اما آمدن انبیاء از جوامع بشری به طور کلّی قطع نشده تا اینکه به اقتضای حکمت الهی در یک جا ختم پیدا کرد و معنای ختم هم این نیست که دین برداشته شد از میان امّت های انسانی، بلکه این دین الهی با این ختم کامل شده است. لذا یکی از حکمت های آوردن انبیاء و اوصیاء الهی یکی پس از دیگری این است که حق از جایگاهش قطع نشود و باطل بر علیهش غلبه نکند. البته گاهی در زمان هایی انبیاء (ع) موفق نمی شدند به طور کامل دین حق را برسانند و پیاده کنند امّا اینطور نبوده که حتّی در همان زمان هم بیان این حق به طور کامل از بین رفته باشد. خدای متعال این وعده را داده که ما نمی گذاریم در هیچ زمانی باطل به طور کامل غلبه کند، ما به واسطه ی حق باطل را نابود می کنیم و ظهور هر پیامبر در دوران های مختلف جلوه ای روشن از ظهور حق بوده است.