ارتباط با امام زمان در عصر غیبت- بخش دوم
ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبری
دلایل عدم امکان ارتباط
موضوع بحث ما، ارتباط و دیدار حضرت در دوران غیبت کبری است. آیا شیعیان از چنین امکانی برخوردارند و می توانند از محضر آن حضرت در این زمان بهره برند و جمال بی مثال ایشان را ببینند و مسائل علمی و دینی خویش را از حضورش بپرسند، یا چنین امکانی نیست. در این جا دو دیدگاه وجود دارد: امکان و عدم امکان.
پیش از نقل دلیل های هر یک از این دو دیدگاه و بررسی آنها، لازم است در معنای رؤیت، ملاقات، فیض حضور و شهود که مراتب رؤیت هستند، اندکی به بحث بپردازیم و درنگی هم داشته باشیم در معنای مشاهده.
1. رؤیت: دیدن است. دیدن بدون شناخت حضرت. این معنی، دو صورت پیدا می کند:
الف. گاهی ایشان در جمعی و مراسمی شرکت می کند، مردم وی را می بینند، ولی نمی دانند که او حضرت حجت است و بعد هم، متوجه این امر نمی شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت، متوجه نباشند، ولی بعد متوجه و یا معتقد گردند شخصیتی را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسی, در کتاب (غیبت) بخشی را به اینان اختصاص داده است. [1]
2. ملاقات: دیدن با شناخت. یعنی کسی حضرت را ببیند و معتقد بشود شخصی را که دیده، امام عصر است و به این امر، اطمینان داشته باشد.
3. فیض حضور: یعنی دیدن حضرت و شناخت ایشان، همراه با سؤال و جواب. یعنی افزون بر این که حضرت را دیده و شناخته، از ایشان نیز سؤال کرده و با وی به گفت و گو پرداخته. این مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.
4. شهود: یعنی آگاهی به وجود حضرت، از راه سیر و سلوک، بدین معنی که اهل معرفت با شناخت و درکی که از حقایق عالم دارند، پی به حقیقت وجود حضرت می برند و ایشان را می شناسند و گاهی ممکن است مدعی شوند که با مکاشفه، با حضرت، ارتباط برقرار کرده اند.
نوع پنجمی از ملاقات و دیدار، متصور است: دیدار در خواب. که این، از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلی بحث ما، در بخش دوّم معنای اول و معنای دوم و سوم است؛ زیرا بر معنای اول (رؤیت), امری مترتب نیست و کسی ادعایی نمی تواند داشته باشد و سخن از رؤیت در خواب نیز نیست؛ چرا که دیگر امامان (ع) نیز امکان دارد به خواب افراد صالح, بیایند. البته با خواب مسأله دینی و مشکل فقهی قابل حلّ نیست و افراد نمی توانند مستند به آن, حکم شرعی صادر کنند و گاهی شاید زمینه باشد برای راهنمایی و هدایت به سوی یک برهان و دلیل شرعی، یا حلّ مشکل اجتماعی و یا اتفاقی که در آینده خواهد افتاد.
این بحث، دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان و عدم امکان شامل نمی گردد، ولی حکم مدعی دیدار را مشخص می کند که قابل اثبات و پذیرش نیست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده: مشاهده را به معنای دیدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند که گاهی امکان دارد با گفت وگو و سؤال همراه باشد.
راغب می نویسد:
«الشهود والشهاده: الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصیره لکن الشهود, بالحضور المجرد, اولی و الشهادة مع المشاهده اولی و یقال للمحضر مَشْهَد.» [2]
شهود و شهادت، به معنای حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است و یا با بصیرت. منتهی شهود به معنای حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است و شهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر؛ و به جایگاه دیدن و حضور «مشهد» گفته می شود.
و شَهد در لغت، به عسلی گفته می شود که هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده، به معنای معاینه است, یعنی با چشم دیدن. [3]
بنابراین, مشاهده, یعنی دیدن با چشم، به گونه ای که طرف را بشناسد. مدعی مشاهده، یعنی کسی که می گوید: حضرت را دیده و شناخته، گرچه شناخت وی بعد از دیدن باشد، مانند گواهی که صحنه ای را می بیند و بعد آنچه را دیده گواهی می دهد و ممکن است در هنگام مشاهده، افراد را با نام و عنوان نشناسد.
