montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

سخن شيخ صدوق راجع به دجال

شيخ صدوق مي گويد: اهل عناد و انکار متعصبين اهل تسنن اين گونه اخبار را تصديق مي کنند و آن را درباره دجال و غيبت وي و زنده بودن او را در اين مدت طولاني روايت نموده اند که در آخر الزمان خروج مي کند، ولي درباره قائم باور نمي کنند که او مدتي طولاني غایب مي شود، آنگاه آشکار مي گردد و جهان را پر از عدل و داد مي کند، چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد با اينکه پيغمبر و امامان بعد از آن حضرت صريحاً از اين موضوع سخن گفته اند و او امام زمان را به نام و شخص و غيبت طولاني و نسب، شناسانده اند. آنها خواستند بدين وسيله نور خدا را خاموش کنند در صورتي که «و يابي الله الا ان يتم نوره و لو کره المشرکون.»
غالب اينان آنچنان در مقام انکار وجود و غيبت امام زمان به آن استدلال و احتجاج مي کنند اينست که: مي گويند اين روايات که شما طايفه شيعه راجع به مهدي موعود روايت کرده ايد از طريق ما اهل سنت روايت نشده است. و ما اطلاع نداريم. سپس صدوق مي گويد: براهمه و يهود و نصاري که معتقد به نبوت پيغمبر ما نيستند به همين دليل منکر پيغمبر ما مي باشند. آنها مي گويند: چون آنچه شما درباره پيغمبرتان نقل مي کنيد و معجزات و دليل هایي که براي اثبات پيغمبري او مي آوريد مورد ترديد ماست و يقين به آن نداريم، لذا اعتقاد به بطلان نبوت پيغمبرتان داريم، پس اگر ما بخواهيم آنچه را که اهل تسنن درباره عقيده ما نسبت به امام زمان مي گويند بپذيريم و ملزم به آن شويم، آنها نيز بايد آنچه را فرقه هاي مزبور نسبت به پيغمبر مي گويند بپذيرند و ملزم به آن شوند، به خصوص که آنها از لحاظ جمعيت از اهل تسنن بيشتر هستند.
همچنين بعضي از دانشمندان اهل تسنن مي گويند؛ عقل ما نمي پذيرد که يک نفر در زمان ما آنقدر زنده بماند که از لحاظ عمر از عمرهاي عادي اهل زمان تجاوز کند، در حالي که به عقيده شما عمر صاحب شما امام زمان از عمر اهل زمان تجاوز کرده است. [1]
در پاسخ باید گفت: شما که قبول داريد دجال غایب است، و ممکن است عمر او از همه اهل عصر تجاوز کند، و درباره شيطان نيز همين عقيده را داريد، چگونه اين معني را درباره قائم آل محمد (ص) با آن همه رواياتي که درباره او و غيبت و طول عمر و ظهور وي براي اجراي امر خدا، و آن همه رواياتي که ما در اين کتاب کمال الدين ذکر کرده ايم و آنچه را به طور مسلم پيغمبر فرموده که: هر چه در امت هاي پيشين بوده است، به عينه و بدون کم و زياد و طابق النعل بالنعل، در اين امت نيز مي باشد، باور نمي داريد؟ از اين گذشته در ميان پيغمبران سابق و سفراي الهي، افرادي که اينگونه عمرهاي طولاني داشته اند، بسيارند. نوح پيغمبر دو هزار و پانصد سال در جهان زيست.
قرآن مجيد مي فرمايد: فلبث في قومه الف سنه الا خمسين عاما يعني نوح مدت نهصد و پنجاه سال براي دعوت مردم به دين خدا در ميان قومش ماند. و در روايتي که ما با سند در اين کتاب نقل کرديم؛ [2] مذکور بود که در قائم علامتي از نوح است که طول عمر باشد، بنابراين چگونه مخالفين طول عمر امام زمان را انکار مي کنند، ولي نظائر آن را که عقل در رد و قبول آن دخالتي ندارد مي پذيرند، بلکه اقرار به آن را بر خود لازم مي شمارند؟ زيرا که از پيغمبر روايت شده است. ما مي گویيم در خصوص امام زمان هم بايد اعتراف کنند زيرا آن هم از پيغمبر (ص) روايت شده است.
همچنين لازم است از طريق سمع هم معتقد به وجود قائم شوند. کدام عقل باور مي کند که اصحاب کهف سيصد و نه سال در غار بسر برند؟ آيا جز از طريق شنيدني راه ديگري براي اعتقاد به آن هست؟ پس در اين صورت چرا از طريق شنيدن از پيغمبر و ائمه معصومين، مخالفين، غيبت و ظهور قائم آل محمد را باور نمي دارند؟ چطور اينها به آنچه از وهب بن منبه و کعب الاحبار در محالاتي که اثري از آن در قول پيغمبر و منطق عقل ديده نمي شود اعتقاد پيدا مي کنند، ولي آنچه را از پيغمبر و ائمه دين درباره قائم و غيبت و ظهورش بعد از ترديد اکثر مردم و برگشتن مردم از دين و ايمان خود رسيده است، باور نمي دارند؟ چنانکه اخبار صحيح که از آن ذوات مقدسه رسيده گواه بر آن است. آيا اين معني جز زير پا گذاشتن عقل براي رد حق و انکار آن، چيز ديگري مي تواند باشد؟ چرا آنها نمي گويند که وقتي ما در اين زمان مثالي براي عمر طولاني پيدا نکرديم، عمر طولاني مشهورترين فرد بشر را درباره مشهورترين فرد بشر نيز جاري مي سازيم تا اينکه تصديق قول صاحب شريعت (ص) را کرده باشيم؟ و مي دانيم که هيچ فردي از قائم عليه السلام مشهورتر نيست، زيرا که نام مبارک او در شرق و غرب بر زبان هاي معتقدين و منکرينش جاري است. وقتي بنا باشد وقوع غيبت امام دوازدهم با آن همه رواياتي که از پيغمبر رسيده و به وقوع آن خبر داده است باطل گردد، عقيده به نبوت پيغمبر هم باطل مي شود. زيرا فرض اينست که اين پيغمبر از وقوع غيبت امام دوازدهم خبر داده و به اعتقاد مخالفين واقع نشده است، پس وقتي در يک جا دروغ او ثابت شود پيغمبر نخواهد بود. چطور آنها معتقدند که پيغمبر درباره عمار ياسر [3] خبر داد که گروهي ظالمي او را مي کشند، و درباره اميرالمومنين عليه السلام فرمود: محاسنش از خون سرش رنگين مي شود و درباره حسن بن علي عليه السلام فرمود: به وسيله زهر به شهادت مي رسد، و درباره حسين بن علي عليهما السلام فرمود: با شمشير شهيد مي شود، ولي آنچه را درباره قائم و وقوع غيبت او با تصريح به نام و نسبش خبر داده است، تصديق نمي کنند؟ نه به عقيده ما پيغمبر بزرگ ما در تمام گفتارش راستگو و در همه احوال درست کردار بوده. موقعي ايمان بنده صحيح خواهد بود که از آنچه پيغمبر فرموده در خود احساس دلتنگي نکند، و در همه امور به تمام معني تسلیم او باشد و هيچ گونه شک و ريبي در ايمانش راه نيابد. معني اسلام اين است. زيرا که اسلام به معني تسليم و انقياد در برابر خدا و رسول است. و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره لمن الخاسرين [4]
از عجایب اينکه، مخالفين ما اهل تسنن روايت کرده اند که عيسي بن مريم (ع) از زمين کربلا گذشت و ديد که چند آهو در آنجا گرد آمده اند. آهوها آمدند به نزد عيسي بن مريم و شروع به گريستن کردند. عيسي هم نشست و با آنها گريست. حواريون هم نشستند و گريه را سر دادند، در حالي که نمي دانستند عيسي چرا نشست و براي چه گريه مي کند. بعداً پرسيدند يا روح الله چرا گريه مي کنيد فرمود: آيا مي دانيد اين چه زميني است؟ گفتند نه فرمود: اين سرزميني است که نور ديده احمل مرسل و جگر گوشه فاطمه زهرا که شبيه مادر من است در آن کشته مي شود و همين جا مدفون مي گردد. خاک اين بيابان از مشک خوشبوتر است، زيرا تربت آن در تابناک شهيد است و تربت انبياء و اولاد انبياء نيز چنين است. اين آهوها با من حرف زدند و گفتند که ما به شوق تربت آن نازدانه با برکت در اين بيابان مي چريم و يقين دارند که در اين زمين تأمين جاني دارند، سپس عيسي دست به پشکل هاي آهوان زود و آنرا بوئيد و فرمود: پروردگارا اينها را آنقدر باقي بگذارد تا آنکه پدر اين شهيد مظلوم بيايد و آن را ببويد و باعث صبر و تسلي خاطرش گردد. گفته اند که آن پشکل ها ماند تا زمان اميرالمومنين عليه السلام که از کربلا گذشت و آن را بوئيد و گريست و همراهان را نيز به گريه انداخت و داستان آن را به اصحاب خود اطلاع داد. آري اهل تسنن صديق مي کنند که پشکل هاي آهوان بيش از پانصد سال باقي ماند و ابر و باران و گذشت روزها و شب ها و سال ها آن را تغيير نداد، ولي تصديق نمي کنند که قائم آل محمد باقي بماند تا آنگاه که با شمشير قيام کند و دشمنان خدا را نابود گرداند و دين خدا را زنده کند، آن هم با آن همه اخباري که از پيغمبر و ائمه صلوات الله عليهم با تعيين نام و نسب و غيبتش در مدت طولاني رسيده است، و با اينکه روش پيغمبران پيشين در خصوص طول عمر هم درباره وي تجديد شده. آيا اين جز از عناد و انکار حق، چيز ديگري هست؟
پی نوشت:
[1] بايد دانست که شيخ صدوق متوفي بسال 381 هجري است و هنگام تاليف کمال الدين که اين سخن در آن کتاب آمده تقريبا صد و بيست سال از عمر امام زمان گذشته است، زيرا گفتيم که آن حضرت در سال 255 متولد شده است. قبلاً هم گفتيم که مخالفين شيعه اشکال طول عمر امام زمان را از همان زمان ها که هنوز حضرت از صد و بيست سال کمتر داشته است به رخ دوستان حضرت مي کشيدند و دانشمندان ما نيز از همان زمان ها پاسخ هاي مناسب و قانع کننده به آنها داده اند.
[2] رجوع کنيد به باب 18.
[3] قال (ص):‌عمار تقتله الفئة الباغية - و اين گروه ظالم لشکر معاويه بود که در جنگ صفين چنانکه پيغمبر خبر داده بود؛ عمار ياسر صحابي بزرگ و عاليقدر پيغمبر (ص) را که جزو افسران سپاه امير مومنان علي عليه السلام بود بقتل رسانيدند.
[4] سوره آل عمران آيه 85.
سخن شيخ صدوق راجع به دجال


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته