montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

يکي از سوالاتي که از نظر جامعه شناسي اهميت دارد، بحث پيرامون حکومت واحد امام عصر عليه السلام در تمام جهان است. اين سوال پيش مي آيد: که آيا يک حکومت مي تواند تمام دنيا را اداره کند؟ آن هم با تفاوت افکار، با تفاوت ذوق ها و سليقه ها و ساختمان مغزها و با تفاوتي که بين ملت ها در شرق و غرب عالم وجود دارد! چون آن طوري که ما در روايات و اخبار داريم در زمان امام عليه السلام حکومت در جهان، حکومت اسلامي است. خداوند در قرآن فرموده:
«هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون». [1]
پروردگار عالم، پيغمبر اسلام را به منظور هدايت مردم و با دين حق فرستاده است، براي اينکه او و دين او را بر تمام اديان عالم پيروز کند و بر تمام برنامه هاي جهاني غلبه دهد و اين موضوع به قدري مورد قضاء قطعي پروردگار است که مي فرمايد: «و لو کره المشرکون»
اگر مردمان بي ايمان هم در دنيا به اين غلبه مطلق و به اين پيروزي بدون قيد و شرط راضي نباشند، اراده قطعي پروردگار اين است که اين مطلب عملي بشود اگر چه مشرکين ناراضي باشند.

اخبار و روايات در ذيل اين آيه مي گويد: آن زماني که دين مقدس اسلام و آیين رسول اکرم بر تمام اديان جهان غلبه مي کند و حکومت بي قيد و شرط اسلام در سراسر گيتي حاکم مي شود، زمان حکومت آسماني امام عصر عليه السلام است.
اکنون اين سؤال مطرح مي شود، که البته يک سؤال علمي و اجتماعي و روانشناسي اجتماعي است: ملت ها و مردم جهان از نظر طرز تفکر و فرهنگ و منطقه زندگي و درجه رشد عقل و فکر با يکديگر متفاوتند، آيا مي شود با اين همه تفاوت، يک حکومت بر دنيا حاکم باشد و يک قدرت و يک سازمان تمام مردم کره زمين را اداره کند؟
اين سؤال را بايد بر اساس و اصول خودش پاسخ بگویيم، يعني يک وقت صحبت، صحبت عقيده ما است، که به موجب آيات و اخبار، مي گویيم: به سندهایي که از رسول اکرم صلي الله عليه و اله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است اين کار شدني و عملي است و يک روزي در جهان لباس تحقق و وقوع مي پوشد. اين جواب از نظر اصل مطلب يک عقيده ديني است.
اما اينکه از نظر تئوري هاي علمي، آيا اين کار شدني هست يا نه؟ بايد بگویيم که خوشبختانه بعد از جنگ بين الملل دوم، اصلاً وضع افکار دانشمندان جامعه شناس دگرگوني هایي پيدا کرده که نه تنها مي گويند يک حکومتي مي تواند دنيا را اداره کند، بلکه پرونده حکومت وحداني الان در سازمان ملل هست. بعضي از دانشمندان غربي خيلي اوج گرفته و مي گويند، الان بشر در سر يک دو راهي است، يک حکومت واحد جهاني و يا نابودي بشر بر اثر جنگ!

طبع انسان از نظر قرآن
مي گويند: بشر در آغاز پرخاشگر و متجاوز بود و اين کشش پرخاشگري الان هم هست و حتي تحليل مي کند که چرا در دنيا جنگ اتفاق مي افتد؟ مي گويند؛ علت کشش پرخاشگري و حس تجاوزي است که در بشر وجود دارد، قرآن هم گاهي که از طبع انسان صحبت مي کند مي گويد: «انه کان ظلوماً جهولاً» [2] يا مي گويد: «ظلوم کفار» [3] و يا مي گويد: «ان الانسان لفي خسر» [4] .
اما آن پرخاشگري که در آغاز تاريخ به نظر مي آيد اين است که بشر از دست ديگر افراد بشر احساس آرامش نمي کرد. مي گفت: من مي روم در جنگل زحمت مي کشم مقداري ميوه جنگلي بدست مي آورم که بخورم، اما اطمينان ندارم، مي ترسم افراد غاري که نزديک غار من هستند به من حمله کنند، مرا بکشند و ذخيره مرا ببرند. اين روح پرخاشگري در بشر بود و بعد بشر متوجه شد که اگر با هم بسازند و يک زندگي با تفاهم با يکديگر بوجود بياورند، اين خطر از بين مي رود و بهتر مي توانند زندگي کنند، به اين جهت زندگي اجتماعي
آغاز شد. اول زندگي اجتماعي به صورت يک خانواده آغاز شد، بعد سطح فکر بالاتر آمد، شد به صورت قبيله، يک مقداري بالاتر آمد، شد به صورت يک حکومت ولي حکومت استبدادي، بعد بالاتر آمد صورت دموکراسي پيدا کرده و زندگي اجتماعي صد ميليون، صد و پنجاه ميليون، دويست ميليون تا جایي که زندگي هشتصد ميليون در چين کمونيست [5] بصورت يک حکومت درآمد، هشتصد ميليون و يک حکومت و يک اداره، چطور شد که بشر به اين وضعيت درآمد؟

