montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

امکان وقوع

قبل از آن که بخواهیم پیرامون وقوع رجعت سخن بگوییم و آن را ثابت کنیم، لازم است ابتدا به بحث پیرامون امکان رجعت بپردازیم و ببینیم آیا چنین امری در مرحله ثبوت و امکان، قابل پذیرش می باشد یا خیر؟ آیا از نظر عقل امکان دارد چنین واقعه ای اتفاق بیفتد، یا عقل، تحقق آن را محال میداند؟
برای پاسخ به این سؤال، باید ابتدا به انواع امور محال اشاره شود و حکم عقل درباره آن ها معلوم گردد.

امور محال یا ممتنع به سه دسته تقسیم می ‎شوند:
الف) محال ذاتی: امری است که در ذات خویش محال و ناشدنی است و ذاتاً تحقق پیدا نمی‎ کند مانند اجتماع نقیضین.
ب) محال وقوعی: امری است که با توجه به ذات آن شیء محال نیست و می ‎تواند باشد، ولی وقوع و تحقق آن مستلزم محال است مثلاً وجود معلول ذاتاً محال نیست ولی وجود آن بدون علت محال است و به تناقض می ‎رسد (زیرا چون معلول است علت دارد و از طرفی بگویید علت ندارد).به محال ذاتی و محال وقوعی «محال عقلی» می ‎گویند.
ج) محال عادی: امری است که وقوع آن با توجه به قوانین شناخته شده طبیعت ممکن نیست ولی ذاتاً محال نیست مثلاً یک نهال به جای آنکه در مدت 3 سال تبدیل به یک درخت شود در مدت یک ثانیه تبدیل به درخت شود.

با توجه به این سه قسم روشن می‎ شود که قدرت به نوع اول و دوم تعلّق نمی ‎گیرد و لذا تحقّق پیدا نمی ‎کنند. به بیان دیگر تحقّق پیدا نکردن یک امر دو علت می‎ تواند داشته باشد: 1ـ ضعف فاعل. 2ـ عدم قابلیت قابل.
یعنی گاهی یک پدیده به وجود نمی ‎آید چون فاعل قدرت ندارد مانند نوشته نشدن یک کتاب به خاطر جهل فاعل و گاهی یک پدیده به وجود نمی ‎آید چون خودش به گونه ‎ای است که نمی ‎تواند به وجود آید مثل آنکه به یک نجار گفته شود از مقداری آب (با حالت آب و مایع بودن) یک در بساز. روشن است که او نمی ‎تواند چنین کاری انجام دهد البته نه به خاطر اینکه نجاری بلد نیست بلکه به علت آنکه آب نمی ‎تواند در بشود.
اکنون باید دید رجعت اگر از امور محال باشد، در کدام قسم داخل می شود.
رجعت از قسم اول نیست؛ زیرا این که بدن متلاشی شده یک انسان به قدرت الهی دوباره به صورت اول به وجود آید و روح او به آن بدن ملحق شود، ذاتا محال نبوده و به تناقض نمی انجامد. ( البته باید توجه داشت که بین تناسخ که امر محالی است با رجعت تفاوت است. تناسخ یعنی انتقال نفس پس از مرگ از یک بدن به بدن و جسم دیگر در همین دنیا، یعنی وقتی انسان مرد و روح از بدن خارج شد دوباره در همین جهان وارد بدن و جسم دیگری می شود که گاهی آن جسم دوم نبات و گیاه است و گاهی حیوان و گاهی انسان. توضیح این تفاوت در بخش پاسخ به شبهات انشاءالله خواهد آمد)
رجعت از قسم دوم نیز نمی باشد؛ زیرا قائلین به رجعت آن را امری بدون علت نمی دانند. آنان معتقدند در زمان ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، خداوند گروهی از انسان ها را دوباره زنده می کند.
اگر رجعت را امر محالی بخواهیم فرض کنیم، از قسم سوم خواهد بود؛ به این بیان که: خداوند برای آن که انسان در این دنیا پا نهد و زندگی مادی دنیایی را با جسم خاکی شروع کند و به پایان برساند، مراحل خاصی را قرار داده است، و به برخی از آن ها در آیات نورانی قرآن نیز اشاره کرده است «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ* ثمُ‏َّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فىِ قَرَارٍ مَّكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِين؛ و ما انسان را از عصاره ‏اى از گِل آفريديم* سپس او را نطفه‏ اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] قرار داديم* سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏]، و مضغه را به صورت استخوان هايى درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازه ‏اى داديم. پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است!‏» (مؤمنون/12-14). شروع به حیات یک انسان آن هم رشد یافته ( نه به صورت نوزاد)، در این دنیا با یک جسم کامل خاکی، برخلاف قانون عادی و طبیعی زندگی انسانی است. و بنابر این، رجعت امر محالی است.
از این بیان روشن شد که رجعت از اقسام محال عقلی نمی باشد و لذا عقل حکم به امتناع آن نمی کند، بلکه از نظر سیر طبیعی زندگی انسانی، محال عادی خواهد بود. همان گونه که خلقت حضرت آدم (علیه السلام) (ص/71-72) و ولادت حضرت عیسی (علیه السلام) (آل عمران/45-47) و یا پیدایش ناقه صالح (علیه السلام)، اژدها شدن عصای حضرت موسی (علیه السلام) و خلقت پرنده به دست حضرت عیسی (علیه السلام) همه برخلاف سیر طبیعی پیدایش یک موجود زنده جاندار از هم جنسان خود بوده اند.
در ادامه بحث لازم است به نکته مهم دیگری (از کلام استاد مصباح) اشاره کنیم. انحصار اسباب و علل پديده ها را در اسباب و علل عادى، و آن را سنت تغييرناپذير الهى معرفى كردن، سخنى بدون دليل است مانند اين كه علت حرارت را فقط آتش بدانيم. بلكه تعدّد انواع علل و جانشين شدن آن ها براى يكديگر، و همچنين جانشين شدن اسباب غير عادى براى اسباب عادى، امرى است كه در جهان وجود داشته و از سنن الهى است، و آيات فراوانى كه دلالت بر معجزه دارد دليل بر اين سخن است. و آياتى كه سخن از سنت هاى الهى و عدم تغيير آن ها است براى اين است كه بيان كند هر معلولى علت دارد و راه مناسب خود انجام مى پذيرد. (برگرفته از کتاب آموزش عقاید استاد مصباح، نبوت، اعجاز) هدف از بیان این نکته این بود که دانسته شود که خداوند حکیم بر اساس حکمت خویش، در مواردی و بر اساس مصالحی، برخلاف روند عادی و سیر طبیعی، کارهایی را انجام می دهد که به آن ها خارق العاده (شکستن عادت) می گویند و معجزه های انبیای بزرگوار الهی (علیهم السلام) نیز از این نمونه است. رجعت برخی از انسان ها در آینده و در زمان ظهور نیز می تواند مشمول چنین حقیقتی باشد.
در تفسیر نمونه آمده است: بدون ترديد احياى گروهى از مردگان در اين دنيا از محالات نيست، همانگونه كه احياى جميع انسان ها در قيامت كاملاً ممكن است و تعجب از چنين امرى همچون تعجب گروهى از مشركان جاهليت از مساله معاد است و سخريه در برابر آن همانند سخريه آن ها در مورد معاد مى ‏باشد، چرا كه عقل چنين چيزى را محال نمى ‏بيند، و قدرت خدا آن چنان وسيع و گسترده است كه همه اين امور در برابر آن سهل و آسان است. (ج15، ص556)

