در دو قسمت قبل بيان شد كه ملاك برتري انسان ها تقدم زماني و مصاحبت با نبي مكرم اسلام نيست بلكه طبق نص صريح آيات قرآني ملاك برتري انسان ها، تقواي الهي و انجام اعمال صالح است. هر چند با داشتن تقوا و عمل صالح، مصاحبت با پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم توفيقي بس بزرگ است.
كساني هستند مانند ابولهب و ابوجهل كه در كنار پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بودند، اما هيچ بهره اي از او نبردند و كساني هستند مانند اويس قرني، با اين كه در طول عمر خود يك بار هم نتوانست روي مبارك پيامبر را ببيند ولي از كساني بود كه مورد محبت پيامبر صل الله عليه و آله و سلم قرار گرفت و او را در تاريخ اسلام ماندگار كرد.
گفتيم كه آيات قرآن تصريح مي كند و به پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم گوشزد مي كند كه منافقاني در كنار تو هستند و وقتي با تو مي نشينند به نبوت تو اقرار مي كنند اما وقتي با مخالفان مي نشينند دين را به استهزاء گرفته و از نبوت تو اعلام برائت مي كنند و دليل اين مدعا نيز نزول آيات متعدد و حتي سوره در مورد منافقان است و حال ادامه بحث:
مي دانيم يكي از ويژگي هاي بارز منافقان اين است كه آن ها چهره اي دورو دارند. روي ظاهري آن ها، موافق با دين و احكام اسلام و افرادي ظاهر الصلاح هستند به گونه اي كه ديگران آن ها را جزء مؤمنين مي شمارند و روي ديگر آن ها، باطن خبيث و خيانت كار آن ها است كه ايماني به دين و پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم و قيامت ندارند و به شهادت تاريخ و آيات قرآن اين افراد در زمان پيامبر در اطراف آن حضرت بودند و در مواردي خداوند، چهرة واقعي آن ها را به پيامبر معرفي مي كرد. سلفيه معتقد است كه ما بايد به سلف مراجعه كنيم و در مورد سلف مي گويند: رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم به روايت ابن مسعود فرمود: «بهترين مردم، [مردمان] قرن من هستند؛ سپس كساني كه در پي ايشان مي آيند و سپس ديگراني كه در پي آنان مي آيند؛ پس از ايشان مردماني مي آيند كه گواهي هر يك، سوگندشان و سوگند هر كدام، گواهشان را نقض ميكند» [1]
حال سؤال اساسي اينجاست كه آيا اين مراجعه به سلف (صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) مطلق است و هر كسي كه جزء آن ها بود را شامل مي شود يا خير بايد ويژگي هاي ديگري هم داشته باشد از جمله اينكه ايمان، پاكي، صداقت، علم، ... او به اثبات رسيده باشد؟
اگر به صورت مطلق است ـ كه سلفيه چنين معتقد است ـ و هر كس را كه جزو اين گروه باشد شامل مي شود مي پرسيم پس منافقان زمان پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم چه شدند؟ آيا همگي به يكباره مردند و از صحنه روزگار محو شدند؛ چون كسي جز پيامبر از آن ها اطلاع نداشت يا خير آن ها زنده بودند و بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم نيز در حال فعاليت بودند؟ اگر كسي بگويد همگي آن ها مرده اند اين، سخني غير معقول است و گوينده آن به سفيهان نزديكتر است تا عاقلان ـ چون نه آن ها را مي شناسد تا بگويد اين ها بودند و مردند و نه دليلي براي اين سخن خود دارد ـ و اگر بگويد خير نمرده اند و بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم نيز در حال فعاليت عليه اسلام بودند و با چهره ی ظاهر الصلاح در ميان مؤمنين نفوذ داشتند مي پرسيم پس ما چگونه اين منافقاني كه با پيامبر هم صحبت شده اند و به نوعي ـ البته با نگاه وهابيت ـ جزء اصحاب نيز بودند، بشناسيم تا از آن ها دوري كنيم چرا كه خدا و پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم از آن ها اعلام بيزاري كرده اند و ديگران را از منافقان و هم صحبت شدن با آن ها بر حذر داشته اند.
