مقدمه
جهانیشدن چيست؟ چگونه ميتوان مفهوم اين پديده را به درستي شناخت؟ در اين زمينه مطالعات و تحقيقات نسبتاً گسترده اي صورت گرفته است و از ديدگاه هاي گوناگون به اين موضوع پرداخته شده است.
برخي از نظریه پردازان از ديدگاه جامعه شناختي، به بررسي روابط اجتماعي و بين المللي در عصر جهانی شدن پرداخته اند، طيف ديگري از ديدگاه سياسي، زمينه هاي پيدايش و گسترش آن را تحليل و مناسبات و روابط جهاني را از اين بُعد بررسی کرده اند و برخي ديگر از انديشه ورزان معاصر و برجسته در زمينه جهانی شدن، مانند: گيدنز و رابرتسون، اشكال جديد و ابعاد ناشناخته تر جهانی شدن را محور مطالعات خود قرار داده و رابطه آن را با ساختارهاي كنوني علمي و تكنولوژيك نشان داده اند.
اين نوشتار با مروري گذرا به مفهوم، پيشينه و زمينه هاي فكري و فلسفي جهانی شدن، مراحل و تحولات پيدايش جهانی شدن با تأكيد بر جنبه هاي فرهنگي آن، به بررسي پی آمدهاي جهانی شدن و چالش ها و تأثيرات آن در ساختارهاي ديني و فرهنگي جوامع پرداخته و تبیین رابطه جهانی شدن كنوني با جهانی شدن اسلام و جهاني سازي مهدوي، ويژگي ها و مباني اين دو مدل از جهانی شدن را به بحث گذاشته است.
مفهوم جهانی شدن
جهانی شدن «globaliziotin»، به معناي جهانی شدن، جهاني سازي و جهان گرايي و جهان شمولي به كار رفته است. ريشه آن از واژه «golobal» است كه به معاني زير به كار مي رود:
1. گِرد مثل توپ و شكل كره؛
2. هر چيز عام و كلي و جهان شمول كه معناي «Tatal» را افاده كند؛
3. همه مقوله هاي فراگير كه شامل تمام كره زمين باشد.
آيا «جهانی شدن» و «جهاني سازي» كه معناي شايع و رايج اين واژه است، معنایی مشترك را حكايت مي كنند يا نه؟ بايد گفت اكثر انديش ورزانی كه در مورد جهاني سازي و جهانی شدن به تحقيق پرداخته اند، مفهوم اين دو را يكي می دانند و معتقدند كه جهانی شدن و جهاني سازي دو مصداق جداگانه نيستند، بلکه هم از نظر مفهوم و هم از نظر مصداق مشتركند و از یک دیگر تمايزي ندارند. به نظر مي رسد در این جا این خلط و اشتباه اساسي وجود دارد كه برخي مفهوماً و مصداقاً اين دو اصطلاح را با هم خلط كرده اند. در حالي كه نمي توان مفهوم جهانی شدن را با جهاني سازي يكي دانست. همان گونه كه اين دو در مصداق متفاوت و متمايزند، در معنا نيز بايد بين اين دو تفكيك قائل شد. در واقع، ما شاهد تحقق دو پديده و دو فرآیند هستيم كه داراي دو ماهيت كاملاً متفاوت هستند. از نظر منطقي و مفهوم شناختي، يكي از اين فرآیندها را مي توان «جهانی شدن» ناميد و آن را پروسه، فرآیند و تحولی تكنولوژيكي در سطح جهان تعبير كرد و پديده ديگر را پروژه و طرحی براي تحميل يك مدل و الگوي فرهنگي يا سياسي و اقتصادي غرب دانست و آن را «جهاني سازي» ناميد.
جهانی شدن به معناي كنوني از نيمه دوم سده بيستم و از حدود سال 1980 به بعد وارد عرصه ادبيات سياسي و اقتصادي و فرهنگي شد. اين واژه و اصطلاح كه در زبان لاتين به عنوان globalizitoin به كار مي رود، به معناي كلي و فراگير بودن و جهان شمول بودن امري است و به معناي یکپارچه سازي و همسانسازي بر اساس يك مدل در سطح جهان نيز به كار مي رود.