مشاهده، ارتباط با واسطه را شامل نمی شود. موضوع سخن ما، دیدن و مشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:
1. در دوران غیبت کبری امکان ارتباط و مشاهده، وجود ندارد.
2. برای اولیای الهی, امکان دیدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ، وجود دارد.
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط
گروهی از بزرگان شیعه، بر این باورند که در زمان غیبت کبری، امکان ارتباط با امام زمان(ع) برای شیعیان وجود ندارد و برابر دستور حضرت، مدعی دیدار را باید تکذیب کرد. کسانی که به روشنی این نظر را پذیرفته اند، عبارتند از:
1. محمد بن ابراهیم, معروف به نعمانی. از علمای قرن چهارم و نویسنده (کتاب الغیبه), معروف به غیبت نعمانی. [4]
2. فیض کاشانی در کتاب (وافی). [5]
3. کاشف الغطاء در رساله (حق المبین) و… [6]
4. شیخ مفید. ایشان، امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبری، برابر روایات, مخصوص خادمان حضرت می داند. [7]
روایاتی که بر دیدگاه نخست دلالت می کنند، بسیارند که اینک به بررسی آنها می پردازیم.
1. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سَمُری.
2. روایاتی که بر ناشناخته بودن حضرت در میان مردم، دلالت می کنند.
3. روایاتی که دلالت می کنند، امام (ع) در مراسم حج دیده نمی شود.
4. روایاتی دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.
1. توقیع شریف
مهم ترین و معتبرترین دلیل بر نفی رؤیت و مشاهده امام زمان در عصر غیبت، توقیعی است که شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سَمُری، آخرین سفیر خاص امام زمان (عج)، از ناحیه آن صادر شده است.
برابر این توقیع، مدعی مشاهده دروغگوست و ادعای وی قابل پذیرش نیست.
این توقیع را بسیاری از علماء در کتاب های روایی خود آورده اند: در کمال الدین [8]، شیخ طوسی در الغیبه [9]، شیخ طبرسی در اعلام الوری [10]، سید بن طاووس در ربیع الشیعه [11]، طبرسی در احتجاج [12]، اربلی در کشف الغمه [13]، مجلسی در بحارالانوار [14] و مرآه العقول [15]، فیض کاشانی در نوادر الاخبار [16] و…. [17]
شیخ صدوق, در کمال الدین و تمام النعمه، توقیع را چنین نقل می کند:
ابومحمد حسین بن احمد مُکَتِّب برای ما حدیث کرد:
در سالی که شیخ علی بن محمد سمری، قدس اللّه روحه وفات کرد، در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وی، نزد او رفتم. او توقیعی را برای مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است:
«بسم الله الرّحمن الرحیم. یا علیّ بن محمد السمریَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانکَ فیکَ فَإنَّکَ میّت مابینک وبین ستّة أیّام فاجمع أمرکَ ولاتوص الی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک, فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامة] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ, وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانیّ والصیحة فهو کاذب مفتر, ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِیّ العظیم.» [18]
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن سمری! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نماید. تو می میری در فاصله شش روز. کارهای خود را انجام بده و به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد و ظهوری نیست، مگر پس از اذن خداوند و این اجازه پس از مدتی است طولانی که دل ها قسی و سخت شود و زمین از ستم پرگردد.
و به زودی از شیعیان من خواهند آمد کسانی که ادعای مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید، هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا کند که مرا دیده است، او دروغگوی افترا زننده است. و نیست توان و نه نیرویی، مگر از جانب خداوند بزرگ.
در کتاب غیبت از شیخ طوسی (کذّاب مفتر) آمده، یعنی بسیار دروغگوی افترا زننده.
ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده و از نزد سَمُری خارج شدیم و شش روز بعد، وی از دنیا رفت.
این توقیع صراحت دارد بر این که: هر کس ادعای دیدار با حضرت حجت را بکند، سخنش پذیرفته نیست و در ادعای خود، دروغگوست. در نتیجه، نمی توان او را تصدیق کرد و باید به تکذیبش برخاست.
در رابطه با توقیع، نکاتی لازم به یادآوری است:
1. با مرگ سمری، جریان سفارت و نیابت خاص، به پایان می رسد و به سمری دستور داده می شود:
«به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو، جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد.»
