شيخ الطائفه [1] در کتاب غيبت مي فرمايد: سخن ما در اثبات غيبت حضرت امام زمان عليه السلام به دو طريق است: نخست اينکه ميگویيم: چون ثابت شده که بايد امام در هر حال وجود داشته باشد، و مردم هم که معصوم نيستند نمي توانند در هيچ زماني از وجود رئيسي که امور دنيا و آخرت آنها را اصلاح کند بي نياز باشد، و اين رئيس نيز حتماً بايد معصوم باشد، علي هذا اين رئيس يا آشکار و در دسترس مردم است و يا غائب و از نظرها پنهان مي باشد. زيرا ميدانيم کساني که مردم آنها را امام ميدانند مانند خلفا که اهل سنت آنها را اولوا الامر و امام و جانشين پيغمبر مي دانند يقين به عصمت آنها نداريم، بلکه ظاهر افعال و احوال آنها منافي عصمت است، پس به يقين خواهيم دانست که امام معصوم، غائب و از نظرها پنهان مي باشد. و چون قطع داريم که عقيده فرقه هاي کيسانيه و ناووسيه و فطحيه و واقفيه [2] و غير هم نسبت به شخصي که او را امام غائب مي دانند، باطل است، يقين حاصل مي کنيم که امامت فرزند امام حسن عسکري عليه السلام و غيبت و ولادت آن حضرت صحيح است و با ثبوت اين موضوع ديگر براي اثبات ولادت و علت غيبتش محتاج بحث و گفتگوي بيشتر نيستيم، مضافاً به اين که مي دانيم نقطه حقي در ميان امت اسلام هست، و جايز نيست که از ميان آنها خارج باشد.
طريقه دوم اينکه: مي گویيم گفتگو درباره غيبت فرزند امام حسن عسکري عليه السلام متفرع بر ثبوت امامت آن حضرت است. پس اگر مخالف ما، تسليم عقيده ما شود و با قبول امامت حضرت، از علت غيبتش پرسش نمايد بايد پاسخ آن را از خود او خواست و اگر امامت آن حضرت را نمي پذيرد، پرسش وي از علت غيبت بي مورد خواهد بود. هر گاه درباره ثبوت امامت آن سرور با ما گفتگو کنند، خواهيم گفت که در جاي خود با دليل هاي قانع کننده ثابت شده که: واجب است در همه احوال و اعصار، امام در ميان مردمي که معصوم نمي باشند و مکلف به تکاليف شرعي هستند وجود داشته باشد، و هم ثابت شده که يکي از شرایط امام قطعي بودن عصمت اوست و گفتيم که حق از ميان امت اسلام بيرون نمي رود.
بعد از ذکر اين مقدمات، مي گویيم مسلمانان در اعتقاد به وجود امام به چند گروه تقسيم مي شوند گروهي عقيده دارند که امامي در ميان مردم وجود ندارد. ولي به نظر ما، دليلی که لزوم وجود امام را در هر حال و زماني ثابت مي نمود، اين عقيده را فاسد مي گرداند.
دسته ديگر کساني را امام مي دانند، که عصمت آنها قطعي نيست. اين عقيده نيز با اعتقاد ما که گفتيم بايد اطمینان به عصمت امام داشته باشيم، باطل مي شود. مضافاً به اينکه کردار ظاهري و احوال امام آنها نيز با مقام عصمت منافات دارد. پس گفتگو درباره موضوعي که ما بالبداهه علم به خلاف آن داريم، بي مورد است.
دسته ديگر «کيسانيه» هستند که معتقد به امامت محمد بن الحنفيه [3] مي باشند.
«ناووسيه» نيز عقيده دارند که امام جعفر صادق (ع) رحلت نکرده و امام آخر الزمان اوست.
فرقه «واقفيه» هم بعد از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام کسي را امام نمي داند و مي گويند: آن حضرت نمرده است.
چنانکه خواهيم گفت به چند دليل اعتقاد همه آنها باطل است. پس دو طريقي را که در اثبات غيبت امام زمان عجل الله فرجه برگزيديم هم مبتني بر اين است که اعتقاد اين فرقه ها را رد کنيم، و هم محتاج به سه اصلي است که بيان داشتيم. يعني: لزوم وجود رئيس و يقين داشتن به عصمت امام، و اينکه حق از ميان امت اسلام بيرون نيست.
پی نوشت:
[1] مقصود شیخ طوسي است. آن بزرگ مرد را به لحاظ شخصيت بزرگش در ميان طائفه شيعه شيخ الطائفه مي گويند.
[2] واقفیه یا واقفه نام گروهی از شیعیان است که بر امامت امام موسی کاظم(ع) توقف کردند و از اعتراف به امامت امام رضا(ع) سرباز زده و معتقد بودند که امام کاظم(ع)، مهدی موعود است که در غیبت به سر میبرد و رجعت خواهد کرد.
[3] پسر حضرت امير المومنين علي عليه السلام. فرقه ای مذهبی که در واکنش به شهادت امام حسین(ع) و به خونخواهی ایشان شکل گرفت و به امامت محمد حنفیه معتقد است.