مطلب بعد اين است كه با نگاه سلفيه به 3 قرن اول اسلام و مراجعه به آن ها، مشكلات فراواني براي ما به وجود مي آيد از جمله اين كه:
1. الان براي اقتدا به اصحاب، ما سراغ چه كسي برويم و كداميك از آن ها را الگوي خود قرار دهيم با توجه به اينكه اختلاف نظر فراواني بين آن ها است و من به عنوان مقلد سلف از كدام يك از آن ها تقليد كنم و اگر يكي را ترجيح دهم بر ديگري با چه ملاك و معياري بايد اين ترجيح صورت بگيرد و اگر بگوييد فرقي نمي كند؛ نتيجه آن اين است كه هر دو بر حق هستند و هر دو، حقيقت را ميگويند، و اين سخني سفيهانه است؛ زيرا شما مدعي هستيد كه صحابه بدون واسطه سخن پيامبر صل الله عليه و آله و سلم را بدون كم و كاست شنيده اند و عملكرد آن ها به صواب نزديك تر است؟ حال آيا پيامبر دوگونه سخن گفته كه يكي ديگري را نقض ميكند يا آن شخص، اشتباه مي كند. معقول اين است كه اگر اشتباه و خطا را به افراد عادي زمان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم نسبت دهيم ـ بگویيم يكي از آن ها درست و ديگري اشتباه مي كند ـ بهتر از اين است كه به پيامبر صل الله عليه و آله و سلم ـ نعوذ بالله ـ نسبت دهيم چرا كه پيامبر به اعتقاد مسلم مسلمانان و طبق نص صريح آيات قرآن بريّ از هر گونه خطا و اشتباه و نسيان و ... است و او فردي معصوم مي باشد كه كسي همپاي او وجود ندارد و اگر در يك مورد قائل به خطا شويم ديگر به هيچ گفته پيامبر نمي شود اعتماد كرد چرا كه احتمال دارد در موارد بعدي نيز خطا كند و اين مسأله، او را از حجيت ـ در گفتار و كردار و اعمال ـ مي اندازد و مردم ديگر نمي توانند اعتمادي به سخنان او بكنند. پس پيامبر صل الله عليه و آله و سلم معصوم است و كسي كه خطا كرده ناقلان سخنان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم هستند ـ در جاهايي كه اختلاف نظر وجود دارد ـ نكته اي كه بايد توجه كرد اين است كه ما به اين كه آن ها اجتهاد كردند و خطا كردند و پيش خدا مأجور هستند كاري نداريم، بلكه وظيفه من به عنوان خلف، پيروي از سلف است و مي بينم كه آن ها اختلافات زيادي ـ حتي كاملاً متضاد ـ دارند و حال، من چگونه بايد نظر يكي از آن ها را بگيرم و نظر ديگري را رد كنم؟ چون قبول يكي از آن ها منجر به رد ديگري مي شود مثلاً
جنگ حضرت علي عليه السلام به عنوان خليفه چهارم و جانشين پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم با خوارج يا با عايشه و طلحه و زبير يا برخورد و جنگ معاويه با اميرالمؤمنين ـ در حالي كه حضرت علي عليه السلام خليفه وقت است و معاويه بر عليه خليفه قيام كرده است ـ در اينجا من نظر كداميك را بگيرم؟ اگر نظر حضرت علي عليه السلام را بگيرم افرادي مانند خوارج و ... واجب القتل هستند و اگر نظر افرادي مانند عايشه و طلحه و ... را قبول كنم بايد بر عليه خليفه وقت و جانشين مسلم پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم قيام كنم حال اگر بگویيد هر دو طرف بر حق هستند و كشته هاي هر دو طرف بهشتي هستند چون مطيع صحابي رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم هستند، اين سخن كاملاً سفيهانه و غير خردمندانه است و اگر قبول كنيد يكي بر حق و ديگري بر باطل است، ميگوييم پس مي شود كه افرادي از صحابه يا تابعين يا تابعين تابعين باشند ولي در عين حال، گفتار، رفتار و اعمال آن ها باطل باشد، به طوري كه آن ها را از جرگه مسلمين خارج كند و حتي در مواردي نيازمند اين باشد كه با آن ها برخورد قاطع صورت بگيرد.
پي نوشت:
1. نقدي بر مباني وهابيت، سلفيه بدعت يا مذهب، محمد سعيد البوطي، ترجمه دكتر حسين صابري، چاپ دوم، ص20.