معيار قبول حکومت چيست؟
مي گويند: سر بزرگ قصه اين است که سطح فکر بالا آمد، هر چه بشر بهتر فکر کند، بيشتر درک مي کند و تمکين در مقابل حکومت مرکزي و تمرکز قدرت ملي بيشتر مي شود.
مي گويند؛ هر قدر سطح فکر انسان پایین تر باشد به زندگي حيواني نزديکتر است و هر چه سطح فکر مردم بالاتر بيايد به زندگاني انساني نزديکتر است. بنابراين معيار قبول حکومت بزرگ، ميزان رشد عقل و تکامل فکر مردم است. اين يک مقدمه اساسي بحث است، اگر اين مقدمه را فراموش کنيد نتيجه گيري ما از بحث ناقص مي شود.
انسان، هر قدر به دنياي حيوان نزديکتر باشد زندگي فردي او بيشتر است، يک گوسفند خودش مي خورد، يک بز خودش مي چرد. يک کبوتر خودش دنبال غذا مي رود، ولي وقتي که سطح فکر بالا آمد تعاون مي آيد، همکاري مي آيد، مواظبت و کوشش مي آيد و در نتيجه خانواده تشکيل مي شود، عشيره مي شود، قبيله مي شود، ايل مي شود، شهر مي شود، ممکلت مي شود، يک ميليون مي شود، صد ميليون مي شود، هشت صد ميليون مي شود. وقتي که ما حکومت هشتصد ميليوني را مي بينيم تحقق يافته، چرا باور نکنيم که حکومت سه ميلياردي هم قابل تحقق باشد؟ معيار، بالا آمدن سطح فکر است.

وحدت اقتصاد
درباره عواملي که باعث دگرگوني ملت ها مي شود و اوضاع و احوال ملت ها را تغيير مي دهد، مي گويند، اولين عاملي که هم در تشکيل ملت ها و هم عوض کردن ملت ها اهميت قابل ملاحظه دارد مسأله اقتصاد است. يکي از عواملي که اصلاً مي تواند ملت بسازد، و حتي عدد ملت را زياد بکند و طرفداران بسيار به وجود آورد مسأله اقتصاد است، اگر محور اقتصاد بر اصولي بگردد که همه مردم در آن محور بگردند، در آن موقع مي شود که صدها ميليون نفر يک ملت را تشکيل دهند.
در روزنامه ها کم و بيش خوانده ايد که مرام کمونيسم اول در اتحاد شوروي پديد آمد، بعد در کشورهاي ديگر، بعد گفتند، اقمار کمونيست، خانواده هاي کمونيست و بعد گفتند، کمونيست بين الملل که هر جاي دنيا پيرو مکتب کمونيست باشد، اينها اقمار يک ملت و اعضاء يک جامعه هستند.
بنابراين مسأله اقتصاد بر اساس اشتراک، توانسته اين مطلب را در کتب علمي به صورت يک ملت درآورد تا حدي که بگويند، مسأله اقتصاد از عواملي است که مي تواند معيار سازندگي باشد. اين بحثي است طولاني که ما به آن نياز نداريم.