وقوع رجعت در گذشته
پس از آن که ثابت شد از نظر عقل، رجعت امر ممکنی است، جای این سؤال است که آیا چون رجعت امر ممکنی است باید تحقق پیدا کند؟ به عبارت دیگر بر فرض پذیرش امکان زندن شدن دوباره انسان (بلکه یک جاندار) در این دنیا، آیا چنین امری اتفاق افتاده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید از منبعی استفاده کرد که دارای هیچ شک و شبهه ای در اعتبار آن نبوده و مورد قبول همه مسلمانان باشد. بنابر این ما از قرآن کمک می گیریم و آیاتی را مورد توجه قرار می دهیم که در مسأله مورد بحث کاملا صراحت داشته باشد. روشن است که اثبات قرآنی وقوع این رویداد بزرگ، علاوه بر این که پاسخی مناسب برای سؤال ما خواهد بود، دلیلی محکم بر اصل امکان رجعت نیز می باشد. زیرا محکمترین دلیل برای امکان تحقّق یک شیء، وقوع آن است (چنانکه گفته اند: أدلّ دلیل علی امکان الشیء وقوعه). آیاتی که مورد اشاره قرار می گیرند به حیات دوباره یک موجود اعم از حیوان و انسان دلالت دارند و به قدری برای اثبات مطلب واضح و آشکارند که نیازی به توضیح و تفسیر نیست.

* زنده شدن پرندگان با ندای حضرت ابراهیم (علیه السلام)
«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبّ‏ِ أَرِنىِ كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتىَ‏ قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلىَ‏ وَ لَكِن لِّيَطْمَئنَّ قَلْبىِ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيرِْ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ جَبَلٍ مِّنهُْنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم‏؛ و (به خاطر بياور) هنگامى را كه ابراهيم گفت: «خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى‏ كنى؟» فرمود: «مگر ايمان نياورده ‏اى؟!» عرض كرد: «آرى، ولى مى‏ خواهم قلبم آرامش يابد.» فرمود: «پس چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آن ها را (پس از ذبح كردن،) قطعه قطعه كن (و در هم بياميز)! سپس بر هر كوهى، قسمتى از آن را قرار بده، بعد آن ها را بخوان، به سرعت به سوى تو مى ‏آيند! و بدان خداوند قادر و حكيم است (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانايى بر جمع آنها دارد)» (بقره/260)

* زنده شدن هفتاد نفر از بنی اسرائیل
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسىَ‏ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتىَ‏ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ* ثمُ‏َّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون؛ و (نيز به ياد آوريد) هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم!» پس صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى ‏كرديد.* سپس شما را پس از مرگتان، حيات بخشيديم شايد شكر (نعمت او را) بجا آوريد.‏» (بقره/55-56)
پیرامون برخی از آیات الهی، بین امام رضا (علیه السلام) و مأمون گفتگویی واقع شد. در بخشی از این گفتگو آمده است: مأمون گفت: اى فرزند گرامى رسول خدا! (حال بفرمائيد) معنى اين آيه چيست؟ «وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي؛ وقتى موسى در وقت و موعدى كه معيّن كرده بوديم آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: خدايا، خود را به من نشان بده تا به تو بنگرم» (اعراف/142)، چگونه ممكن است موسى كليم اللَّه (عليه السّلام) نداند كه خداوند تبارك و تعالى قابل رؤيت نيست و چنين درخواستى نمايد؟
حضرت فرمودند: موسى كليم اللَّه (عليه السّلام) مى‏ دانست كه خداوند برتر از اين است كه با چشم ديده شود لكن وقتى خداوند با او سخن گفت و او را به خود نزديك كرده، با او نجوا كرد، موسى نزد قوم خود برگشت و به آنان اطّلاع داد كه خداوند عزّ و جلّ با او سخن گفته و او را به خود نزديك كرده و با او نجوا نموده است، در اين موقع آنان گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ؛ تو را تصديق نمى ‏كنيم» (بقره/55) مگر اينكه، همان طور كه تو صداى خدا را شنيدى، ما هم بتوانيم به آن گوش دهيم، و آن مردم، هفتصد هزار نفر بودند، موسى از بين آنان هفتاد هزار نفر برگزيد، سپس از بين اين هفتاد هزار، هفت هزار نفر را انتخاب كرد، سپس هفتصد تن و در آخر هفتاد نفر از بين آنان را براى زمان و موعدى كه خدا معيّن كرده بود، برگزيد و آنان را به كوه سينا آورد و در پائين كوه متوقّف كرد و خود به بالاى كوه رفت و از خداوند تبارك و تعالى خواست كه با او سخن گويد و سخن خود را به گوش آنان برساند، خداوند متعال هم با او سخن گفت و آنان نيز سخن خدا را از بالا و پایين، چپ و راست، پشت سر و روبرو شنيدند، زيرا خداوند صدا را در درخت آفريد و از آن پراكنده‏ اش كرد به گونه‏ اى كه آنان صدا را از تمام اطراف شنيدند، ولى گفتند: قبول نمى‏ كنيم كه آنچه شنيديم كلام خدا باشد مگر اينكه آشكارا خدا را ببينيم، و زمانى كه چنين سخن بزرگى بر زبان راندند و تكبّر و سركشى نمودند، خداوند عزّ و جلّ صاعقه ‏اى بر آنان فرستاد و صاعقه آنان را به خاطر ظلمشان از بين برد، حضرت موسى به خداوند عرضه داشت: خداوندا! اگر وقتى نزد بقيّه بنى اسرائيل برگردم ايشان بگويند آنان را بردى و به كشتن دادى، چون دروغ گفته بودى كه خدا به نجوا با تو سخن گفته است، من چه جوابى به آنان بدهم؟ لذا، خداوند آنان را زنده كرد و به همراه موسى عليه السّلام فرستاد. (عيون أخبار الرضا، ج‏1، ص200)