این بخش نهی از وصایت و سفارت می کند و مدعیان نیابت خاص را پس از سمری ردّ می کند و کسانی که تا هنگام ظهور حضرت چنین ادعایی بکنند، باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع، علماء ما که نزدیک به غیبت صغری بودند، مدعیان نیابت را ردّ می کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه، در رد نیابت ابوبکر بغدادی، برابر نقل شیخ طوسی، چنین استدلال کرده است:
«لانّ عندنا انّ کل من ادعی الامر بعد السمری فهو کافر منمسّ ضالّ مضلّ» [19]
زیرا نزد ما شیعیان, هر کسی که ادعای نیابت کند پس از سمری، پس او کافر، فاسد، گمراه و گمراه کننده است.
بنابراین، بخش های بعدی توقیع، مربوط به نیابت نیست.
2. ظهور حضرت در بین مردم به اجازه خدا و پس از مدت طولانی است. آنگاه که قلب ها سخت گردد و زمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت، در غیبت صغری ایشان را مشاهده کرده اند، توقیع نفی ظهور و رؤیت کلی می کند و جمله (فلاظهور…) این معنی را می رساند؛ زیرا ظهور, به معنای بروز پس از خفاست و (لاء) نفی جنس، همراه استثنا بدین معنی است که: هیچ ظهوری ندارد و افراد وی را مشاهده نمی کنند، مگر پس از اذن خداوند؛ از این روی، فقره بعدی توقیع, تأکیدی است بر این بخش توقیع.
3. کسانی که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای رؤیت و مشاهده کنند، (کذاب مفتر) خواهند بود و تکذیب آنان لازم است. این سخن، ربطی به ادعای مشاهده همراه با نیابت ندارد؛ زیرا ختم نیابت و سفارت، پیش از این مطرح شد و این جا مسأله ادعای مشاهده حضرت، از سوی شیعیان مطرح است.
4. مدعی، اعم از این است که اطمینان به ادعای خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایی را مطرح کند و یا بپندارد حق را.
مدعی که در محاکم قضایی چنین است.
اگر مدعی، شاهد و دلیل قطعی بر گفته خود اقامه کند، سخنش پذیرفته می شود. اما اگر دلیلی نداشته باشد، چه در ادعایش واقعاً صادق باشد و یا به دروغ ادعایی را در دادگاه مطرح کرده باشد، سخنش را نمی پذیرند. در همه حال، عنوان مدعی بر وی صادق است. از این روی، می توان گفت: عنوان مدعی در توقیع، دایره گسترده ای دارد: هم کسانی را که به دروغ ادعای مشاهده کرده اند، در بر می گیرد و هم افرادی را که می پندارند در ادعای خویش راست می گویند. باید هر دو را تکذیب کرد؛ زیرا دروغگو و مفتری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد در صورتی که دیدار، همراه با معجزه باشد, به گونه ای که بدون هیچ ادعایی حقیقتی ثابت گردد، از این مسأله خارج باشد؛ چرا که بدون ادعا، امری ثابت شده است. بنابراین توقیع، مدعیان دیدار پیش از ظهور و پیش از خروج سفیانی را باید تکذیب کرد و ادعای آنان را رد کرد. استناد به توقیع، بر عدم امکان ارتباط، کامل و صحیح است.
اشکالات به توقیع
محدث نوری, به جهت این که داستان ها و حکایت های زیادی از مدعیان دیدار نقل کرده، به توقیع اشکال می کند. شاید بتوان ادعا کرد که ایشان نخستین اشکال کننده به توقیع باشد. پس از ایشان, دیگران نیز اشکال های ایشان را مطرح کرده و پذیرفته اند.
وی در جنه المأوی می نویسد:
«انه خبر واحد مرسل, غیر موجب علماً, فلایعارض تلک الوقائع والقصص التی یحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لکرامات ومفاخر لایمکن صدورها من غیره, علیه السلام, فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله وهو الشیخ فی الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه, فکیف بغیره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذکروها فی زبرهم و تصانیفهم معوّلین علیها معتنین بها.» [20]
در نجم الثاقب، همین اشکال ها را مطرح می کند:
«این خبر ضعیف و غیر آن خبر واحدند که جز ظنی از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد، پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا می شود. هر چند از هر یک آنها پیدا نشود، بلکه از جمله ای از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب (ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن، که شیخ طوسی است، عمل نکرده به آن در همان کتاب. چنانکه بیاید کلام او در این مقام، پس چه رسد به غیر او و علمای اعلام، از قدیم تا حال، امثال این وقایع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اعتنا نموده اند و از یکدیگر گرفته اند....» [21]
در منتخب الاثر, همین اشکال ها را به گونه ای دیگر طرح می کند:
«و این توقیع منافی است با آنچه کل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتی شیخ طوسی، که این توقیع را نقل کرده، شمار زیادی را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند... دیگر آن که توقیع خبر واحد، مرسل و ضعیفی است که ناقل آن، شیخ طوسی در کتابش [غیبت] به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتی که از مجموع آنها قطع حاصل می شود، ندارد.» [22]
در مجموع، ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد می سازد.
