سلام امام
راستی نامتان چه بود آقا جان؟ يادم رفته است.
سلام مرا هم به خدا برسان! آقا جان، خدا هنوز زنده است؟؟؟؟!!!!
نکند تو ديگر امام من نباشي؟
آقا جان! امروز ديگر بر سر خواهرم چادري نيست تا که یادآور پاکی چادر خاکی مادر بزرگوارتان باشد!!!!!!
راستي، کربلا که اسطوره نبود، بود؟
جد بزرگوارتان سيدالشهدا را ميشناسيد که؟ من مايکل جکسون را ميشناسم، و هاکلبري فين را! شما چطور؟ بيل گيتس را ميشناسيد؟ جومونگ را چطور؟؟!!
در اين دوره زمانه، حرف از بازنگري در دين خدا زده ميشود، براي خدا هم نسخه ميپيچند. خدا آيا حواسش نبود چه مي گويد؟
اينجا گرگ و ميش است! البته نه به خاطر اينکه خورشيد هنوز سايه ی گرمش را بر سرمان نگسترانيده است، بلکه به خاطر شبيه بودن ذاتي گرگ ها و ميش ها! هم گرگ ها لباس ميش پوشيده اند و هم ميش ها تابلوي من گرگ هستم بر گردنشان آويخته!
امام من. نکند یک دفعه بیایی...!!! ما حوصله ی جنگ و دعوا با کفر و شرک را نداریم. آخر کل دنیا را دارند این ها اداره میکنند. ممکن است آب و نانمان را تحریم کنند و از گرسنگی بمیریم. ممکن است ما را تهدید به مرگ کنند. من از عصبانیتشان میترسم. ما را بگذار همینطور آسوده زندگی کنیم. من اين وضع را دوست دارم.
تو را هم دوست دارم.
بعضی ها میگویند با همگان به سر شود، با تو به سر نمی شود...!!!
امام بزرگوارم! بسيار دوستت ميدارم اما از من مخواه. مخواه که مانند شما بينديشم و در اندیشه ی شهادت در رکاب شما باشم . در انديشه ی اصلاح وضع جهان باشم. در اندیشه ی ستمی باشم که امروز بر مسلمانان جهان روا داشته می شود. در اندیشه مظلومیت شیعه باشم. در اندیشه ی مبارزه با کفر و سرمایه داری و صهیونیسم باشم. آخر اينجا آزادي انديشه است! راستي در ملک خدا هم آزادي هست؟ نيست؟ اين آزادي که ميگويم خيلي چيز خفني ست! گرگ و ميش مي کند همه جا را، حتي بهشت را!
مولای من! راستي نامت چه بود؟ يادم رفته است.