* زنده شدن کشته بنی اسرائیل
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مخُْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ* فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَالِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتىَ‏ وَ يُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون‏؛ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فردى را به قتل رسانديد سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختيد و خداوند آنچه را مخفى مى‏ داشتيد، آشكار مى‏ سازد.* سپس گفتيم: «قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد! (تا زنده شود، و قاتل را معرفى كند.) خداوند اين گونه مردگان را زنده مى‏ كند و آيات خود را به شما نشان مى ‏دهد شايد انديشه كنيد!» (بقره/72-73)
احمد بن ابی نصر بزنطىّ روايت كرده كه گفت: از امام رضا (علیه السلام) شنيدم فرمود: مردى از بنى اسرائيل يكى از خويشان خود را كشت، سپس جنازه مقتول را در سر راه بهترين تيره از تيره ‏هاى بنى اسرائيل انداخت، آنگاه خود مطالبه خون او را از ديگران مي نمود. بنى اسرائيل به موسى (عليه السّلام) گفتند: فلان قبيله (همان كه مقتول در راهشان افتاده بود) فلان كس را كشته‏ اند، به ما بگو چه كسى از آنان قاتل اوست؟ حضرت موسى فرمود: گاوى بياوريد، گفتند: ما را دست انداخته ‏اى؟ گفت: پناه مي برم به خدا از اينكه از جهّال باشم. آنگاه امام فرمود: اگر اينان به دستور موسى عمل مى‏ كردند و گاوى مى ‏آوردند كار تمام بود و قاتل پيدا مي شد لكن سخت گرفتند پس خدا هم بر ايشان سخت گرفت. گفتند: از خدايت بخواه خصوصيّات گاو را مشخّص كند. موسى گفت: خدا مى ‏فرمايد: آن گاوى است نه چندان بزرگ از كار افتاده و نه كوچك و جوان به حدّ كار نرسيده، بلكه ميانه اين دو مى ‏باشد. و چنان كه آنان چنين گاوى آورده بودند از ايشان پذيرفته مى‏ شد، و ليكن كار را بر خود تنگ گرفتند، و باز گفتند: از خداوند بخواه براى ما معيّن كند كه رنگش چه باشد؟ موسى در پاسخ گفت: خدا مي فرمايد: آن گاويست سخت زرد رنگ و خالص، و شاد كننده بينندگان. و اگر آنان چنين گاوى مى ‏آوردند قبول مى ‏شد، و لكن در ضلال خود سماجت كردند و خداوند هم بر آن ها سخت گرفت. به موسى گفتند: از خدايت بپرس اين چگونه گاوى باشد؟ امر بر ما مشكل شده، اگر خدا بخواهد ما را راهنمایى خواهد كرد. موسى (عليه السّلام) گفت: خدا مي فرمايد: آن گاويست كه نه رام است كه زمينى را شخم زند و يا با او آب از چاه كشند و زراعت را آب دهند، و داراى رنگ خالص يك دست. گفتند: اكنون صفاتش چنان كه رفع شبهه بشود بيان كردى. پس جستجو كردند و آن را با چنين خصوصيات نزد جوانى اسرائيلى يافتند. لكن جوان گفت: آن را نمى‏ فروشم مگر به قيمت اينكه پوست آن را پر از طلا كنيد، بنى اسرائيل نزد موسى آمده اين خبر را به او گزارش دادند. موسى (عليه السّلام) فرمود: چاره‏ اى نيست آن را بخريد. ناچار آن را خريدند و دستور داد آن را ذبح كردند، آنگاه دستور داد كه دم آن گاو را به بدن مقتول بزنند و چون چنين كردند زنده شد و گفت: اى فرستاده خدا! پسر عمويم مرا به قتل رسانده، نه آن كس كه او را متّهم كرده ‏اند، و بدين سبب قاتلش را شناختند. (عيون أخبار الرضا، ج2، ص14)