1. توقیع خبر واحد و غیرقابل اعتماد است.
2. خبر مرسل و ضعیف است.
3. شیخ طوسی که توقیع را نقل کرده به آن عمل نکرده است.
4. توقیع معرض عنه است؛ چرا که اصحاب حکایات زیادی نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان (عج) دیدار داشته اند.
پاسخ از اشکال بر سند:
به نظر ما، این توقیع نه مرسل و نه ضعیف، بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده و می شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن، جامه عمل پوشانده اند.
شاید محدث نوری، نخستین فردی باشد که در سند توقیع، اشکال وارد ساخته و پنداشته، نقل کننده آن شیخ طوسی است؛ از این روی آن را مرسل و ضعیف دانسته است.
آنچه مسلم است، توقیع مرسل نیست؛ زیرا شیخ صدوق، آن را به طور مستقیم از ابو محمد مُکَتِّب که از مشایخ وی بوده نقل می کند و ابومحمد نیز، در منزل سَمُری آن را استنساخ کرده است.
با توجه به این که وفات صدوق در سال 381 و فوت سمری در سال 329 بوده، با یک واسطه آن را نقل کرده است، منتهی باید دید که ابومحمد کیست؟
قهپایی در پایان مجمع الرجال، فوایدی را یادآور می شود. در فایده دوم، از کتاب «ربیع الشیعه» سید بن طاووس، اسامی سفراء و نایبان چهارگانه امام عصر(عج) را نام می برد و در پایان، توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپایی، در حاشیه آن می نویسد:
«الحسین بن ابراهیـم بـن احمد بن هشام المکتب, در مشیخه فقیه آمده است.» [23]
با این بیان، این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد، نام صحیح راوی توقیع؛ حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه وی از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته، درباره ابومحمد به تحقیق می پردازیم:
برخی با توجه به حاشیه قهپایی تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم، جدّ ابومحمد المکتب است و نام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم [24]… دانسته اند که صحیح نیست. بلکه ایشان احتمال داده که حسن، همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت امکان دارد حسین به حسن، تبدیل شده باشد.
پس از بررسی و مراجعه به کتاب های: خصال، معانی الاخبار، عیون الاخبار، علل الشرایع، کمال الدین، امالی و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین، یک نفر است.
* شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه، در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند:
1. در توقیع مورد بحث.
2. حدیث پیش از توقیع.
«حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت: حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمری، قدس اللّه روحه، این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک»….» [25]
با توجه به این حدیث، به خوبی روشن می شود که در توقیع، حسین تبدیل به حسن شده است.
شگفت این که در کتاب، غیبت شیخ طوسی؛ حسن بن احمد، تبدیل به احمد بن حسن شده [26] و شاید همین، باعث شده که برخی در سند توقیع، تردید کنند، چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.
3. در توقیعی که برای ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی کوفی صادر شده است، شیخ صدوق, به جای مکتب، مؤدب نوشته است:
«حدیث کرد ما را محمد بن احمد شیبانی و علی بن احمد بن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب و علی بن عبدالله ورّاق، رضی اللّه عنهم…» [27]
در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق، از حسین بن ابراهیم نقل می کند، نام این افراد وجود دارند و در مواردی نام محمد بن احمد بن سنانی و احمد بن زیاد بن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری و قم می زیسته اند.
* شیخ صدوق، در علل الشرایع، در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد نسبت «الرازی» [28] را به دنبال اسم وی آورده است. معمولاً، چند نفری که ذکر شد، به جز محمد بن احمد شیبانی، در نقل حدیث با وی مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل می کنند:
1. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد. [29]
2. ابوالعباس احمد بن یحیی بن زکریا قطان, یک مورد. [30]
3. محمد بن ابی عبدالله الاسدی الکوفی, سه مورد. [31]
*در خصال، در نُه حدیث، به همان ترتیبی که ذکر شد، روایت می کند.
در یک مورد آمده: «حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال 307» [32]
در چند جا، با لقب «مکتب» [33] و در چند جای دیگر, با لقب «مؤدب» از او یاد شده است. [34] در حاشیه، توضیح داده شده که هر دو نام، مربوطه به یک نفر است.
*در معانی الاخبار، در پنج مورد از وی، نقل حدیث می کند. در یک مورد، در چاپ موجود نام وی، الحسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده [35] و در یک مورد، کنیه او ابوعبدالله و جد پدرش به جای هشام، هاشم. [36] سه مورد: هشام المکتب [37] و دو مورد؛ مؤدب. [38]
آقای خوئی, به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده اشاره دارد و وی را از مشایخ شیخ صدوق، در معانی الاخبار، معرفی می کند [39] و به تصحیح سند نمی پردازد. در شماره دیگر، ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد:
«وی از مشایخ صدوق است که شیخ نوری قدس سرّه, در مستدرک نقل کرده، اما, ما نام وی را در کتاب های صدوق ندیدیم.» [40]
همان گونه که ذکر شد، در برخی احادیث معانی الاخبار، به جای هشام، هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.
این اختلاف نسخه ها، سبب شده که محدث نوری, حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند که در آن نسخه، احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری، به جای مؤدب، مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است. [41]
* شیخ صدوق، در عیون الاخبار، هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان معمولاً، از علی بن ابراهیم، یا ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند و تنها در یک مورد، از محمد بن یعقوب کلینی همراه با محمد بن موسی المتوکل و محمد بن محمد بن عصام کلینی و علی بن عبدالوراق و علی بن احمد بن محمد بن عمر الدقاق. در این مورد نام وی، ابو محمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است. [42]
از این موارد، یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هاشم المکتب آمده [43] و در موارد دیگر هشام المکتب، یا هشام المؤدب [44] و در چند مورد، حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب [45] و در یک مورد، الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب. [46] و تمام این موارد راوی یکی است.
* شیخ صدوق، در امالی، یازده مورد از وی حدیث نقل کرده، در سه مورد حسین بن ابراهیم [47]، در یک مورد به اضافه مؤدب [48]، در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب [49] و در موارد دیگر، به اضافه احمد بن هشام المؤدب [50].
* در مشیخه فقیه در طریق صدوق به محمد بن سنان [51] و محمد بن جعفر اسدی و محمد بن اسماعیل [52]، حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابی ثمامه [53] نیز، با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث، وی همان ابن هشام المکتب معرفی شده است. [54] شیخ طوسی در تهذیب، در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا، از وی حدیث نقل کرده و به جای مکتب، کاتب آورده است: به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب. [55]
با توجه به آنچه ذکر شد, می توان درباره راوی توقیع اظهار داشت: او، ابو محمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب المؤدب الرازی است.
مکتب، یعنی کسی که فن کتابت می آموزند و مؤدب، مربی قرآن. [56]
وی، در ری، به همراه علی بن عبداللّه ورّاق و محمد بن احمد سنانی که مانند وی، مکتّب بوده و به چنین کاری، اشتغال داشته است [57] و دیگران، از مشایخ شیعه حدیث نقل می کرده و به کتابت می پرداختند. کسانی که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:
1. ابوعلی محمد بن همام در بغداد.
2. محمد بن یعقوب کلینی.
3. ابوالحسین محمد بن جعفر الاسدی، در ری.
4. علی بن ابراهیم بن هاشم, در قم که در سال 307 از وی حدیث نقل کرده است.
5. احمد بن یحیی بن زکریا قطان.
ابومحمد (م. 312) 77 در ری از ملازمان ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی و از سفرای مورد ستایش بوده است. ابومحمد، برای پیگیری مسائل و احتمالاً دیدار با حضرت حجت (عج) به بغداد سفر می کند و در آن جا نزد یکی از بزرگان شیعه، به نام: ابوعلی محمد بن همام (م:336) می رود و درباره دیدار با حضرت، با او به گفت وگو می پردازد. ابوعلی نیز، دعایی را که عمری -از نایبان چهارگانه- به وی آموخته برای او ذکر می کند. در آن دعا، این مضمون آمده است:
«خدایا! از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی.» [58]
وی، به دیدار سمری می رود و در یکی از این دیدارها، که شش روز پیش از فوت سمری بوده، توقیع شریف صادر می شود و از آن جا که ابومحمد، استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت آن توقیع را استنساخ می کند و بعدها که به ری باز می گردد و برای شیخ صدوق باز می گوید. این توقیع، چون از متن اصلی استنساخ شده، اعتبار ویژه ای دارد. گوناگونی نسخه ها، پس از این به وسیله کاتبان در موارد اندکی پدیدار شده است.
ابن حجر، وی را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب، در لسان المیزان نام می برد:
«از ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و دیگران روایت می کند. علی بن حکم، وی را از مشایخ شیعه در قم دانسته است. کتاب خوبی در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه از وی حدیث نقل کرده و او را بزرگ می شمرده است.» [59]
با توجه به تحقیق و تتبع گسترده ای که انجام گرفت، کسی نمی تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند؛ زیرا راوی آن صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل می کند.
افزون بر این، تردید در توقیع، به معنای انکار یکی از معجزات حضرت حجت (عج) است؛ زیرا در این توقیع خطاب به سمری بیان شده که: «تو، تا شش روز دیگر از دنیا می روی» و راوی گوید: روز ششم وی از دنیا رفت. از این روی، شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداه این توقیع را در باب معجزات حضرت می آورد. [60]
پاسخ اشکال سوّم: روشن شد که توقیع، نه مرسل است و نه ضعیف؛ بلکه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما این که گفته اند: راوی آن شیخ طوسی، به توقیع عمل نکرده درست نیست. اینان، این اشکال را به دو گونه مطرح کرده اند که به دو نوع آن، اینک پاسخ می دهیم:
1. شیخ با نقل داستان های دیدار افراد با امام زمان (عج)، درستی این توقیع را نقض کرده است.
در پاسخ باید گفت: آنچه شیخ طوسی نقل کرده به دوران غیبت صغری مربوط می شود و توقیع، نفی مشاهده در دوران غیبت کبری را مورد نظر دارد و مدعی دیدار در این زمان را باید تکذیب کرد. از توجه به داستان هایی که شیخ طوسی از ملاقات ها ذکر کرده به خوبی این نکته استفاده می شود؛ زیرا شماری از آن داستان ها در هنگام کودکی امام عصر(عج) رخ داده است، برخی داستان ها تاریخ دارند، سال های: 264, 293, 300, 306, 309 . [61]
از این روی اشکال محدث نوری و منتخب الاثر که می نویسد: «شیخ با نقل داستان ها، با توقیع مخالفت کرده است.» درست نیست و از عدم امعان نظر در این حکایات سرچشمه می گیرد.
2. شیخ طوسی در کتاب غیبت اظهار می دارد:
«دیدار اولیای الهی با حضرت و بهره مندی از محضر آن جناب امکان دارد.»
شیخ طوسی این مطلب را در پاسخ از اشکال مخالفان ابراز می دارد و در این مقام به عنوان احتمال مطرح می کند. در این باره توضیح خواهیم داد.
افزون بر این، در مباحث بعد توقیع را نقل کرده که مدعیان مشاهده را باید تکذیب کرد. این منافاتی ندارد با این که برخی از اولیای الهی، غیرمستقیم از وجود امام بهره ببرند، یا اگر دیداری رخ دهد، چنین ادعایی نداشته باشند.
پاسخ اشکال چهارم: این که گفته اند: از توقیع اعراض شده است، درست نیست؛ زیرا علمای بزرگوار ما که پس از شیخ صدوق، به نقل توقیع پرداخته اند به آن باور داشته اند و در سند و دلالت آن تردیدی نداشته اند از جمله: شیخ طوسی، در کتاب غیبت، طبرسی در اعلام الوری، اربلی در کشف الغمه، ابن طاووس در ربیع الشیعه، با این که داستان های دیدار افراد را با حضرت نقل کرده اند؛ امّا در درستی توقیع تردیدی روا نداشته اند.