وحدت فرهنگ‏
عامل دوم که در سازندگي ملت ها موثر است، مسأله وحدت فرهنگ است. اگر بنا بشود فرهنگ تشابه پيدا کند ملت ها به هم نزديک مي شوند و اگر يک فرهنگ بشود اصلاً طرز تفکر يکي مي شود. يک وقت مي بينيد دو قاره بزرگ طرز تفکرشان يک جور است، يعني در عين اينکه از نظر سياسي چند ملت اند، از نظر فرهنگي يک ملتند. الان از حرف هایي که در سازمان ملل هست خصوصاً در «يونسکو» مي گويند بايد کاري کرد که از نظر اصول تاريخ، اصول فضيلت، اصول انسانيت، دنيا را به گونه اي تربيت کنيم که اصلاً اخلاق، اخلاق جهاني بشود. همان هایي را که در اسلام گفته الان دارند به زبان خودشان به عنوان حفظ صلح جهاني مي گويند. آنها مي گويند، ما بايد دنيا را به گونه اي بسازيم که تمام دنيا طرفدار انصاف، فضيلت، امانت، پاکي، بشر دوستي، خدمت به مردم، و امثال اينها باشد.
مي گويند، بايد فرهنگ از قالب فرهنگ ملي درآيد و جنبه فرهنگ بين المللي پيدا کند. «ويل دورانت» مي گويد: بايد اصولي اخلاقي انساني را از قالب يک ملت درآورد و به نام قالب جهاني توسعه داد و اگر ما بتوانيم اين کار را بکنيم در آن موقع است که ملل و اقوام پراکنده را بهم نزديک کرده ايم.

ديدگاه اسلام
ديدگاه اسلام اين است که مي گويد: تمام افراد بشر، آمريکایي، اروپایي، آسيایي، افريقائي، هندي، شبه قاره، کمونيست، هر کسي هست، در زيان و ضرر و خسران و بدبختي است، «و العصر ان الانسن لفي خسر» مگر آنکه يک فرهنگ واحد در عقيده و عمل و اخلاق بين مردم حاکم باشد. آن فرهنگ واحد در اصطلاح قرآن چيست؟ مي گويد: «الا الذين ء امنوا» اين فرهنگ ايماني «و عملوا الصالحات» روش پاک عملي است «و تواصوا بالحق» طرفداري از عدل و فضيلت «و تواصوا بالصبر» [6] و خود نگه داشتن در مقابل ناروایي ها.
مگر اين فرهنگ جهاني که الان از آن سخن مي گويند چگونه واقع مي شود. مي گويند: ريشه فضائل انساني را بايد رنگ جهاني داد تا دنيا به صورت يک ملت درآيد و اين همه خونريزي و فساد و جنايت در بين مردم نباشد، در اينجا عبارت کوتاهي را مي آوريم که شاهد خوبي براي ادعاي ما است. يکي از جامعه شناسان مي گويد:
امروز علایم بيشماري نشان مي دهد که در همه جا تمايلي براي از ميان بردن سدهاي فرهنگي بين ملت ها احساس مي گردد. اين سدها اگر از ميان برود، وحدت پيدا مي شود و ممکن است انسانيت به تدريج به سوي آنچه «ونلدلولکي»، «دنياي واحد» خوانده است يا «گراهان وارا» آن را «جامعه کبير» نام نهاده است گام بردارد.

تحول خود به خود
سومين امر در ساختن ملت ها و وحدت ملي تحول خود به خود است. صرف نظر از فرهنگ و اقتصاد، جامعه خود به خود ساخته بشود. ولي وقتي در بحث تحول خود به خود صحبت مي کنند، مي گويند، مرادمان اين نيست که علت نداشته باشد زيرا سازندگي ملت بي علت نمي شود، خود به خود که مي گویيم يعني نقشه نباشد، روحيه خود مردم براي يک سازندگي نو آماده شود. اين را تعبير مي کنند به خود به خود، يکي از جامعه شناسان درباره سازندگي خود به خود مثال مي زند، مي گويد:
در آن موقعي که «آبراهام لينکلن» آمد و قضيه بردگي را لغو کرد، در واقع اين آبراهام لينکلن لغو کننده مسأله بردگي نبود، بلکه اين همان تحول خود به خود بود، روحيه مردم براي پذيرش لغو بردگي آماده بود، او از فرصت و موقعيت استفاده کرد. بنابراين اگر روحيه جامعه به صورتي درآيد که براي تحول و دگرگوني آماده باشد، خود به خود ملت ها بهم نزديک مي شوند، و خود به خود دنيا به صورت يک ملت درمي آيد.




پی نوشت:
1-توبه، آيه 33
2-احزاب، آيه 72
3- ابراهيم، آيه 34
4- عصر، آيه 2
5- آمار فوق مربوط به جمعيت چين، در تاريخ سخنراني است.
6- سوره عصر، آيات 1-3

نویسنده: محمد تقي فلسفي
حکومت واحد جهاني و معیار پذیرش آن


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته