آرزو داشتم مرا عبدالمهدی می نامیدند و با نام نامی تو زبان باز می کردم.
ای کاش مهد کودکم، مهد آشنایی با تو بود.
ای کاش در دبستان، نام زیبای تو را سرمشق دفترچه ی تکلیفم قرار می داد.
در دوره ی راهنمای، هیچ کس را به خیمه ی سبز تو راهنمایی نکرد.
در سال های دبیرستان، کسی مرا با تو که مدیر عالم امکان هستی، پیوند نزد.
وقتی برای کنکور درس می خواندم، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نکرد.
مولای من، در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت؛ کسی به سوی تو دعوت نمی کرد؛ نه اینکه از تبلیغات مذهبی، نشس های فرهنگی و ... خبری نباشد .... کم و بیش یافت می شد؛ اما در همین عرصه ها نیز تو سهمی نداشتی و غریب و مظلوم و از یاد رفته بودی.
پس از فراغت از تحصیل نیز، اداره زندگی و دغدغه ی معاش، مجالی برای فکر کردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت!
اینک اما، در عمق ضمیر خود، تو رایافته ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس می کنم گویی دوباره متولد شده ام. مولا جان زندگی بی تو که امام عصر و پدر زمانه ای مُردگی است و اگر کسی همچون من، پس از عمری غفلت به تو برسد حق دارد احساس توانمندی دوباره کند حق دارد به شکرانه ی این نعمت، پشتیبانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند.
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله
آری دوستان عزیز!
امام زمان ما، در دوردست ها نیست، هر لحظه با ماست، در انحصار هیچ صنف، طایفه، گروه و حتی مذهبی نیست.
متعلق به همه بشریت است، فیض آن حضرت به فقیر و غنی، عالم و جاهل و حتی غیر مسلمانها نیز می رسد.
آن عزیز از پدر مهربانتر است و از مادر دلسوزتر با تک تک ما را همچون فرزندان دلبند خویش دوست دارد.
نگو: من کجا و امام زمان کجا؟
کافی است یک یا صاحب الزمان بگویی.
یا صاحب الزمان.