در مورد «جهانی شدن»، تعاريف متعددي ارائه شده است. واقعيت آن است كه براي اين پديده نو ظهور به دليل ابعاد گوناگون و ماهيت نوشونده و دگرگون شونده آن، شاید نتوان تعريفي واحد و جامع ارائه كرد. از اين جهت، در مورد جهانی شدن بين دانشمندان توافق نظر وجود ندارد؛ زيرا اولاً اين پديده به حد نهايي تكامل خود نرسيده است و هر روز وجه تازه اي از ابعاد آن نمايان مي شود. ثانياً داراي ابعاد گوناگون و جنبه هاي متنوع و متفاوت است و از نگرش تك بعدي به آن بايد اجتناب كرد. با توجه به اين مقدمه اكنون به برخي از تعاریف جهانی شدن اشاره مي کنیم:
1. برخي از نظريه پردازان و متفكران، در تعريف جهانی شدن بيشتر به بُعد اقتصادي آن نگریسته و جهانی شدن را به معناي جهانی شدن اقتصاد كه با ادغام بازارهاي جهاني در زمينه تجارت، سرمايهگذاري و مقررات زدايي، به جهانی شدن نظام سرمايه داري غرب مي انجامد، تعريف كرده اند.
2. مَك گِرو از صاحب نظران موضوع جهانی شدن، جهانی شدن را به معناي «گسترش روابط متقابل و متنوع بين دولت ها و جوامع كه به ايجاد نظام جهاني مي انجامد، دانسته و آن را فرآیندي مي داند كه در آن، هر رخداد و فعاليت و تصميمي در يك بخش از جهان پی آمدهاي مهمي در ساير جوامع خواهد داشت». وي در جاي ديگر، جهانی شدن را به معناي «افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلي كه فراتر از دولت ها شكل مي گيرد و در نتيجه آن، قدرت دولت ها كاهش مي يابد و هويت هاي مبتني بر سرزمين و تاريخ و قوميت، ماهيتي متفاوت مي يابد، تعريف كرده است».
3. مالكوم واتِرز نيز جهانی شدن را اين گونه تعريف مي كند: «فرآیندي كه در نتيجه آن، محدوديت هاي جغرافيايي و نظام هاي اجتماعي و فرهنگي متحول و برچيده مي شوند و به تشديد آگاهي عمومي منجر مي شود.»
4. مارتين آلبرو در تعريف جهانی شدن ميگويد: «فرآیندهايي كه تمام مردم جهان را در يك جامعه واحد فراگير جهاني به یکدیگر پيوند مي دهد.»
5. آنتوني گيدنز در تحليل خود، «جهانی شدن» را با مدرنيته یکسان مي گيرد و آن را يكي از فرآیندهاي مدرنيته تلقي مي كند. به نظر وي، «مدرنيته ذاتاً جهاني است».
6. فوكوياما از نظريه پردازان معاصر امریکا، جهانی شدن را به معناي گسترش فرهنگ غربي و سيطره تمدن امریکا بر جهان مي داند و آن را به «پايان تاريخ» تعبير مي كند.
7. رابرتسون از نظريه پردازان برجسته معاصر نيز جهانی شدن را فرآیندي مي داند كه به فشرده شدن جهان و تراكم آگاهي بشر مي انجامد. وي ضمن تأكيد بر جنبه هاي فرهنگي جهانی شدن، معتقد است كه در فرآیند جهانی شدن، فرهنگ واحد جهاني شكل خواهد گرفت، ولي اين معناي فراگير شدن فرهنگ غرب آن گونه كه «فوكوياما» و ديگران مي گويند، نيست. همچنین به معناي از بين رفتن تنوع فرهنگ و ارزش هاي ديني و اخلاقي نيز نيست.
اِمانوئل والرشتاين در مقاله سياست و فرهنگ در نظام متحول جهاني، شكل گيري جهاني واحد را چنين ترسيم مي کند: «جهانی شدن، فرآیند شکل گیری شبكه هايي است كه طي آن، اجتماعاتي كه پيش از اين در كره خاكي دور افتاده و منزوي بودند، در وابستگي متقابل و وحدت جهاني ادغام مي شوند.»
