montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

تفاوت‌ های اساسی رجعت و تناسخ با تکیه بر آیات و روایات- بخش دوم


رجعت، ادلّه و ویژگی‌ های آن

ادلّة عقلی بر امکان رجعت

عمده‌ ترین دلایلی که برای اثبات رجعت به آنها استناد شده، ادلّة نقلی است که از کتاب و سنّت استفاده می‌شود. حال قبل از پرداختن به دلایل نقلی سؤال این است که آیا رجعت با دلیل عقلی هم قابل اثبات است یا نه؟ در پاسخ این سؤال باید گفت با اینکه تکیه‌گاه اصلی مثبتین رجعت آیات قرآن و روایات اهل بیت است، با وجود این برخی خواسته‌اند در کنار آنها با فراهم نمودن برخی مقدّمات، رجعت را از طریق عقلی نیز اثبات نمایند که برخی از آن موارد در اینجا مورد اشاره قرار می‌گیرد.

الف) بهترین دلیل برای امکان رجعت وقوع آن در عصرهای گذشته است که «ادلِّ دلیل علی امکان شیء وقوعه» همین ‌که چیزی در زمانی وقوع پیدا کند و از عدم پا به عرصه وجود بگذارد، برای اثبات امکان آن چیز کافی است شواهد این قسمت از بحث را در ادلّة نقلی بیان خواهد شد.

ب) دلیل دیگری که می‌توان از آن برای اثبات امکان رجعت مدد گرفت، دلیل مشابهت است از باب این‌که «حُکمُ الأَمثَالِ فِیمَا یَجُوزُ وَ فِیمَا لاَ یَجُوزُ وَاحِدٌ» وقتی دو چیز از هر جهت با هم تشابه داشتند، احکام آنها هم از جهت امکان یا عدم امکان یکی خواهد بود. حال با توجّه به مقدّمة فوق، مسألة رجعت به جهان مادّی با مسألة حیات مجدّد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیدة همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده، قبل از قیامت به وقوع می ‌پیوندد و افراد خاصّی بعد از مردن به این جهان بازمی ‌گردند، امّا در معاد همة انسان‌ ها برانگیخته شده، زندگی ابدی خود را آغاز می‌ کنند. بنابراین، کسانی که امکان حیات مجدّد را در روز رستاخیز پذیرفته ‌اند، باید رجعت را که زندگی دوباره در این جهان است، ممکن بدانند و از آنجا که روی سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود می ‌دانند، ناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند، چرا که معاد از نظر یک فرد مسلمان، معاد جسمانی عنصری است؛ یعنی روح آدمی به همین بدن مادّی عود می ‌کند. حال اگر چنین بازگشتی در آن مقطع زمانی مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعاً بازگشت آن بدین جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود، چرا که امر محال در هیچ زمانی انجام ‌پذیر نیست (سبحانی، 1377: 25ـ 26).

ادلّة نقلی (قرآن و روایات) وقوع رجعت در امّت‌ های پیشین

وجود مواردی از بازگشت به دنیا بعد از مرگ و زنده شدن گروهی از مردگان در اُمَم گذشته حکایت از وقوع رجعت در میان امّت ‌های گذشته می ‌نماید و قرآن به برخی از آن موارد اشاره کرده است که خود بهترین دلیل بر امکان وقوعی رجعت است و الهام ‌بخش این نکته است که بازگشت مردگان به دنیا (رجعت) امری است ممکن و قابل قبول که با سنّت‌ های الهی نیز مخالفت ندارد.

در آیات متعدّدی از قرآن کریم برای اثبات اینکه خداوند متعال قادر بر زنده کردن مردگان در روز رستاخیز می ‌باشد، نمونه ‌هایی از زنده شدن افراد بعد از مرگ در امّت‌ های گذشته را یادآوری کرده، مردم را دعوت به عبرت ‌آموزی نموده است.

در اینجا لازم است آیاتی را که دلالت بر وقوع رجعت در میان گذشتگان می‌ نماید، به همراه روایات و ملاحظاتی که مفسّران ذیل آن آیات ذکر نموده ‌اند، بیان کنیم تا مبرهن شود رجعت مورد ادّعای گروه خاصّی از مسلمانان (تشیّع) امر جدیدی نبوده، بلکه نمونه‌ هایی نظیر آن قبلاً در تاریخ اتّفاق افتاده است:

1ـ «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران شده) عبور کرد، در حالى که دیوارهاى آن روى سقف‌ ها فرو ریخته بود (و اجساد و استخوان ‌هاى اهل آن در هر سو پراکنده بود. او با خود) گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مى‏ کند؟! (در این هنگام) خدا او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد و به او فرمود: چقدر درنگ کردى؟! گفت: یک روز یا بخشى از یک روز. فرمود: نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود (که همراه داشتى، با گذشت سالها) هیچ ‏گونه تغییر نیافته است! (خدایى که چنین موادّ فاسدشدنى را در طول این مدّت حفظ کرده، بر همه چیز قادر است،) ولى به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده! این زنده شدن تو پس از مرگ هم براى اطمینان خاطر توست، و هم) براى اینکه تو را نشانه ‏اى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوان ‌ها(ى مرکب سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند مى ‏دهیم و گوشت بر آن مى ‏پوشانیم! هنگامى که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: مى‏ دانم خدا بر هر کارى توانا است» (البقره/ 259).

مفسّران در اینکه آن شخص چه کسی بوده، عزیر پیامبر بوده یا ارمیا یا ... و نیز در مورد قریه ‌ای که آن شخص از آن گذر کرده، اختلاف نظر دارند و روایات نیز در این زمینه مختلف است که روشن شدن آن موارد در بحث مورد نظر تأثیری ندارد، لذا ما از پرداختن به آنها خودداری می ‌کنیم، لکن آنچه مهم به نظر می‌ رسد اینکه آیه اشاره به سرگذشت کسی می‌ کند که در اثنای سفر خود، در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت که به شکل وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوان ‌های پوسیدة ساکنان آن به چشم می‌ خورد، هنگامی ‌که این منظرة وحشت‌ زا را دید، گفت چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌ کند؟

البتّه این سخن از روی انکار و تردید نبود، بلکه از روی تعجّب بود؛ زیرا قراین موجود در آیه نشان می ‌دهد که او یکی از پیامبران الهی بوده که در ذیل آیه می ‌خوانیم خداوند با او سخن گفته است و روایات نیز این حقیقت را تأیید می‌ کند. در این هنگام خداوند جان او را گرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد و از او سؤال کرد چقدر در این بیابان بوده‌ ای؟! او که خیال می ‌کرد مقداری در آنجا درنگ کرده، فوراً در جواب عرض کرد: یک روز یا کمتر! به او خطاب شد که یکصد سال در اینجا بوده ‌ای. اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظری بیفکن و ببین چگونه در طول این مدّت به فرمان خداوند هیچ ‌گونه تغییری در آن پیدا نشده است، ولی برای اینکه بدانی یکصد سال از مرگ تو گذشته است، نگاهی به مرکب سواری خود کن و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده است و مشمول قوانین عادی طبیعت گردیده است و مرگ آن را از هم متفرّق ساخته است. سپس نگاه کن و ببین چگونه اجزای پراکندة آن ‌را جمع ‌آوری کرده، زنده می ‌کنیم. او هنگامی‌ که این منظره را دید، گفت می ‌دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است؛ یعنی هم‌ اکنون آرامش خاطر یافتم و مسألة رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسّی به خود گرفت (مکارم شیرازی و دیگران، 1375، ج 2: 295ـ 294).

طبری دربارة غرض آیه می ‌نویسد: «خداوند متعال از طریق زنده کردن این شخص و دیگر موارد مشابه خواسته است به منکران قدرت خود بفهماند که زنده کردن مردگان در مقابل قدرت لایزال الهی هیچ است»(طبری، 1415ق.، ج 3: 20). علاّمه طباطبایی آیه را صریح در زنده شدن پس از مرگ می ‌داند و می ‌فرماید: «ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال آن شخص را قبض روح نموده مانند مردگان و بعد از صد سال وی را با برگرداندن روح وی به بدنش زنده نموده است» (طباطبایی، 1393ق.، ج 2: 361).
نکتة مورد نظر در بیان این نظریّه‌ ها این است که اکثر مفسّران شیعه و سنّی ظاهر آیه را به زنده شدن شخص مورد نظر آیه، بعد از سال ‌ها مردن حمل نموده ‌اند. این خود به معنای پذیرش وقوع رجعت در امّت ‌های گذشته است.