* زنده شدن هزاران نفر
«أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَشْكُرُون‏؛ آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ، از خانه‏ هاى خود فرار كردند؟ و آنان، هزار ها نفر بودند. خداوند به آن ها گفت: بميريد! سپس خدا آن ها را زنده كرد. خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى ‏كند ولى بيشتر مردم، شكر (او را) بجا نمى‏آورند.» (بقره/243)
از امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه نقل شده است: خداوند گروه بيشمارى كه از ترس طاعون از شهر خود گريخته بودند را براى مدّتى طولانى ميراند تا اينكه استخوان هايشان پوسيده و اجسامشان متلاشى و خاك شدند، و خداوند در زمانى كه مايل بود قدرت خود را به مخلوقات نشان دهد رسولى به نام «حزقيل» را مبعوث فرمود، او نيز همه را خواند بى ‏درنگ همه اعضا و جوارحشان جمع شد، و روح به اجسام بازگشت، و مانند همان روز كه مردند ايستادند، و بى ‏آنكه فردى از عددشان كم شده باشد براى مدّتى طويل زندگى كردند. (احتجاج، ج2، ص344)

* زنده شدن (عزیر یا إرمیا) پس از صد سال
«أَوْ كاَلَّذِى مَرَّ عَلىَ‏ قَرْيَةٍ وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلىَ‏ عُرُوشِهَا قَالَ أَنىَ‏ يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلىَ‏ طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلىَ‏ حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ انظُرْ إِلىَ الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينَ‏َ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ قَدِير؛ يا همانند كسى كه از كنار يك آبادى (ويران شده) عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن، به روى سقف ها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوان هاى اهل آن، در هر سو پراكنده بود او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده مى‏ كند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يك صد سال ميراند سپس زنده كرد و به او گفت: «چقدر درنگ كردى؟» گفت: «يك روز يا بخشى از يك روز.» فرمود: «نه، بلكه صد سال درنگ كردى! نگاه كن به غذا و نوشيدنى خود (كه همراه داشتى، با گذشت سال ها) هيچ گونه تغيير نيافته است! (خدايى كه يك چنين مواد فاسدشدنى را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!) ولى به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشى شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمينان خاطر توست، و هم) براى اينكه تو را نشانه ‏اى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اكنون) به استخوان هاى مركب سوارى خود نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مى‏ دهيم، و گوشت بر آن مى ‏پوشانيم!» هنگامى كه (اين حقايق) بر او آشكار شد، گفت: «مى ‏دانم خدا بر هر كارى توانا است» (بقره/259)

* زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (علیه السلام)
در مورد زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (علیه السلام) به دو گونه از آیات برمی خوریم: 1- آیه ای که حضرت عیسی (علیه السلام) زنده کردن مرده به اذن خدا را به خود نسبت می دهد «أُحْىِ الْمَوْتىَ‏ بِإِذْنِ الله؛ مردگان را به اذن خدا زنده مى ‏كنم‏» (آل عمران/49) 2- آیه ای که خداوند زنده شدن مردگان را به حضرت عیسی (علیه السلام) نسبت می دهد «وَ إِذْ تخُْرِجُ الْمَوْتىَ‏ بِإِذْنى‏؛ و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى‏ كردى‏» (مائده/110)
از امام صادق (علیه السلام) پرسيدند: آيا عيسى بن مريم (علیهما السلام) كسى را پس از مردنش زنده كرد بطورى كه خوراك و روزى داشته باشد و عمر دوباره و فرزندى پيدا كند؟ فرمود: آرى عيسى (علیه السلام) دوست و رفيقى داشت كه در دين و عقيده به خداى تبارك و تعالى برادر (دينى) او محسوب مي شد، و عيسى (علیه السلام) (با او رفت و آمد داشت و) به او گذر مي كرد و بخانه‏ اش مي رفت. تا اينكه مدتى از او دور شد و پس از آن به سراغ او رفت تا به او سلامى بدهد، هنگامى كه به درب منزلش رفت مادرش از خانه بيرون آمد، عيسى (علیه السلام) از حال آن مرد پرسيد، مادرش گفت: اى رسول خدا او از دنيا رفت، عيسى فرمود: ميل دارى او را ببينى؟ عرض كرد: آرى. عيسى فرمود: چون فردا شود من به نزد تو خواهم آمد و به اذن خداى تبارك و تعالى او را برايت زنده مي كنم، چون فردا شد به نزد آن زن آمد و بدو فرمود: مرا بر سر قبرش ببر، آن زن به همراه حضرت سر قبر آن مرد آمدند، عيسى (علیه السلام) در آنجا ايستاد و به درگاه خداى عز و جل دعا كرد، قبر شكافته شد و پسر آن زن زنده از قبر بيرون آمد، همين كه چشم مادر و فرزند به يكديگر افتاد گريستند، عيسى (علیه السلام) دلش به حال آن دو سوخت و از اين رو بدان مرد فرمود: آيا دوست دارى با مادرت در دنيا زندگى كنى؟ عرض كرد: اى پيغمبر خدا آيا به خوراك و روزى و مدتى معين يا بدون خوراك و روزى و مدت (يعنى مدتى اندك)؟ عيسى (علیه السلام) فرمود: با خوراك و روزى و مدتى معين، و عمرى بيست ساله كه در آن مدت زن بگيرى و فرزند دار هم بشوى؟ عرض كرد: با اين ترتيب آرى (مي خواهم زنده بمانم) پس حضرت عيسى آن مرد را به مادرش سپرد و بيست سال ديگر عمر كرد و زن گرفت و بچه ‏دار هم شد. (کافی، ج8، ص337، ح532) از روایات استفاده می شود حضرت عیسی (علیه السلام) افراد متعددی را زنده کردند که در روایات به نام افراد و چگونگی زنده شدن آن ها به دست حضرت اشاره شده است.‏
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که مفسرین عامه نیز در ذیل آیات، به زنده شدن مردگان تصریح کرده و به روایاتی در این زمینه استناد کرده اند. البته یکی از مفسرین معاصر عامه (رشید رضا در تفسیر المنار) توجیهاتی را مطرح کرده است که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ضمن نقل کلام او، آن ها را پاسخ داده است. علاقه مندان می توانند به تفسیر شریف المیزان در ذیل آیات مورد بحث مراجعه کنند.
نویسنده: مهدی یوسفیان
رجعت ـ بخش پنجم (امکان وقوع)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته