امام صادق علیه السلام می فرماید: ای مفضل! بنگر که چگونه خداوند به آدمی نعمت نطق عطا کرد و او می تواند با این نیرو آنچه را که در نهان و قلب دارد باز گوید و اندیشه اش را بیان نماید و از درون مردم آگاه شود؟
اگر این توان نطق در او نبود، هر آینه به یک حیوان چهارپا می مانست که نتواند دیگران را از درون و اندیشه های خود آگاه سازد و نه از ما فی الضمیر دیگران باخبر شود.
قدرت کتابت و نوشتن نیز اینگونه (با اهمیت و) مخصوص انسان است. با نوشتن، اخبار گذشتگان برای حاضران و اخبار حاضران برای آیندگان حفظ و منتقل می شود.
با نوشتن، دانش ها و علوم و آداب مختلف در قالب نوشته ها و کتاب ها جاودان و ماندگار می مانند.
با نوشتن، حساب و کتاب و روابط بین انسان ها در معاملات ثبت می شود.
اگر نوشتن نبود، اخبار و حوادث روزگاران نابود و منقطع می گشت، خبری از غایبان به میهن شان نمی رسید، دانش ها مندرس و محو می شد، آداب و فرهنگ ها از میان می رفت، در کار، زندگی و معاملات مردم نارسایی و دشواری پدید می آمد، مردم نمی توانستند که برای حفظ دین و عمل به شریعت به احکام نوشته شده و روایات نقل شده که آنها را نمی دانند بنگرند.
ممکن است پندارت چنین باشد که این نیروی نطق در سرشت و آفرینش انسان نیست بلکه او با کیاست و چاره جویی آن را می یابد. سخن گفتن نیز اینگونه است. خود مردم این الفاظ و کلمات را در میان خود اصطلاح کرده اند و در میانشان جاری است؛ از این رو هر امتی و ملتی زبان و کلماتی متفاوت با زبان و کلمات دیگر امت ها دارد. در نتیجه یکی به عربی، دیگری به سریانی، کسی به عبری و یکی به رومی و... می نویسد. این لغت ها و زبان ها در میان اقوام منتشر است و خود آنان آنها را وضع نموده اند.
در پاسخ پندار این مدعی باید گفته شود:
اگر چه انسان، خود با کیاست و چاره جویی به این دو می رسد ولی باید اندیشید که ابزار این امور چیست؟ جز آن است که خداوند جل و علا در آفرینش و طبیعت او ابزار نطق و نوشتن را به ودیعت نهاد؟ بی تردید اگر زبانی مناسب برای سخن گویی؛ و اندیشه و ذهنی برای درک اشیاء و معانی نداشت، هیچ گاه قادر به سخن گفتن نبود. اگر کف دست و انگشتانی مناسب برای نوشتن نداشت، هیچ گاه توان نوشتن چیزی در او نبود. این حقیقت را در نگرش و تأمل در حیواناتی دریاب که نه سخن می گویند و نه می نویسند؛ پس اصل و ریشه این نعمت های سترگ، آفرینش حکیمانه خدای جل و علا و تفضل او بر آفریدگان است.
«.....هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است.» [سوره نمل، آیه ۴۰]
حکمت محروم بودن عده ای از چشم و گوش و عقل
امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر می فرماید: ای مفضل! در حال کسی که از داشتن دیده محروم است اندیشه کن. بنگر که چگونه در کارش نارسایی پدید می آید. این شخص قدمگاهش را نمی شناسد، مقابلش را نمی بیند، رنگ ها را از هم باز نمی شناسد، زشت و زیبا را تفاوت نمی دهد. اگر ناگاه بر گودالی مشرف شود آن را نمی بیند. اگر دشمنی به او هجوم برد نمی شناسدش. به درستی توان کتابت و تجارت و صیاغت (زرگری، ریخته گری) ندارد. تا جایی که اگر از ذهن و اندیشه برخوردار نباشد همانند یک سنگ در حال سقوط است.
همچنین کسی که نمی شنود، نارسایی بسیار در کارش پدید می آید. روح و لذت مخاطبه (گفت و شنود) و محاوره را از دست می دهد. از نغمه های دلربا و الحان راحت افزا محروم است. برای مردم گفتگو با او بسیار دشوار و ملال آور می شود. مانند یک غایب و مرده به درستی از اخبار مردم دیگر آگاه نمی شود در حالی که همه چیز را مشاهده می کند و زنده است.
اما اگر عقل و اندیشه نداشته باشد، به حیوان می ماند و چه بسا بسیاری از مصالح حیوانات را نداند و نتواند (؛ زیرا حیوانات از سر غریزه کارهای شگفتی می کنند.)
آیا نمی بینی که چگونه برای انسان اعضا، عقل و دیگر ویژگی ها آفریده شد تا با نبود و یا ناقص بودن آنها دشواری در کارش رخ ندهد و آفرینش او تمام و کامل باشد. چرا چنین شد؟ آیا این، بیانگر خلقتی حکیمانه و عالمانه نیست؟
مفضل می گوید: عرض کردم: پس از چه روی برخی از مردم شماری از این اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواری هایی که فرمودید می افتند؟
فرمود: این امر گاه برای آن است که شخص مبتلا، تأدیب شود و نیز دیگران از آن، درس عبرت بگیرند. چنانکه گاه پادشاهان مردم را به خاطر این اهداف تأدیب می کنند، بی شک این اعمال آنان، گاه پسندیده و تدبیری نیکوست.
همچنین کسانی که دچار این بلاها می شوند اگر (بی شکیب نباشند و) خدای را سپاس گویند و به درگاهش انابه کنند، پس از مرگ از پاداش عظیم و بسیار بهره مند می گردند تا جایی که اگر پس از مرگ اختیار داشته باشند چنین می خواهند که بار دیگر در بلاها درافتند و از پاداش و اجر الهی سود ببرند.