2ـ « وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت، در حالى که تماشا مى‏ کردید! * سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم تا شاید شکر (نعمت او را) به‌ جا آورید» (البقره/ 56 ـ 55).

وقتی موسی (ع) می ‌خواست از بین بنی ‌اسرائیل خارج شود و به میقات پروردگار خود برود، ایشان را وعده داد که بعد از سی روز برگردد، و چون خدای تعالی ده روز بر مدّت میقات افزود و در نتیجه، مراجعت موسی ده روز عقب افتاد، بنی ‌اسرائیل به یکدیگر گفتند: موسی با ما خُلف وعده کرد و به همین بهانه، کردند آنچه را که نمی ‌بایست می ‌کردند، و بعد از آن در این آیات به داستان گروهی از پیروان حضرت موسی (ع) اشاره شده که خواستار دیدار خدا بودند و چنین خواسته ناروایی سبب نزول عذاب بر آنان گردید و به مرگ آنها انجامید، ولی خداوند آنان را حیات دوباره بخشید (طباطبائی، 1393ق.، ج 8: 328).
برخی از مفسّران معتقدند که این آیات دربارة هفتاد نفر از قوم بنی ‌اسرائیل نازل شده است (ر.ک؛ همان، ج 8: 334 و طوسی، بی‌ تا، ج 4: 554) که در آیة «وَالَّذِینَ عَمِلُواْ السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَآمَنُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ: و آنها که گناه کردند و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند؛ زیرا) پروردگار تو در پى این کار، آمرزنده و مهربان است» (الأعراف/ 153)، موسی هفتاد نفر از مردان را برای میقات ما برگزید. پس چون لرزش شدید آنان را درگرفت، موسی عرضه داشت: پروردگارا اگر می‌خواستی من و ایشان را پیش از این هلاک می‌ کردی. این سخن اشاره به همان قضیه دارد. به هر روی، در آیات یاد شده به روشنی از مرگ و هلاکت و زنده شدن شماری از انسان ‌ها گفتگو به میان آمده است.

امام رضا (ع) در تفسیر این آیه فرموده است: «چون خداوند با موسی سخن گفت، موسی به سوی قوم خود رفته، واقعه را خبر داد. گفتند: ما هرگز ایمان نیاوریم تا سخن خدا را بشنویم. حضرت موسی از آن جمعیّت هفتصد هزار نفری، هفتاد هزار نفر و از آن، هفت هزار و از آنان، هفتصد و از آنان، هفتاد نفر انتخاب کرده، با خود به کوه طور برد. چون کلام خدا را شنیدند، گفتند: ما هرگز به تو ایمان نیاوریم تا خدا را آشکارا ببینیم. پس خداوند صاعقه‌ ای فرستاد و در اثر ظلم خود از صاعقه مردند. موسی عرض کرد: خداوندا! اگر قوم، مرا متّهم کنند که تو چون به دروغ دعوی پیامبری می‌ کردی، اینان را بردی و کُشتی، جواب آنان را چه بگویم؟ خداوند دوباره ایشان را زنده کرد و همراه او فرستاد» (ابن ‌بابویه، 1388، ج 2: 178).
از تصریح امام (ع) بر مردن آنها به سبب صاعقه و دوباره زنده شدن آنها می ‌توان به این آیه بر وقوع رجعت استدلال نمود.

مفسّران شیعه و اکثر مفسّران سنّی (ر.ک؛ زمخشری، 1385ق.، ج 1: 142، طبری، 1415ق.، ج1: 232ـ 230؛ سیوطی، 1365ق.، ج1: 70؛ آلوسی، بی‌تا، ج1: 186 و شیرازی، 1363، ج 3: 86). صاعقه‌ گرفتگی را به مرگ اصحاب موسی تفسیر کرده‌ اند. در این صورت، آیه از مصادیق وقوع رجعت خواهد بود. برخی خواسته ‌اند صاعقه‌ گرفتگی را به بیهوشی تفسیر نمایند، لکن توجّه نکرده ‌اند که این تفسیر با تصریح ذیل آیة «ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ» که به صراحت از مرگ آنها سخن گفته سازگاری ندارد.
فیض کاشانی در تفسیر صافی به این نکته عنایت نموده است و نوشته: «اینکه در آیه بعث را مقیّد به موت نموده است و گفته بعد از مرگشان مبعوث نمودیم، به خاطر ردّ احتمالات دیگر مثل بعث و برانگیختن بعد از خواب یا بیهوشی، بوده است» (فیض کاشانی، 1402ق.، ج 1: 133). البتّه این بیان را احتمالاً ایشان از بیضاوی از مفسّران اهل سنّت گرفته باشد، چون وی نیز عین همین عبارت‌ ها را دارد (البیضاوی الشیرازی، 1416ق.، ج 1: 82).

در تفسیر غرائب القرآن نیز «فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ» را به معنای موت گرفته، آنگاه شبهة اینکه «صعق» به معنای «بیهوشی» باشد ـ همچنان‌که در آیة 143 اعراف به معنای بیهوشی است ـ با این بیان ردّ کرده که در آیة «وَخَرَّ موسَى صَعِقًا» (الأعراف/143) کلمة «أَفَاقَ» قرینه است بر اینکه «صعق» به معنای موت نبوده، بلکه به معنای بیهوشی بوده است (نیشابوری، 1416ق.، ج 1: 290).

در تفسیر زاد المسیر هم ابن‌ جوزی از مفسّران اهل سنّت به این شبهه که صعق ممکن است به معنای بیهوشی باشد، اشاره نموده است و در ردّ آن نوشته: «خداوند بین این دو مورد فرق گذاشته آنجا که صعق را در مورد موسی به کار برده بعدش فرموده: «فَلَمَّا أَفَاقَ» که این قرینه است که در آنجا به معنای بیهوشی بوده، ولی در آیة مورد نظر، خودش تصریح دارد بر اینکه «ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ» (جوزی، 1407ق.، ج 1: 67).

لازم به ذکر است که برخی با استناد به آیة «وَخَرَّ موسَى صَعِقًا» خواسته‌ اند در آیة مورد بحث هم «صعق» را به معنای بیهوشی بگیرند تا بدین وسیله در دلالت آیه بر وقوع «رجعت» شبهه ایجاد نمایند، لکن همان‌گونه که بیان شد، قبل از مدافعین رجعت، خود مفسّران اهل تسنّن این سخن را رد کرده‌ اند. در این میان، گروه دیگری از مفسّران اهل سنّت نیز هستند که علاقه دارند ظاهر آیه را به نحو دیگری توجیه نمایند که دلالت بر رجعت نکند که اینجا به دو مورد از آنها اشاره می‌ شود.
الف) صاحب المنار در این زمینه می ‌نویسد: «به نظر استاد منظور از این آیه این است که بعد از مردن گروهی از شما در حادثة صاعقه، خداوند فرزندان و نسل ‌های فراوان به شما داد تا دودمانتان منقرض نشود...» (رشیدرضا، 1373ق.، ج 1: 322). در جای دیگر می‌ نویسد: «مراد از برانگیختن در این آیه گسترش نسل کسانی است که در اثر صاعقه مردند، چرا که گمان می‌ رفت به سبب این مرگ نسل ایشان نیز منقطع گردد، امّا خدای یگانه بر آنان منّت نهاد و بازماندگانشان را فزونی بخشید تا شکرگزار نعمت ‌های حق باشند و مانند پیشینیان خود ناسپاسی نکنند» (همان).

در ردّ سخن او باید گفت که این سخنان یک نوع تفسیر به رأی بیش نیست که رسول گرامی همگان را از آن بازداشت؛ زیرا این جمله را که «ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ» (البقره/ 56) به دست هر عرب ‌زبان یا فرد آشنا به زبان عرب بدهید، می ‌گوید مقصود آن زنده کردن پس از مرگ است و معنایی غیر از این به ذهن کسی خطور نمی‌ کند، تنها این مورد نیست که این چنین مفادّی دارد، بلکه در قرآن موارد دیگری نیز دیده می ‌شود که کلمة «بعث» همراه «موت» یا پس از آن ذکر شده است. حال آیا این مفسّر محترم حاضر است تمام این آیات را به همین طریق تفسیر و تأویل کند؟! نظیر «وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لاَ یَبْعَثُ اللّهُ مَن یَمُوتُ...: آنها سوگندهاى شدید به خدا یاد کردند که هرگز خداوند کسى را که مى ‏میرد، برنمى ‏انگیزد!... » (النّحل/ 38).

خداوند متعال دربارة روز قیامت می ‌فرماید: «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: تنها کسانى (دعوت تو را) مى‏ پذیرند که گوش شنوا دارند؛ امّا مردگان (و آنها که روح انسانى را از دست داده ‏اند، ایمان نمى ‏آورند و) خدا آنها را (در قیامت) برمى ‏انگیزد، سپس به سوى او بازمى‏ گردند» (الأنعام/36). از زبان کافران نیز حکایت می‌ کند: «...وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ: ... و اگر (به آنها) بگویى: شما بعد از مرگ برانگیخته مى ‏شوید، مسلّماً کافران مى ‏گویند: این سحرى آشکار است!» (هود/ 7).
به راستی آیا با وجود این آیات و آیات دیگر جایی برای توجیه نویسندة المنار باقی می ‌ماند و آیا او دلیلی بر این تأویل خود می ‌تواند ارائه دهد؟! مضاف بر اینکه اینگونه آیات توسّط معصوم در همین معنی تفسیر و بیان شده است.

ب) آلوسی در روح المعانی در ذیل آیه با اشاره به تفاسیر مختلف یکی از احتمالات را چنین بیان کرده است:
بعضی‌ ها موت را به معنای جهل، و بعث را به سنّت تعلیم تفسیر کرده ‌اند، چرا که هم در قرآن و هم در کلام نظمی و نثری زیاد پیدا می ‌شود که از جهل و نادانی به موت تعبیر شده است و بعث نیز به معنای تعلیم آمده است. بنابراین، معنای آیه چنین می ‌شود: شما را بعد از نادانیتان آگاه نمودیم» (آلوسی، بی‌تا، ج 1: 263). البتّه خود وی بعد از نقل این وجه، آن را بعید دانسته است (ر.ک؛ همان).

به طور کلّی، تتبّع در کُتُب تفسیر گویای آن است که همة نویسندگان کُتُب تفسیر همگام با مفسّران نخستین قرآن مانند قتاده، اکرمه، سدی، مجاهد، زجاج و ابن‌ عبّاس بر این نظر اتّفاق دارند که هفتاد تن از افراد قوم بنی ‌اسرائیل در اثر صاعقه ‌ای آسمانی جان خود را از دست دادند و خدا بر ایشان مرحمت فرموده، برای دوّمین بار آنان را به دنیا بازگرداند. در این میان، نگارندگانی را می ‌بینیم که در کتاب تفسیر خود به توجیه آیه پرداخته‌ اند و برخلاف همة صاحب‌ نظران و پژوهشگران برخی مطالب را بیان داشته‌ اند و جای بسی شگفتی است که اینان (اهل سنّت) با آنکه اعتراف دارند خداوند متعال آن گروه را بار دیگر پس از فرود آمدن صاعقة مرگبار، در برابر دیدگان حیرت‌ زدة بنی ‌اسرائیل زنده کرد، چگونه روا نمی ‌دانند که خداوند گروه‌ هایی از این امّت را پس از مردنشان به این دنیا بازگرداند؟!

3ـ «وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: و (به یاد آورید) هنگامى را که فردى را به قتل رساندید. سپس دربارة (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفى مى ‏داشتید، آشکار مى‏ سازد. * سپس گفتیم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرّفى کند). خداوند اینگونه مردگان را زنده مى ‏کند و آیات خود را به شما نشان مى ‏دهد تا شاید اندیشه کنید» (البقره/ 73ـ72).

