اول: اينكه بدون ترديد، حالتها و تغييرات مختلفى به سبب اعمالى كه از انسان صادر مىشود در دل او حاصل مىگردد، واين معنى را با وجدانمان درك مىكنيم.
اضافه بر اين آياتى از قرآن و احاديثى از خاندان عصمتعليهم السلام بر آن دلالت دارد. خداوند متعال در وصف اهل ايمان فرموده: اَلَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ [1] آنان كه چون خداوند ياد شود دلهايشان را ترس مىگيرد.
و درباره اهل كفر و طغيان فرموده: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالحِجارَةِ؛ [2] سپس با آن همه آيات دلهايتان قساوت گرفت كه همچون سنگ يا سختتر از آن شد. و آيات ديگر.
و از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آمده كه فرمود: يكديگر را ديدار كنيد و مذاكره و گفتگو نماييد كه حديث كردن مايه جلاى دل است، و به تحقيق كه دلها سياه مىشوند همچنان كه شمشير سياه مىگردد. و اخبار در اين باره بسيار است، خواستيم اشاره كنيم.
دوم: هر قدر كه عمل صالح نزد خداوند ارزندهتر و عظيمتر باشد، تأثيرش هم در روشنايى دل بيشتر و تمامتر است.
لذا بعد از معرفت خداوند و معرفت پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم چيزى مهمتر از محبّت و ولايت امير المؤمنين و اولاد طاهرينشعليهم السلام نيست.
به همين جهت مولاى ما حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام به ابوخالد كابلى فرمود: اى ابوخالد! به خدا سوگند! كه نور امام در دلهاى مؤمنين از آفتاب درخشنده در روز، روشنتر است و آنها امامان به خدا قسم! دلهاى مؤمنين را نورانى مىكنند.
خداوند - عزّوجلّ - نورشان را از هر كه بخواهد باز مىدارد، پس دلهاى آن كسان تاريك مىگردد. واللَّه اى ابوخالد! هيچ بندهاى ما را دوست ندارد و به ما تولّى نجويد تا آنكه خداوند دلش را پاك سازد، و خداوند دل هيچ بندهاى را پاك نمىنمايد تا اينكه تسليم ما شود و با ما سازگارى كند، پس هرگاه چنين شد كه با ما سازگارى نمود، خداوند او را از سختى حساب نگه دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنى بخشد. [3]
و از امورى كه شاهد بر اين معنى است، روايتى است در خرايج از ابوبصير كه گفت: با حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام داخل مسجد شدم در حالى كه مردم وارد و خارج مىشدند.
پس آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مىبينند؟ و من هر كه را ديدم گفتم: آيا ابوجعفرعليه السلام را ديدى؟ مىگفت: نه - با اينكه آن حضرت كنارى ايستاده بود - تا اينكه ابوهارون مكفوف نابينا وارد شد. حضرت فرمود: از اين بپرس. به او گفتم: ابوجعفر را ديدى؟ گفت: مگر اين نيست كه ايستاده؟! گفتم: از كجا دانستى؟ گفت: چگونه ندانم و حال آنكه او نور درخشنده است. خرايج: فصل اعلام محمد بن على الباقرعليه السلام.
سوم: از تمامى مطالبى كه قبل و بعد از اين در كتاب آوردهايم، عظمت و اهمّيت اين عمل شريف، يعنى مداومت و اهتمام در دعا براى مولاى غايب از ديدگان نزد خداوند معلوم مىشود. و با توجه به آيات و اخبار فوايد و آثار آن به دست مىآيد كه پس از اين همه براى كسى ترديدى نمىماند كه اين عمل ارزنده مايه زياد شدن اشراق نور امام در دل دعا كننده خواهد شد به خاطر كمال ايمان او كه بر اثر اين عبادت و احسان او به مولاى خودش به مقدار توانش حاصل مىگردد، و موجب توجّه امام برحقّ به او و اشراق نور حضرتش در دل او خواهد شد، ان شاء اللَّه تعالى.