تفاوت جهاني سازي و جهانی شدن
مسأله جهانی شدن كه اكنون به يكي از مهم ترین دغدغه هاي فكري بشري در عصر حاضر، در حوزه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي بدل شده، در واقع، فرآیندي است كه بر اثر رشد علم و تكنولوژي پديد آمده است و مرزها و حصارهايي را كه در برابر جريان اطلاعات و مبادلات علمي و فرهنگي جهاني قرار دارند درمي نوردد.
در مقابل، «جهاني سازي»، پروژه ای ضد علمي و نظریه ای سلطه جويانه و سياسي است كه بر اساس سياست برنامهريزي شده، اعمال مي شود و در جهت محور قرار دادن نظام ليبراليستي غربي و مركزيت بخشيدن به آن و الزام نهادها و ملت ها و فرهنگ ها به پیروی از آن است كه پیامدهاي خطرناك و بحران آميزي دارد.
بنابراین، جهانی شدن، ماهيتي متفاوت و متمايز از جهاني سازي و لوازم و مقتضيات دیگر گونه ای دارد. «جهانی شدن»، فرآیند، ايده و تحول همه جانبة تاريخي، فرهنگي، اجتماعي و تكنولوژيكي است كه عوامل و زمينه هاي خاص خود را دارد. جهانی شدن چه بر اساس مباني مدرنيته تفسير و تحليل شود و چه بر اساس نظريات پست مدرن يا تداوم سرمايه داري تلقي شود، عامل و حامل پيام هاي اساسي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و پیامدهاي بي شماري خواهد بود كه نه تنها به حل معضلات فكري و اجتماعي و اقتصادي و روحي بشر كمك نمي كند، بلكه موجب تشديد اين بحران ها و از بين بردن ساختارهاي فرهنگي و ديني و هويت هاي ملي نيز خواهد شد. به اذعان اكثر اندیشه ورزان غربي، جنبه هاي منفي اش نیز بيشتر از مزايا و منافع آن خواهد بود.
هانس پيتر و هارولد بر اين باورند كه «جهاني سازي»، فرآیند یکسان سازي و عامل هرگونه تغيير در خوراك، پوشاك، آداب و سنن مردم جهان است.
جهاني سازي به معناي یکسان سازي، با ادعاي روابط آزاد تجاري، اقتصادي، فرهنگي و مانند آن و در اصل، با هدف آماده كردن شرايط سلطه همه جانبه غرب بر جهان و در واقع، استعمار به شكل جدید آن است. جهاني سازي آن گونه كه امروزه رخ نموده، در اصل، پديده اي اقتصادي است كه سياست را جهت رسيدن به اهداف و منافع خود به عنوان محمل و ابزاري كارآمد در اختيار گرفته است. اين پديده صرفاً اقتصادي شمرده مي شود، ولي با پشتوانه سياسي و اراده معطوف به قدرت در حال نفوذ و گسترش است.
جهانی شدن به اين معنا، در واقع به معناي جهاني سازي فرهنگ سرمايه داري غرب است و روندي به شمار مي آيد كه بايد آن را در ادامه كلونيزاسيون (استعمار) بررسی کرد. جهانی شدن با هدف سيطره تمدن غرب و سلطه نظام سرمايه داري لجام گسيخته غرب صورت مي گيرد كه درصدد غارت منابع تمامي كره زمين و بسترسازي فرهنگي و سياسي براي گسترش بازارهاي مصرف و تأمين منابع مالي و مواد اوليه شركت هاي بزرگ و غول اقتصادي است.
ايزابل مونال نيز كه با گرايش های ماركسيستي به تحولات جهاني نظر دارد، مي گويد: «واقعيت اين است كه شکل گیری جامعه واحد در مقياس بشريت، به معناي ايجاد شرايط نابرابر در سطح جهان در لواي يك حكومت است». به نظر وي، «اول بايد برابري در جهان در همه جا ايجاد شود و سپس اين جامعه واحد برپا گردد».
در نقد اين ديدگاه بايد گفت بديهي است چنین آرمانی هیچ گاه تحقق نخواهد يافت. افزون بر آن، یکسان سازي نه مطلوب است و نه عملي. ورود برابر به جامعه اي جهاني، انديشه اي خام و آرزویي آرماني و تحقق نايافتني است. از آنجا كه فرهنگ ها با هم برابر نيستند، ايجاد برابري در جامعه اي جهاني به محو تنوع فرهنگي مي انجامد. همچنین باید دانست انديشه برابري در همه فرهنگ ها معناي یکساني ندارد.
پس ورود برابر و آزاد و حتي بدون اجبار در نهايت به معنای وانهادن فرهنگ خود به سود فرهنگي نيرومند تر است. جامعه جهاني، حوزه اي از كنش و واكنش هاي به هم پيوسته و در هم آميزي عوامل سياسي و اقتصادي محتاج فرهنگي همگي و يك دست شده نيست. «فرهنگ ناب همان اندازه ناياب است كه ملت با نژاد ناب.»
مروري بر ديدگاه ها و رويكردها
تحليل ها و تفسيرهاي گوناگون و متنوعي در مورد جهانی شدن وجود دارد، ولي اين ديدگاه ها تاكنون در قالب يك نظريه عام و مقبول ارائه نشده است. پس از اشاره اي گذرا به برخي از اين ديدگاه ها، سه نظريه عمده را نقد و بررسي خواهيم کرد:
1. طيف گسترده اي از نظريه پردازان و جامعه شناسان بر اين باورند که جهانی شدن، فرآیند فزاينده نظام بخش كنوني است كه ساختارهاي جهاني را به شكل جديدي متحول مي کند. ماركسيست ها و طرفداران نظريه «نظام جهاني» و كاركرد گرايان، جهانی شدن را روند شاخص دوران حاضر به شمار مي آورند و معتقدند كه جهانی شدن، به معناي گسترش نظام سرمايه داري است بر اساس اين ديدگاه، «سرمايه داري منطق توسعه طلبانه دارد و در حال جهانی شدن است».
2. در حالي كه برخي جهانی شدن را پوششي براي سلطه سرمايه داري مي دانند، عده اي ديگر از پژوهشگران، آن را نوعي «همگوني فزاينده» تلقي مي كنند كه به یکپارچگی اقتصادي و فرهنگي مي انجامد. كساني كه جهانی شدن را جهاني سازي يا غربي سازي تفسير مي كنند، از مدافعان اين ديدگاه به شمار مي روند. اين تفسير رويکرد ليبراليستي به گسترش سرمايه داري غربي است. به این ترتیب، جهانی شدن را فرجام بحراني سرمايه داري مي دانند. به اعتقاد ماركسيست ها، سرمايه داري براي گريز از فروپاشي، ناگزير است بحران ناشي از انباشت سرمايه و بحران مشروعيت را در جهان پخش كند تا جهان را به انحصار خود در آورد.
از اين منظر، جهانی شدن، صورتي از امپرياليسم بوده و گوياي اوج بحران در نظام سرمايه داري است. ايمانوئل والرشتاين، اندره گوندر فرانك، سمير امين، سووي پل باران و... معتقد به چنين دريافتي هستند و جهانی شدن را زاده سرمايه داري مي دانند.
3. بسياري از متفكران، جهانی شدن را با مدرنيته یکسان مي انگارند. آنتوني گيدنز از جمله آنهاست. به نظر وي و برخي ديگر از اندیشه ورزان، جهانی شدن در واقع تداوم مدرنيته و به تعبير ديگر، «جهانی شدن مدرنيته» است. به عقيده گيدنز، «ما هنوز در عصر مدرنيته هستيم» و مدرنيته بازسازي شده و در حال پويش و گسترش است. وي جهانی شدن را بر اساس جهانی شدن مدرنيته تفسير مي كند.
4. برخي ديگر از صاحب نظران مدعي اند «عصر جهانی شدن» پس از عصر مدرن قرار دارد و از آن متمايز است و ما در عصري به سر مي بريم كه جهانی شدن وجه شاخص آن است. پست مدرن ها به چنين تفسير و برداشتي از جهانی شدن اعتقاد دارند. اسكات لَش و جان يوري معتقدند كه «پسامدرنيته ذاتاً جهاني است».
5. عده اي ديگر از اندیشه ورزان، پديده جهانی شدن را دامي مي دانند، كه كشورهاي پيشرفته غربي، براي ممالك عقب مانده نهاده اند تا با یکسان سازي فرهنگ ها و تسطيح تمايزها، بازار مصرف خويش را گسترش دهند. اين گروه، جهانی شدن را مترادف با غربي شدن، امریکايي شدن و جهاني سازي شمرده اند.
6. در مقابل، برخي ديگر آن را فرآیندي مي دانند كه به تكثير فرهنگ ها و توسعه همه جانبه علم، تكنيك و تكنولوژي و مبادله اطلاعات در دهكده جهاني مي انجامد.
پیامدهاي جهانی شدن
در طول تاريخ بشري، هرگز روش هاي خاص يك فرهنگ به صورت الگو بدين سرعت خود را در سطح جهان تحميل نكرده است؛ الگويي كه ساختارهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... را تحت تأثير قرار بدهد.
جهانی شدن، ما را با جهان مجازي و «واقعيت مجازي» روبه رو ساخته و از جهاني عيني و طبيعي دور ساخته است. ماهيت زندگي و هويت فردي و اجتماعي، زمان و فضا، مكان و مرزهاي مادي و مشكلات و نيازها را تغيير داده و از جهت ديگر، دیدگاه هاي فرهنگي ما را درباره واقعيت متحول ساخته است.
همچنین جهانی شدن عامل تغييرات اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي در سطح جهان بوده و دورنماي ميان واقعيت ها و ارزش ها شده است. جهاني سازي، نظام هاي ارزشي و ديني و ساختارهاي فرهنگي جوامع ديگر را دستخوش تغيير و تحول و بحران کرده است. همان گونه كه اكثر اندیشه ورزان اذعان كرده اند، جهانی شدن تأثيرات جدي در ابعاد گوناگون حيات فردي، اجتماعي، اقتصادي و ديني بشري دارد.
رئيس دانشگاه سازمان ملل، آقاي سوئد ياتكومو در اين زمینه چنين اظهار مي دارد: «در فرآیند جهانی شدن، همه ما آسيب پذير خواهيم شد و جوامع در برابر تصميم هایي كه در جاي ديگر از جهان اتخاذ مي شود، تأثير مي پذيرند».
در برابر جريان جهانی شدن، جنبش ها و مقاومت هاي گوناگوني وجود دارد، ولي اين فرآیند، در ابعاد گسترده و به طور پيچيده، به پيش مي رود و موانع را از پيش رو برمي دارد. در سال هاي اخير، به جنبه هاي مختلف آن همچون جنبه اقتصادي، مالي، تكنولوژي و فرهنگي آن پرداخته شده، ولی تا به حال، هرگز به كليت آن به عنوان تخريب كننده تمدن و فرهنگ بشري توجه نشده است.
با اين حال، «جهانی شدن» را باید فرجام سرمايه داري و نتيجه نهايي اقتصادگرايي ليبراليستي دانست كه به پديد آمدن انسان جهاني يعني انسان تهي از فرهنگ و شعور و آگاهي و حس مشترك هم نوع دوستي و زندگي مسالمت آميز و عدالت خواهانه منجر مي شود.
روند جهانی شدن كه در پشت ظاهر مدرنيته و دنياي فراصنعتي رايانه اي و جنون اينترنت پنهان شده است، به تخريب خودبنيادهاي مدرنيته از جمله مباني امپریاليسم و راسيوناليسم منجر خواهد شد.
پیامدهايي كه بر اثر جهانی شدن دامن گير جوامع بشري مي شود، بسيار گسترده است كه به برخي از آنها اشاره مي کنیم:
1. دموكراسي شديداً دچار مخاطره می شود و در معرض تهديد جدي قرار مي گيرد و حقوق شهروندان و قدرت انتخاب و آزادي از آنها در حاكميت رقابت بازار سلب مي شود.
2. هرگونه تلاش و راه حلي براي تنظيم دموكراتيك جهان در جريان جهاني سازي ايدئولوژيكي امپرياليسم اقتصادي و سياسي، محكوم به شكست خواهد بود. اين جهاني سازي، پاياني تغييرناپذیر و همچنین تصادف تاريخي نيست، بلكه طليعه شكست تمدن غربي و مدرنيته افسارگيسخته است.
3. جهاني سازي وارد مرحله بسيار حساسي مي شود كه در آن، زور و ارزش هاي ضدانساني و سوداگرانه و انواع تبليغات عوام فريبانه رواج می یابد و ارزش پول و مادي گرايي بر دیگر ارزش ها سايه مي افكند و حقوق انسان ها در اين رقابت ناديده انگاشته مي شود.
4. در اقتصاد جهاني، نقش حكومت هاي مردمي به شدت تضعيف مي شود و كنترل داد و ستدها، مبادلات و جريان اطلاعات و نظم و قوانين و نهادهاي داخلي كه به وضع كلي اقتصاد جهاني بستگی زیادی دارند، تحت تأثير اقتصاد جهاني شده قرار مي گيرد. تعليم و تربيت شهروندان و فرهنگ از كنترل خارج مي شود و حكومت ها ديگر امكان مقابله و مقاومت در برابر بازار جهاني را نخواهند داشت.
5. نابرابری ها به طور دایم رشد مي كند و با ایجاد شكاف هاي عميق طبقاتي، زمينه بحران هاي داخلي نظير بيكاري، عقب ماندگي، خشونت و مشكلات اساسي ديگر فراهم مي شود. در نتيجه، هم بستگي هاي اجتماعي و وحدت ملي به شدت آسيب مي بيند.
6. خاصيت پديده جهانی شدن همانا يگانه كردن و سراسري كردن يك مدل توسعه و الگوي اقتصادي براي تمام ساختارهاي جهان و ارائه يك مدل اجتماعي سياسي، اقتصادي و فرهنگي براي تمام كشورها و جوامع است.
7. يكي ديگر از پیامدهاي اساسي جهانی شدن، «بحران هويت» است. خصلت انحصارطلبانه و كليت گرايانه تمدن غربي ايجاب مي كند که دیگر جوامع از هويت تاريخي و فكري و بومي خود دست بردارند و آغوش خود را به سوي فرآیند جهانی شدن باز بگذارند، تا بي هيچ مانع و رادعي، یکپارچگی و هماهنگی كامل براي پذيرش اصول جهانی شدن حاصل شود.
آينده جهانی شدن
آيا جهانی شدن با اين تعريف رايج، يك آرمان شهر نظير آرمان شهرهاي ديگر بشري خواهد بود يا مي تواند آينده بهتری را نويد دهد؟
با وجود پيشرفت هاي اخير در دانش و تحول يافتن آگاهي بشر و انقلاب در ارتباطات، بشر با تجربه كردن انواع رهايي كه به بن بست ختم مي شود، از اشتباه و خطاهاي گذشته دست مي كشد. بر اين اساس، معيارهاي انساني ديگري در پي تحول در شيوه زندگي آينده خواهد بود. اين مسأله همواره براي بشر مهم بوده است كه به آينده خود نيز بينديشد.
چاره يابي براي مسائل و بحران هاي جهاني به رهيافتي جمعي نیاز دارد. چنين رهيافتي هنگامي به کار گرفته مي شود كه بشر از عقلانيت جمعي و جهاني مبتني بر قواعد، اصول و ارزش هاي مشترك فرهنگي برخوردار باشد تا اين انگيزه مشترك و تلاش و مشاركت جمعي، تمامي فرهنگ ها و جوامع را براي حل معضلات جهاني برانگيزد. با توجه به ماهيت و پیامدهاي جهانی شدن، باید برخی چشم اندازها را بررسی کرد:
1. از يك نظر، پيوستن به جهانی شدن، در واقع به معناي پذيرفتن ارزش ها و پیامدهاي فرهنگي آن مانند ليبراليسم، اومانيسم، سكولاريسم، پلورالیسم فرهنگی و دست برداشتن از هويت هاي ديني و ملي است. اينها از لوازم اجتناب ناپذير و واقعي جهانی شدن هستند كه چنین رويكردی به حل معضلات جهاني بشر کمک نخواهد كرد، بلكه آنها را تشديد مي كند.
2. ديدگاه دوم، ديدگاه تجزيه گرايانه است كه معتقد است فرآیند جهانی شدن به دليل جذابيت ها و پیامدهاي مثبتي كه دارد، موجب مي شود همان موضعي را در پیش بگیرند كه جوامع گوناگون در برابر مدرنيته داشتند. برخي از روشن فكران و نخبگان، خواهان الحاق به اين روند جهانی شدن و خواهان بسط ارزش هاي جهاني و وحدت رويه در فرهنگ ارزش هاي جهاني هستند و بر نفي قيدهاي قومي و نژادي و مذهبي اصرار مي ورزند. در مقابل نيز عده اي از گروه هاي سنّتي و مذهبي در همه جوامع، از پیامدهاي منفي جهانی شدن به ویژه تأثير آن بر دين و ارزش هاي فرهنگي دیگر ملت ها بيم دارند. از ديدگاه اين طيف، جهاني سازي ممكن است شكل تازه اي از استعمار باشد كه تنوع فرهنگي را در سطح جهان به مخاطره مي افكند. بشر در روند جهاني سازي نبايد از اخلاق انساني و آزادي انتخاب و ارزش هاي فرهنگي و ديني دور شود و همچنین جهاني سازي نبايد مانع عدالت و امكان برخورداري همه مردم شود.
ادامه دارد . . .