این داستان مردی است که به دست خویشان خود مخفیانه به قتل رسیده است و قاتلان وی ناجوانمردانه فرد دیگری را متّهم به قتل نمودند، آنگاه خداوند به حضرت موسی (ع) وحی کرد که به همان خویشاوندان فرمان دهد تا گاو ماده‌ ای را با مشخّصات معیّن ذبح کنند و قسمتی از بدن این گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود و قاتل خود را معرّفی کند. آنان چنین کردند، مقتول زنده شد و جانی واقعی را شناساند. پروردگار مهربان پس از نقل این داستان می ‌فرماید: «و خدا اینگونه مردگان را زنده می‌کند».
طبری و دیگر مفسّران مراد آیه را به زنده نمودن مرده تفسیر نموده‌ اند و طبری در شرح جملة «کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى» می ‌نویسد: «این سخن خطابی است از خداوند به بندگان مؤمن و احتجاجی است با مشرکانی که رستاخیز را دروغ می ‌شمردند. بدین شرح که ای تکذیب‌کنندگان حیات پس از مرگ! از زنده شدن این شخص مقتول عبرت بیاموزید؛ زیرا همانگونه که من این شخص را حیات دوباره بخشیدم، مردگان را نیز بعد از درگذشتشان در روز قیامت زنده خواهم نمود»(طبری، 1415ق.، ج 1: 286).

صاحب المنار در اینجا نیز مانند آیة قبلی ضمن انکار نظر مفسّران بزرگ مدّعی شده است که آیة قرآن به هیچ وجه از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمی‌ کند و ناقلین داستان مزبور به خطا رفته‌ اند. ایشان آنگاه به توجیهی شگفت‌ انگیز می‌ پردازد که نقل آن خالی از فایده نیست.
وی می‌گوید: «در کتاب تورات41 آمده است که هرگاه در سرزمینی مقتولی یافت شود و قاتل او ناشناخته باشد، باید گوسالة ماده ‌ای را که به شیار نرفته و گاوآهن نکشیده است، در درّه ‌ای پُرباران و کِشت ‌ناشده ذبح کنند و آنگاه همة پیرمردان و بزرگان شهری که به محلِّ قتل نزدیک است، نزد گوسالة ذبح شده گرد آمده، دست ‌های خود را بر فراز آن گوساله بشویند و بگویند که ما در این خونریزی نقشی نداشته ‌ایم. آنان باید این‌ کار را انجام دهند و هر کسی از چنین اقدامی سر باز زند، به عنوان قاتل معرّفی می‌ گردد» (رشیدرضا، 1373ق.، ج 1: 347). سپس می ‌افزاید که آیات سورة بقره تنها بر همین حکم نظر دارد و به هیچ روی از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمی ‌کند و در توضیح جملة «کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى» می ‌نویسد: «معنی زنده کردن مردگان در این آیه آن است که در اثر اقدام مزبور و شناسایی جنایتکار واقعی، خون فردی که در معرض ریخته شدن بود و نزدیک بود به جُرم قتل قصاص شود، محافظت گردید و انسانی از مرگ حتمی نجات یافت» (همان: 351).

نمونه‌ های دیگر رجعت را در آیات زیر می‌ توان مشاهده کرد:

ـ «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: و (به خاطر بیاور) هنگامى را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى ‏کنى؟! خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ‏اى؟! عرض کرد: آرى، ولى مى‏خواهم قلبم آرامش یابد. فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه ‌قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوى تو مى ‏آیند و بدان خداوند قادر و حکیم است (و هم از ذرّات بدن مردگان آگاه است و هم توانایى بر جمع آنها دارد) » (البقره/ 260).

ـ «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ: آیا ندیدى گروهی را که از ترس مرگ از خانه‏ هاى خود فرار کردند؟! و آنان هزارها نفر بودند (که به بهانة بیمارى طاعون از شرکت در میدان جهاد خوددارى کردند). خداوند به آنها فرمود: بمیرید! (و به همان بیمارى که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خدا آنها را زنده کرد؛ (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آیندگان قرار داد). خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏ کند، ولى بیشتر مردم، شکر (او را) به‌ جا نمى ‏آورند» (البقره/ 243).

