7- عدم وجود یار و یاور (تربیت یاران با وفا برای ظهور):
یکی از علت های غیبت امام زمان علیه السلام، نبود انصار و اصحاب جهت یاری رساندن به آن حضرت است. علاوه بر حضرت مهدی که رهبری و امامت را عهده دار است، وجود یاران فداکار و مخلصی که نه سختی های دوران ظهور و قیام و نه آسایش و رفاه دوران حاکمیت نتواند ایشان را از ایفای مسئولیت های سنگین و انجام رسالت خویش باز دارد، ضروری است. اما اگر یاران آن حضرت افرادی سست اراده و ضعیف الایمان باشند؛ یا حکومت جهانی تحقق نخواهد یافت و یا در صورت تحقق، با گذشت اندک زمانی دچار فساد و انحراف خواهد شد، بنابراین تا زمانی که این یاران تربیت نشوند ظهور اتفاق نمی افتد. از روایات مختلف این نکته برداشت می شود که تعداد یاران حضرت مهدی علیه السلام 313 نفر می باشد که با تولد و رشد آنها، یکی از موانع ظهور مرتفع می گردد. در روایات خصوصیات بارز یاران امام زمان (عج) آمده است که از ذکر آنها در اینجا به دلیل اختصار صرف نظر می شود.
8- تنبیه و تنبه مردم (علت غیبت خودمان هستیم):
نکته مهمی که در این بحث باید بدان پرداخت این است که میان قابلیت ها و شایستگیهای ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم (ع) و میزان حضور او در جامعه ارتباطی متقابل وجود دارد، به هر اندازه که جامعه شایستگی و لیاقت خود را از دست داده و از ارزش های الهی فاصله بگیرد، امام معصوم (ع) نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می آید، از جامعه فاصله گرفته و از حضور خود در جامعه می کاهد، چرا که رحمت الهی در جایی فرود میآید که سزاوار رحمت باشد. [1] وقتی مردم ارزش پیامبر و امام را ندانند و دستورهای آنان را انجام ندهند و مخالف گفتار آنان رفتار کنند، خداوند حق دارد او را از مردم بگیرد، تا در روزگار پنهان بودنش ارزش او را بفهمند و برای آشکار شدن امام تلاش کنند. مانند ماهی تا وقتی که درون آب است ارزش آب را نمی داند ولی وقتی از آب بیرون می افتد تازه می فهمد چه نعمتی را از دست داده است و برای به دست آوردن آن تلاش می کند.
غییت، امری است که ریشه ها و زمینه های آن را باید قبل از وقوعش، در رفتار انسان ها یافت. اگر با تدبر و تحقّق این جست و جو انجام پذیرد، ما را به حقیقت غییت رهنمون خواهد ساخت. علت غیبت را می توان در گناهان مردم و خشم خدا بر آنها جستجو کرد.
واقعیّت این است که غیبت، یک امر دفعی و ناگهانی نبوده است، بلکه مفهومی از غیبت، به طور تدریجی، در طول تاریخ جریان داشته است و سرانجام، در یک نقطه از تاریخ، نمود فیزیکی و عملی یافته است.
اگر به رفتار و اعمالی که در زمان ائمه انجام گرفته، نظر کنیم، می بینیم که غیبت و اختفای امام مهدی (ع) در برابر فشارهای خلفا و پیروانشان بر امامان معصوم اجتناب ناپذیر بوده است. فشارهای خلفا و اتباعشان از زمان امام جواد (ع) بیشتر شد. این فشارها در زمان امام یازدهم به اوج خود رسید. در این هنگام خواست خداوند به غیبت امام مهدی(ع) تعلق گرفت.
ازسوی دیگر می بینیم این غیبت طولانی می شود، چون اکثریت مردم دنیا تحمل عدالت را ندارند و در جایی که منافعشان به خطر می افتد، حاضر نیستند از حق و حقیقت پیروی کنند.
پس می بینیم که خداى تبارک و تعالى به دنبال امتحانى طولانى در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیاى الهى وجود شریف حضرت مهدى (علیه السلام) را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که می دانست اگر در چنین شرایطى او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد.
1- امام علی(ع) در منبر کوفه فرمود: «زمین، از حجت الهی خالی نمی ماند، ولی خداوند به خاطر ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان، آنها را از وجود حجت بی بهره می سازد و آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت.» [2]
2- امام علی (ع) بعد از پیروزی بر نهروانیان، آنان را به جنگ با معاویه طلبید، بهانه آوردند و تخلّف کردند تا آن جا که امام (علیهالسّلام) فرمود:
«لَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَرَکُم و لَمْ أعرفکم؛ ای کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم! بارالها! مرا از اینان بگیر و بدان را برایشان بگمار و آنان را از من بگیر و قهر از آنان را به من عنایت کن.» [3]
3- العطار، عن ابیه، عن الاشعرى، عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری،. قال: خرج من ابى جعفر علیه السلام: «ان الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم: مروان انبارى گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) نامه اى رسید که نوشته بود: «همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد که ما، در مجاورت و کنار قومى باشیم، ما را از میان آن ها بیرون مى برد» [4]
4- محمد بن یحیى، عن جعفر بن محمد، عن احمد بن الحسین، عن محمد بن عبدالله، عن محمد بن الفرج؛ [5] قال: کتب الى ابوجعفر علیه السلام: «اذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه نحانا عن جوارهم» محمد بن فرج گوید: ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) به من نوشت: «هنگامى که خداوند تبارک و تعالى، بر خلق اش خشم کند، ما را از میان شان دور مى کند.». [6]
در این حدیث اشاره شده که خشم خدا، به جهت تنبیه و تنبه مردم است تا قدر شناس باشند.
4- امام صادق(علیه السلام) فرمود:
و البته خداوند مى دانست که اولیایش به تردید مى افتند و اگر مى دانست که آنها به تردید نمى افتند، حجت خود را چشم بر هم زدنى از آنان مخفى نمى داشت. [7]
5- امام عصر (ع) در بیان علت تأخیر ظهور می فرماید:
«اگر چه شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما. علّت مخفى شدن ما از آنان چیزى نیست جز آن چه از کردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.» [8]
6- حضرت مهدى (علیه السلام) در بیان کیفیت بهره بردن از وجود ایشان در دوران غیبت می فرمایند: «و امّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب». «امّا چگونگى بهره ورى از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان، مستور می دارند.» [9]
طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودى خود عین ظهور است و یکسره نور افشانى و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفى می کنند. و بدین گونه است نهانى آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدى (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانى و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگى براى قبول حکومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پرده هاى سیاه ابر غیبت می باشند.
بنابراین میتوان گفت علت اصلی غیبت امام عصر(ع) آماده نبودن اجتماع بشری برای پذیرش وجود پربرکت ایشان و عدم لیاقت مردم برای بهره گیری از نعمت حضور امام معصوم در میان خودشان است.
پی نوشت:
1- شفیعی سروستانی، 85، ص 83
2- کافی، ج 2، ص 164، ر. ک مکیال المکارم، ص 160. ،
3- نهج البلاغه،خ25
4- سلسله سند علل الشرایع: حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، عن ابیه، عن محمد بن احمد بن یحیی عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الانباری علل الشرایع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2; بحارالانوار، ج 52، ص 90، ح 2. ظاهرا روایت از امام جواد علیه السلام است.
5- محمد بن الفرج الرخجی، من اصحاب الرضا علیه السلام، ثقة. قال الشیخ و العلامه. و ذکره الشیخ ایضا فی اصحاب الجواد علیه السلام والهادی علیه السلام، و قال النجاشی: انه روی عن ابی الحسن موسی علیه السلام. و روی المفید فی الارشاد ما یدل علی مدحه و علو منزلته. وسائل، ج 20، ص 339 و مرحوم خویی در کتاب معجم، ج 17، ص 132، فرموده: «ایشان، از امام جواد نقل کرده اند.» . پس معلوم می شود که مقصود از ابوجعفر علیه السلام، (امام جواد) است. و احتمال می رود مراد محمد بن الفرج کوفی باشد که از اصحاب امام صادق علیه السلام است.
6- کافی، ج 1، ص 343، باب فی الغیبة، ح 31; مرآة العقول، ج 4، ص 61، ح 31.
7- شیخ صدوق، همان، ج 2 ص 7، ح 10
8- احتجاج، ج2، ص315 ؛ بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 .
9- بحارالانوار ج 52 صفحه 92 حدیث 7 ـ احتجاج صفحه 263.
*چنانچه نویسنده این مقاله را می شناسید، به ما اطلاع دهید.