روزهای اعتکاف بود و جمع های عاشقانه در زمین
مهدی جان در این جمع های عاشقانه تو را هم حاضر کردم هم برای خودم و هم برای دیگر معتکفین
می دانی مولاجان؛ شنیده ام آدم به برکت این ایام روشن خداوندی به سپیدی رسید و پاک شد از گناه بزرگش
کاش من هم به برکت حضور انسان کاملی چون تو در خلقت به نورانیتی آسمانی رسیده باشم به روشنای وجودت
آن روزهای زمین، که لبریز شده بود دنیا از صدای مناجات دل شکستگان زمین دستِ مناجات من رو به آستان خداوندی برای ظهورت بلند بود
ایمان دارم اگر در آن روزها و شب ها کمی تو را به حضور می رساندند در آن خلوت های عاشقانه، خدا هم تو را به ظهور می رساند برای اهل زمین
بس است غیبت کاش أمن یجیب های عاشقانه ی منتظرانت به آسمان بلند خداوندی رسیده باشد و خداوند اذن ظهور داده باشد
به گمانم دل زمین و زمان و آسمان تنگ شده برای دیدارت که خدا این ایام مبارکِ پاکی را به اهل زمین بخشیده تا کمی به دور از رنگینِ کمانِ هفت رنگِ دنیا به تو برسند و تو را در هستی حاضر ببینند
به گمانم با همین خلوت های عاشقانه می توان به حضوری عارفانه رسید برای تو
یادت هست آن زمان که از تمام دنیا تو را برگزیدم و میهمان خلوت های عاشقانه ام شدی
یادت هست به شوق حضورت در روزگارم پشت کردم به هر چه که مرا از تو و وجود مبارکت دور می کرد
یادت هست به نام مبارکت؛ قلبم را روشن کردم به حضورت در لحظه هایم
یادت هست قراری عاشقانه گذاشتم، تا رسیدن به درکِ روشن حضورت در هستی؛ تو را به دلم بشناسانم
یادت هست قرار گذاشتم به خاطرِ، خاطرِ عزیز تو هم که شده کمی از خطاها دور بمانم و کمی خودم را به پاکی برسانم
یادت هست به خاطرِ، خاطر عزیزت در دنیا تو را در ثانیه های زمان حاضر کردم تا کمی غیبتت برایم آسان شود
یادت هست قراری عاشقانه گذاشتم با حضورت که تا به درک حضورت در هستی نرسیدم دست از کسب معرفت به بلندای وجودت برندارم
یادت هست مولای من که به برکت وجود مبارکت در این آخرالزمان جانم نورانی شد به درک حضور جاودانت در هستی که جانشین خداوندی در هستی که دانستم تو امام منی در این زمانه
شنیدم به آنان که تو را بی نهایت عاشقند بشارت حضور دادی در لحظه هایشان
من هم به بهانه ی دوری از اهل دنیا خودم را به آستان حضور روشن تو در هستی رساندم تا به تو برسم
از عشق به وجود مبارکت به پاکی رسیدم در ناپاکی دنیا و به حقیقت روشن حاضر بودنت در گستره ی زمان
تا به درک مقام بلند خلیفه اللهی ات در هستی رسیدم
و تو شدی مولای من در این روزگار عاشقی
تو را عاشقم به روشنای آن روزهای روشن زمینی که فقط به یاد تو بودم عشق من
فرداها مزین به نام مبارک توست در سرزمین ظهورت که عشق آباد است، دنیای حضور بی پرده ی تو در خلقت
دنیای بعد ظهورت را عشق آباد نامیدم تا با ظهورت؛ عشق ببارد بر هستی تا لذت ببرم از آمدنت، محبوبی یگانه که به سنت عشق خداوندی هزاران سال عشق را بر تمام هستی بخشید
خسته نباشی مولای مهربان من از رسیدگی به امورات اهل زمین
نماز و روزه هایت قبول آقای من