ـ «وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِىءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى ‌اسرائیل (قرار داده که به آنها مى‏ گوید:) من نشانه ‏اى از طرف پروردگار شما برایتان آورده ‏ام؛ من از گِل چیزى به شکل پرنده مى ‏سازم، سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا پرنده ‏اى مى ‏گردد و به اذن خدا کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [= پیسى‏] را بهبودى مى ‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏ کنم، و از آنچه مى ‏خورید و در خانه ‏هاى خود ذخیره مى ‏کنید، به شما خبر مى ‏دهم. مسلّماً در اینها نشانه ‏اى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید» (آل ‌عمران: 49).

ـ « إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَى وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَوَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِىءُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِی وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ: (به خاطر بیاور) هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم گفت: یاد کن نعمتى را که به تو و مادرت بخشیدم، زمانى که تو را با روح القدس تقویت کردم که در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن مى‏ گفتى و هنگامى که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم، و هنگامى که به فرمان من از گِل چیزى به صورت پرنده مى‏ ساختى و در آن مى‏ دمیدى و به فرمان من پرنده ‏اى مى ‏شد، و کور مادرزاد و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من شفا مى ‏دادى، و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مى ‏کردى، و هنگامى که بنى ‌اسرائیل را از آسیب رساندن به تو بازداشتم، در آن موقع که دلایل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست!» (المائده/ 110).

ـ «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ: و هنگامى که فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانة رستاخیز قرار گیرند)، جنبنده‏ اى را از زمین براى آنها خارج مى ‏کنیم که با آنان تکلّم مى ‏کند (و مى ‏گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمى ‏آوردند» (النّمل/ 82).
در ذیل تفاسیر مربوط به این آیات که ذکر شد، اکثر مفسّران از جمله علاّمه طباطبایی در المیزان و همچنین در دو تفسیر مجمع ‌البیان و التّبیان به مسألة رجعت و زنده شدن دوباره اشاره کرده‌ اند.

جمع ‌بندی آیات فوق

1ـ به تصریح آیات قرآن، در گذشته رجعت ‌های فراوانی رخ داده است.
2ـ علاوه بر عالمان شیعه، اکثر بزرگان اهل سنّت نیز در اینکه در گذشته رجعت ‌هایی صورت گرفته، هم ‌داستانند، مگر اندکی که نقد آنان بی ‌جواب نماند.
3ـ ذکر نمونه ‌هایی از رجعت در گذشته می‌ تواند خود دلیلی بر امکان آن در آینده باشد. علاّمه طباطبایی در این زمینه می ‌نویسد: «علاوه بر اینکه آیات دیگری از قرآن دلالت اجمالی بر وقوع رجعت دارد؛ مانند آیة «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ» که می ‌فهماند آنچه در امّت ‌های گذشته رخ داده، در این امّت نیز رخ خواهد داد و یکی از آن‌ وقایع مسألة رجعت و زنده شدن مردگانی است که در زمان ابراهیم و موسی و عیسی و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتّفاق افتاده، باید در این امّت نیز اتّفاق بیفتد، همچنان‌که رسول خدا(ص) هم کلامی‌ دارند که به طور اجمال می‌ فهماند آنچه در امّت ‌های سابق اتّفاق افتاده در این امّت نیز اتّفاق خواهد افتاد و آن این است که فرمود: «به آن خدایی که جانم به دست اوست، شما مسلمانان با هر سنّتی که در امّت ‌های گذشته جریان داشته روبرو خواهید شد و آنچه در آن امّت ‌ها جریان یافته، مو به مو در این امّت جریان خواهد یافت، به طوری که نه شما از آن سنّت‌ ها منحرف می‌ شوید و نه آن سنّت ‌ها که در بنی ‌اسرائیل بود، شما را نادیده می‌ گیرد» (طباطبایی، 1393ق.، ج3: 200).

ادامه دارد . . .

نویسندگان: محمد حسین بیات ؛ فردین دارابی

-فصلنامه سراج منیر، دوره 4، شماره 13، زمستان 1392، صفحه 31-68

تفاوت‌ های اساسی رجعت و تناسخ با تکیه بر آیات و روایات- بخش دوم


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته