يک کشتي دچار طوفان شد و فقط دو نفر توانستند با زحمت خودشان را نجات داده و به جزيره اي بدون سکنه برسانند. روزهاي اول هر چه گريه و ناله کردند نتيجه اي نگرفتند. با هم گفتند تنها کاري که از دستمان برمي آيد اين است که بنشينيم و دعا کنيم، شايد فرجي حاصل شود. هر يک از آن دو نفر، به گوشه اي رفتند و دعا کردند.
اولي براي رفع گرسنگي اش از خدا غذا خواست. ساعتي بعد درختي ديد که بر شاخه هايش چند ميوه نشسته بود. آنها را چيد و خورد و گرسنگي اش را برطرف کرد. نگاهي به دوستش کرد، اما دوستش چيزي براي خوردن نيافته بود.
هر روز که او دعايي ميکرد به صورتي معجزه آسا دعايش مستجاب ميشد ولي دوستش همچنان در حال دعا بود، ولي چيزي به دست نياورده بود.
در نهايت مرد اول از خدا خواست که او را از اين جزيره نجات بدهد. فرداي آن روز با تعجب ديد يک کشتي کنار جزيره لنگر انداخت. بسيار خوشحال شد. آماده شد که سوار شود که ياد دوستش افتاد. خواست او را صدا بزند که با هم بروند؛ ولي با خود گفت: او که دعايش مستجاب نشده است، شايد او اصلاً لياقت اين نعمت ها را نداشته است وگرنه دعاي او هم مستجاب مي شد. تصميم گرفت او را تنها بگذارد و برود که ندايي از آسمان او را خطاب قرار داده و گفت: چرا رفيقت را تنها مي گذاري؟
مرد جواب داد: آخر او لياقت اين چيزها را ندارد؛ من اين همه دعا کردم و به همة خواسته هايم رسيدم؛ ولي او به هيچ خواستة خود نرسيد.
ندا گفت: اشتباه مي کني تو وقتي به خواسته هايت رسيدي که تنها دعاي او مستجاب شد! تو نجاتت را مديون او هستي.
مرد با تعجب پرسيد: مگر او چه دعايي کرده که بايد مديون او باشم؟
ندا گفت: تمام اين مدت او تنها يک دعا مي کرد. او فقط مي گفت: خدايا حاجت دوستم را بر آورده ساز و دعاي او را مستجاب کن!
سفارش پيشوايان ديني ما هم دعا براي ديگران است. دعا در حق ديگران امکان استجابت دعاي خودمان را هم افزايش ميدهد.
چنانکه تعريف مي کرد در ايام عرفه در صحراي عرفات بودم. مردي را ديدم که غرق در دعا و مناجات است. حال معنوي خوبي داشت. رفتم که به او بگويم: التماس دعا! اما حال و هواي معنوي او به شکلي بود که به خودم اجازه ندادم او را از آن حالت روحاني خارج کنم.
غروب عرفه شد. همة حجاج براي کوچ به سمت مشعرالحرام آماده مي شدند.
جلو رفتم و به او گفتم: امروز حالت را در اين موقف ديدم. حال تو از همه عرفاني تر بود. راستش چندين بار تصميم گرفتم که بيايم و التماس دعاي خيري از تو داشته باشم، اما حيفم آمد تو را از آن حال معنوي بيرون آورم. الآن از تو تقاضايي دارم؛ آنکه در دعاهايت براي من هم دعا کني!
جواب داد: مگر من جز براي شما برادران ديني، دعايي مي کردم؟ با حيرت پرسيدم: يعني تو تمام اين مدت در حق ديگران دعا مي کردي؟
جواب داد: از مولا و سرور خودم حضرت موسي بن جعفر شنيدم که فرمود: وقتي کسي در غياب برادر مؤمن خود دعايي مي کند، ملکي ندا مي کند: آنچه که در حق ديگران دعا کردي در حق خودت هم مستجاب است؛ علاوه بر آن اجري هم به خودت مي دهيم که به فکر بندگان ما بوده اي!
چه خوب است به ياد امام غايبمان هم باشيم و براي تحقق فرجش نيز دعا کنيم که فرج و گشايش کارهاي ما هم در گرو فرج آن حضرت است.