علامه مجلسی، در مرآت العقول، پس از نقل روایاتی که دیدار با حضرت در آنها نفی شده به ذکر نام سفرای امام عصر(عج) می پردازد و در پایان بحث خود، توقیع را به عنوان نتیجه بیان می کند. در بحار نیز به نقل توقیع می پردازد [62] و در ارتباط با داستان های دیدار، در توجیه آن سخن می گوید که نشانه اعتماد وی به توقیع است. حتی شخصیت هایی مانند بحرالعلوم که داستان هایی از دیدار وی با امام زمان (عج) نقل شده، به خاطر این توقیع در توقیعاتی که مربوط به شیخ مفید می شود و طبرسی در احتجاج آنها را آورده تردید می کند و ابراز می دارد:
«این توقیعات، باعث ادعای مشاهده می شود که روایات با آن مخالف است.» [63]
پی نوشت:
1- الغیبه، شیخ طوسی، 253.
2- مفردات، راغب اصفهانی، 267.
3-مصباح المنیر، فیّومی، 324.
4- الغیبه، نعمانی، 160.
5- وافی، فیض کاشانی، ج2، 414 ـ 416.
6-حق المبین، 87.
7- المسائل العشره فی الغیبه، شیخ مفید،82.
8-کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، 516.
9-الغیبه، شیخ طوسی، 395.
10-اعلام الوری، امین الاسلام طبرسی، 417.
11-مجمع الرجال، قهپائی، ج 7، 189.
12- الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، تحقیق خرسانی، ج2، 478.
13-کشف الغمه، اربلی, ج 3، 320.
14-بحارالانوار، علامه مجلسی، ج51،361 .
15-مرآه العقول، علامه مجلسی، ج4، 53.
16-نوادر الاخبار، فیض کاشانی، تحقیق مهدی انصاری قمی،233.
17-الخرایج والجرائح، قطب الدین راوندی، ج 3، 1128، ح46.
18-کمال الدین و تمام النعمه، 516.
19-کتاب الغیبه، طوسی 395.
20-همان، 412؛ بحارالانوار، ج51 ، 377 .
21-جنه الماوی، محدث نوری، چاپ شده در بحارالانوار، ج53، 318.
22-نجم الثاقب، محدث نوری، 484.
23-منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، لطف الله صافی، 400.
24-مجمع الرجال، قهپائی، ج7، 190.
25-مکیال المکارم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، ج2، 507.
26-کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق،512.
27-کتاب الغیبه، شیخ طوسی، 242.
28-کمال الدین و تمام النعمه،520.
29-علل الشرایع، شیخ صدوق،69، 403.
30- همان، 69، 132, 240, 403.
31-همان، 175.
32-همان ، 68, 131, 405 .
33- خصال، شیخ صدوق، 451، ح57.
34-همان، 314, 330, 451, 543.
35- همان، 451, 572, 603, 652, 650 .
36-همان، 345
37- همان، 387.
38-همان، 291, 250, 387.
39-همان، 345, 285.
40-معجم رجال الحدیث، خویی، ج4، 274.
41- همان، 275.
42-مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج3، 657.
43-عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج2، 174.
44-همان، 230.
45-همان، ج2، 24, 174, 214, 230, 237, 242, 255, 259, 262, 263, 272؛ و ج1، 72, 88, 120, 141, 192, 277.
46-همان، ج1، 141, ج2، 24.
47-همان ، ج2، 259.
48- امالی، شیخ صدوق, ترجمه محمد باقر کمره ای 60, 68, 123.
49-همان، 38 .
50-همان، 243.
51-همان، 409, 552, 583, 657, 670.
52-من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق, ج4 / 422؛ و مستدرک الوسائل، ج3، 660.
53-همان، تحقیق علی اکبر غفاری، ج4، 476؛ و مستدرک الوسائل), ج3، 657.
54-همان, ج4 ، 91, 19, 132 .
55-معجم رجال الحدیث، ج5، 173.
56-تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، 95, ح2177.
57- نهاد آموزش اسلامی، دکتر منیرالدین احمد، ترجمه محمد حسین ساکت، ج2، 104.
58- امالی، شیخ صدوق، 15.
59-کتاب الغیبه، شیخ طوسی، 417.
60-کمال الدین و تمام النعمه، 512.
61-لسان المیزان، ابن حجر، ج2، 271, شماره 1121.
62-اثبات الهداه، ج3، 693.
63- کافی، کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج1، 431.
64-کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ح 253, 239, 227 و 224, 223, 225, 226 و از احادیث 229, 230, 231 ، 232 پیداست که حضرت را در کودکی دیده اند.
65- ر . ک به: پاورقی های 26 تا 32.
66-رجال، سید بحرالعلوم، ج3، 320.
منبع: مجله حوزه مهر و آبان- آذر و دی 1374، شماره 70 و 71