رمضان
دفترهای عاشقی باز
دست های اجابت بالا
چشم های عاشقان بارانی
رمضان است و دل ها در هیاهو برای دیداری دوباره
درهای آسمان را باز می کنند
ابلیس را در بند می کشند
عشق را مانند هوا به هستی ارزانی می کنند
مولای من به اهل زمین پیغام داده ام برای عشقبازی در محضرت حاضر باشند قرار است نام های عاشقی بیاوریم و تو با نام آسمانی ات خطی به یادگار بنویسی برای ما
مولای من
کوله بار گناهم در ورودی شهر رمضان جا ماند
من با عاشقانه هایم به دیدارت آمده ام
کوله بار گناهم را جا گذاشتم تا اشکی بر چشمت نبینم با خطاهایم
اما می دانم تو صاحب الزمانی و چشم خدا در هستی
همه را می بینی اما شرمساری مرا به محضرت روشن ببین و مرا عفو کن
آقای من گناهانم را در زمین باقی گذاشتم و با هر چه عشق که به تو داشتم آمدم
رمضان را بهانه کرده ام برای بخشش برای چشم پوشی
مرا ببخش مرا حلال کن که گناهی کردم و تو مرا دیدی ...