استراتژي عصر انتظار، جايگاه سينما در اين ميان
سينماي متعهد و سينماي انتظار كجاست؟...
صرف نظر از ارزشگذاري و موضع گيري اعتقادي و گرايش هاي ايدئولوژيك، آيا سينماي هاليوود مصداق روشن يك سينماي متعهد نيست؟ يادآوري مي كنم فعلا قصد ارزش گذاري اعتقادي نداشته و فقط كاركردها و بازخوردها و نتايج اعمال ـ بدون توجه به جهت مثبت يا منفي آن عمل ـ بررسي مي شود.
اصولا منظور از تعهد هنري چيست؟ تعهد هنري، يعني پافشاري بر اصول و اركان با استفاده از ابزار هنر؛ يعني تلاش وافر براي زمينه سازي و بسترسازي اهداف كلان يك نظام و سيستم؛ يعني آن كه هنرمند در جايگاه پيش قراول و هموار كنندة حركت آتيِ سياستگزاران و مديران و راهبرانِ نظامِ مورد علاقة خود، فضاي رواني و اجتماعي و فرهنگي لازم را فراهم كند.
با اين تعاريف، با كمال تعجب (و البته تأسف)، بايد اذعان داشت سينماي هاليوود با تمام نشانه ها و مظاهر و عناصر امپرياليستي و استكباري، سينمايي متعهد است. قطعا بسيار متعهدتر از سينماي خودمان.
سينماي غرب، با مديريت و برنامهريزي متخصص و هدفمند، بر سوژه ها و موضوعاتي دست ميگذارد و فضاسازي هايي مي كند كه حتي هنوز به صورت علني و آشكار بر زبان و گفتار سياستمداران و سياست بازان غربي نيامده است. سينماگران غرب و مديران سينمايي آن، با درك مشخصي از اهداف دراز مدت نظام استكباري و جهانخوار، بسيار زودتر از آن كه سياست ها و اهداف غربي بر زبان سران قدرت بيايد، سرشكني مي كنند و بذر برنامه ها و سياست ها را در مزرعة ذهن مخاطبان داخل و خارج مي كارند. يعني بسيار زودتر از آنكه مثلا رييس جمهور آمريكا لازم باشد زبان به جنگ و اعلام نبرد بگشايد، در ميدان هنر و فرهنگ، هنرمندانِ مزدبگير آن نظام، جسورانه و پيشتازانه بر طبل جنگ مي كوبند و ذهنيت ها را براي پذيرش ناخودآگاهِ آنچه بعدها سياستمداران خواهند گفت، آماده مي سازند.
آيا جز اين است؟ و ده ها و صدها اثر سينماي هاليوود در طول ساليان و دهه هاي گذشته جز اين بوده است؟
در اين دوران حساس و در اين مقطع زمانيِ تعيين كننده كه تاريخ و جهان، در مسير خود به پيچ بسيار مهم و حياتي رسيده است، در اين عصر پرالتهاب و پر تب و تابِ «انتظار»، بي شك يكي از اصلي ترين و كليدي ترين وظايف و مسؤوليت هاي شيعه، تعيين استراتژي انتظار و تعريف تمام زيرشاخه هاي آن، و تبيين همة آن چيزي است كه بايد «عمل كرد» و «به انجام رساند» جز اين است؟
در اين بين، نقش سربازان هنري و فرهنگي، شايد از تمام نيروهاي ديگر مهم تر و تأثيرگذارتر باشد. اگر نگوييم همة تعريف هنر متعهد و هنرمند متعهد و سينماي متعهد، اما دست كم، يكي از نشانه ها و تعاريف آن، بايد چگونگي و نحوة حضور هنرمند و سينماگر در اين ميدان باشد. جز اين است؟ جايگاه سينماي فعلي ايران در اين تعريف كجا است؟ كدام اثر سينمايي با محوريت اين موضوع خلق و توليد شده است؟ چه حركت استراتژيك و دامنه داري براي بسترسازي در اين مسير طراحي شده؟ چه ميزان شناخت از اهداف كلان نظام جمهوري اسلامي در اين ارتباط توسط سينماي فعلي ايران درك و هضم شده است؟ در كدام برنامه ريزي، چگونگي حركتِ گام به گام و زمينه سازي و خصوصا «نيازسازي» براي اقشار مختلف مخاطبين در دسته بندي هاي متنوع آثار بلند و كوتاه، كودك و بزرگسال، داخلي و خارجي، سينمايي و تلويزيوني، و ... پيش بيني شده است؟
پاسخ به اين سؤال ها ـ اگر مطلقا «هيچ» نباشد ـ نزديك به «هيچ» است.
عجيب تر اينكه اتفاقا دربارة اين مباحث، يعني بحث انتظار، عصر ظهور، استراتژي شيعه و نظام اسلامي در اين عصر، و ... مديران ارشد اجرايي كشور و سياستمداران و اقشار مختلف مردم و صاحب نظران، بسيار بيشتر و جلوتر از دنياي هنر و سينما، توجه و حساسيت نشان مي دهند و به فراخور حال و با توجه به محدوديت ها و موانع، كارهايي به انجام مي رسانند.
اما مگر قرار نبود هنر پيش قراول آن چيزي باشد كه بعدها سياستمداران و مديران ارشد نظام به زبان خواهند آورد؟ مگر قرار نبود دنياي هنر و مشخصاً سينما و تلويزيون، بايد زمينه ساز مفاهيم و اهداف اصلي نظام اقتصادي و سياسي در اذهان مخاطبان باشد؟
البته ارادة قدرتمند الهي در مسير تاريخ ساز و تحول آفرين خود در حال پيش رفتن است و اتفاق بزرگ، آن گونه كه مقدر شده است، رخ خواهد داد؛ اما اين، از مسؤوليت آنان كه وظيفه اي به گردن دارند، نخواهد كاست.
باز ميگردم به سؤالِ صدرِ مقال ، سينماي متعهد ما كجاست؟...