بررسي تعاريف
با بررسي تعاريف ارائه شده پنج مفهوم را می توان برشمرد:
ـ جهانی شدن به معناي «آزادسازي تجارت و اقتصاد»؛
ـ جهانی شدن به معناي «جهان گرايي و جهان گستري يك حكومت و قلمرو يك دولت»؛
ـ جهانی شدن به معناي «غربي سازي يا امریکايي شدن جهان»؛
ـ جهانی شدن به معناي «جريان آزاد اطلاعات و سرعت روزافزون ارتباطات جهاني و شكستن مرزها به صورت طبيعي و بر اثر پيشرفت علم و تكنولوژي»؛
ـ جهانی شدن به معناي «بين المللي شدن» و فوق قلمروگرايي و ايجاد «نظام واحد جهاني و فرا ملي».
به نظر مي رسد، تعريف دقيق جهانی شدن بايد دربردارنده سه مفهوم اساسي و ويژگي مهم باشد:
ـ فشرده شدن زمان و مكان و افزايش حجم و سرعت اطلاعات؛
ـ جريان آزاد و غيرقابل كنترل اطلاعات و تغيير ساختارهاي ملي و بومي در بُعد فرهنگي، اقتصادي و سياسي؛
ـ تشديد روابط و وابستگي متقابل و كنش پذيري جوامع و تغيير هويت.
ديدگاه ها و رویكردهاي مختلف در مورد جهاني شدن
الف) جهانی شدن سرمايه داري
برخي از تحليل گران «جهانی شدن را مرحله اي از نظام سرمايه داري غرب و برخي ديگر آن را تداوم مدرنيته و گسترش الگوي مدرنيته به همه جهان تفسير كرده اند. برداشت ديگري كه در مورد جهانی شدن وجود دارد، آن را به عنوان بین المللي شدن شمرده است. پل هرست و گراهام تامپسون، معتقد به چنين ديدگاهي هستند. برداشت ديگري كه از جهانی شدن وجود دارد، آن را آزادسازي و برطرف شدن موانع فيزيكي و كوتاه شدن فاصله هاي زماني و مكاني و جريان آزاد اطلاعات و تسهيل ارتباطات جهاني در نظر گرفته است و جهانی شدن را به معناي «جهان گستری و غلبه بر دیگر فرهنگ ها و جوامع» مي داند. اليور، رايزر وب، ديويس نيز آن را به معناي ادغام فرهنگ هاي روي زمين توصيف كرده اند.
يكي از رايج ترين تفسيرها و تحليل ها در مورد جهانی شدن، برداشتي است كه جهانی شدن را به معناي «غربي سازي» و غربي كردن جهان يا جهاني سازي توصيف مي كند. برخي، اين نوع جهانی شدن را به معناي استعمار نو يا سلطه امپرياليسم غرب در عصر جديد دانسته اند.
به اعتقاد برخي از صاحب نظران، شعارهاي جذاب و فريبنده «دموكراسي»، «جامعه مدني جهاني»، «امنيت جهاني»، «نظم نوين جهاني»، مديريت جهان، دهكده جهاني، جهانی شدن يا جهاني سازي همه از استعمار نوين جهاني به دست امپرياليسم غرب حکایت دارد. مناديان جهانی شدن كه در طرح ايده برخورد تمدن ها و نظم نوين جهاني و اشاعه دموكراسي غربي، و فرهنگ غربي موفق نبوده اند، براي در هم شكستن و مقاومت و صلابت عقيدتي ملت ها، شعارهایي چون پلوراليزم، نسبي گرايي، شكاكيت و تبليغ الگوي «جامعه چند فرهنگي» را طرح كردند تا مردم از فرهنگ ها و اديان و سنت هاي خود دست بكشند يا دچار ترديد شوند. سپس شعار «جهانی شدن» و «یکسان سازي» را القا كردند تا دیگر جوامع و فرهنگ ها، آغوش خود را براي پذيرش امپراتوري جهاني و الگوي جديد باز كنند.
از نظر اين گروه، نماد بارز جهانی شدن، تحميل قالب و الگوي معيني از حيات است كه بر مبناي تفكر سكولاريستي غرب شكل مي گيرد. چنين مدلي از جهانی شدن، به معناي تحميل سلطه همه جانبه غرب با اكراه و اجبار است و دست آورد حقيقي و نهايي آن، استضعاف بيشتر و الحاد و فساد اخلاقي و بي عدالتي و فقر و تبعيض و استثمار است، در حالي كه جهانی شدن اسلامي برخلاف جهانی شدن كنوني، بر پايه عقل، علم، ارزش هاي والاي انساني، حفظ حقوق و كرامت انسان ها، آزادي، برابري، عدالت و صلح براي همه است.
برخي از طرفداران جهانی شدن، آن را براي تمام ساكنان كره زمين مفيد مي دانند و پروسه و فرآیندی اجتناب ناپذير براي توسعه پايدار تلقي مي كنند و نتيجه بلافصل تحول فناوري و پيشرفت علم و تكنولوژي مي دانند. در مقابل، مخالفان جهانی شدن، آن را پروژه ای سياسي و اقتصادي به نفع كشورهاي پيشرفته و امپرياليستي تلقي مي كنند.
ب) جهانی شدن مدرنيته
از ديدگاه گيدنز، «جهانی شدن، فرآیندي است داراي مراتب پيچيده تر و فراگير و با دامنه شمول گسترده تر از صرف توسعه و اشاعه نهادهاي غربي در پهنه جهان كه ساير فرهنگ ها در دل آن مستحيل شده اند يا در حال مستحيل شدن هستند». به تعبير ديگر، «جهانی شدن به معناي هرمنوتيكي آن، فرآیندي است پارادوكسيكال و به همان اندازه كه هماهنگكننده و یکپارچه ساز است، تجزيه كننده و برهم زننده ساختارهاي سنتي است و اشكال جديدي از وابستگي متقابل جهاني مي آفريند».
آنتوني گيدنز معتقد است: «مدرنيته ذاتاً پديده اي است كه در حال جهانی شدن و فراگير شدن است و داراي خصلت برون گستري و آينده نگري است.» جهانی شدن در چارچوب انديشه گيدنز، به پيدايش هويت ها و صورت بندي هاي جديد اجتماعي منجر مي شود. با اين تفسير، معلوم نيست چگونه گيدنز بين جهانی شدن و غربي شدن تفكيك قائل مي شود و مي گويد: «جهانی شدن چيزي متفاوت از اشاعه نهادهاي غربي در سراسر جهان و خرد شدن فرهنگ هاي ديگر است.»
در مقابل اين ديدگاه، كساني هم هستند كه رابطه مدرنيته و جهانی شدن را نفي مي كنند و به ارتباط وثيق جهانی شدن با نظام سرمايه داري تأكيد مي ورزند. آنان معتقدند كه جهانی شدن غالباً وجهه اقتصادي دارد. در پاسخ اين طيف از طرفداران جهانی شدن بايد گفت «در واقع، سرمايه داري نيز به دليل ابتنا (بنا شدن) بر مدرنيسم و خرد خودبنياد و ليبراليسم و نفي ارزش هاي اخلاقي و مذهبي، مبتني بر مدرنيسم است». كساني كه بر رابطه جهانی شدن با مدرنيته تأكيد مي ورزند و فرآیند جهانی شدن را يكي از مراحل تكاملي مدرنيته مي دانند، از اين نكته غفلت مي ورزند كه جهانی شدن در برخي از وجوه، نسبت به مدرنيته حالت پارادوكس دارد. به اين معنا كه مدرنيته به تمركزگرايي، عقلانيت، كلّيت گرايي، «نفي ديگري»، اومانيسم و سكولاريسم گرايش دارد، حال آن كه جهانی شدن، گريز از تمام وجوه مدرنيته است و جهانی شدن هم از حيث نظري و هم از حيث ساختار و كارکرد متفاوت از مدرنيته فهم مي شود. از سوي ديگر، مدرنيته با بسياري از گفتمان ها و فرهنگ هاي ديگر خود را در چالش و تضاد مي بيند، ولي جهانی شدن مي تواند با فرهنگ هاي موجود كنار آيد يا در قالب فرآیندی كلي از مشتركات تمدن ها و فرهنگ هاي بشري، فرهنگ جهاني جديدي را شكل دهد. جهانی شدن بنا به تعريف مورد نظر كه به معناي علمي آن يعني فضاي جديد تعامل و تبادل اطلاعات و ارتباطات همه فرهنگ ها تلقي مي شود، حامل ايدئولوژي خاصي نيست. ممكن است يكي از اين فرهنگ ها به دلايل خاصي، برتري خود را بر دیگر فرهنگ ها و تمدن ها نشان دهد و با ابزاري كه در فضاي جديد و جهاني شده در اختيار دارد، بر دیگر فرهنگ ها غلبه كند، ولي اقتضای اوليه جهانی شدن چنين چيزي نيست كه حامل فرهنگي خاص و ايدئولوژي خاصي باشد. در واقع، يك وضعيت و فرآیند و فرصت با امكانات جديد و جهاني است و دليلي ندارد كه آن را در بُعد اقتصادي و سياسي خلاصه كنيم يا یکپارچگی فرهنگي و نظام جهاني واحد را لازمه آن بشماريم.
به نظر ما، جهانی شدن نه حامل فرهنگ غرب است و نه به وجود آورنده فرهنگ فراگير جهاني جديد، بلكه اين فرهنگ ها هستند كه بنا به مباني و اصول فرهنگ و تمدن خويش مي توانند در يك رقابت جهاني، برتري خود را نشان دهند.
ج) جهانی شدن پست مدرنيته
دیوید هاروی يكي از برجسته ترين نظريه پردازان در مورد جهانی شدن، در كتاب وضعيت پسامدرنيته، جهانی شدن را به پسامدرنيته و پسامدرنيسم پيوند مي زند او استدلال مي كند كه شكل جديدي از سرمايه داري با عنوان «پسامدرنيته انعطاف پذير» را مي توان پيش بيني كرد. به عقيده وي، جهانی شدن سرمايه داري، پديده جديدي نيست، ولی پسامدرنيته انعطاف پذير دربردارنده شدت يافتگي و تراكم زمان و مكان است كه بر اثر تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات، كاركردهاي نظام سرمايه داري را آشكارتر ساخته است.
سرمايه داري پسامدرن به طور فزاينده اي در جست و جوي بي پايان بازارهاي جديد و تغيير سريع كالاها و دست كاري مداوم سليقه و عقيده مردم از طريق تبليغات است. ويژگي فرهنگي اين فرآیند، ناپايداري و انديشه هاي سطحي، رواج شيوه ها و مدل هاي نو و نا همگوني و كثرت گرايي و ناپيوستگي و هرج و مرج و سردرگمي فرهنگي به جاي اصالت و پايداري و عمق انديشه و فرا روايتهاي عقل است. از اين جهت، پسامدرنيسم چيزي بيش از «پوچي» و «ناپايداري» نيست.
به طور كلي، بايد گفت جهانی شدن، پديده تازه ای نيست. در طول تاريخ تمدن بشري، گرایش های مختلفي براي جهانی شدن و جهان گرايي وجود داشته است، ولي ابزارهاي كافي براي تحقق اين آرمان براي آنان مهيا نبوده است. انگيزه سلطه يافتن بر تمام جهان و ايجاد حكومت واحد جهاني و ايجاد سيستم مديريتي یکپارچه و متمركز همواره دغدغه بشر بوده است. با این حال، جهانی شدن كنوني به اين معنا نيست، بلكه به معناي آزادي ملت ها از هر گونه محدوديت زماني و مكاني و بهره مندي سريع و آسان از اطلاعات و امكانات جهاني و علم و تكنولوژي، بهداشت، امنيت، عدالت، صلح و گردش آزاد اطلاعات و مبادله آن و ارتباطات فرهنگي و كاهش فقر و نابرابري الگوي جديدي از جهانی شدن است. در این الگو، تحميل يك قدرت و سلطه يك فرهنگ و تمدن مطرح نيست. اين نوع از جهانی شدن نه تنها ممكن و عملي است، بلكه نياز جهاني و ضرورت و رهيافتي جمعي است.
جهانی شدن علاوه بر ایجاد دگرگوني در مرزهاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي، بر ارزش هاي مذهبي نيز تأثير خواهد گذاشت. با توجه به اين كه جهانی شدن، پديده اي چند بُعدي است، فايق آمدن بر كليت تأثير جهانی شدن، دشوار و ناممكن به نظر مي رسد. جوامع اسلامي هم تا زماني كه بخواهند به صورت گزينشي از فناوري و تكنولوژي غربي استفاده كنند، تأثير جهانی شدن بر آنها خردكننده و شكننده خواهد بود. از این رو، ما در چالش با فرآیند جهانی شدن ناگزيریم راهبردهاي نظري و رهيافت هاي عملي دورانديشانه را در پیش بگیریم.