سيهروي و سرشار از خجلت و ندامت با يك سينه پر از اميد و يك قلب سرشار از توكل، به زيارت تو ميآيم. تشنهي جرعهاي از زلال شفاعت توام و چشم اميد بر نگاه مهربان تو دوختهام. به شفاعت تو تكيه كردهام و به دوستي تو اميد بستهام. [1] دل پرگناه و خطاكار من اگر چه لايق زلال دوستي تو نيست و چشم تار دنيا زدهام گر چه تاب پرتو روي پرنور دنيا را ندارد، تو از كرم سرشاري و احسان عادت هميشگي توست. پس به دوستي خود مرا بخواه، مهر مهر خويش بر پيشاني قلبم زن، به نگاهي پاك و زلالم كن و براي پرواز در آسمان معرفتت بال سيمرغيام بخش.اي امام و اي مولاي من! اين نداي من شكسته دل است كه تو را امام خود ميدانم و چشم به سرانگشت هدايت تو دوختهام. [2] اينك تو را دوست و رهنماي خود ميخوانم [3] و جاي تو را در دلم به هيچ غيري نميدهم [4] و غير تو را به دوستي نميگيرم [5] و جز تو، دل به كس نميبندم. چشم از غير تو بر ميدارم و يك سره محو مهر تو ميگردم. از عمق وجودم شهادت ميدهم كه تويي آن حق ثابت پاك، تويي حقيقيترين موعود، تويي آن موعود بر حق، بيا، بيا و دلم را درياب كه به دوستي تو گرفتار آمده وبه انتظار تو ميتپد.به دوستيات مرا بخواه، در سلك آنان كه به دامن مهر تو آويختند، [6] و آرامش را در سايه سار وجود تو يافتند. [7]. آنان كه در پي اداي حق، تو گام زدند و از خدا ياري طلبيدند [8] به راحت ننشستند و در راه اطاعت تو كوشيدند [9] از آرام و رفاه و آسايش دنيايي دل كندند و به ياري تو برخاستند. پاك و زلال و خداگونه از دنيا و دامهايش پا بيرون كشيدند. از آن چه تو نپسنديدي دوري گزيدند و رضايت تو را طلبيدند، [10] آنان كه از مهرباني و رافت تو و از رحمت و مهرت و از خير و بركت وجودت سيراب شدند [11] و جام مهر ازلي نوشيدند و فوز ابدي دريافتند. اي سرچشمهي هدايت! اي روشناي ديده! مرا بخواه كه ذرهاي ناتوان و بيمقدارم و بينسيم عيسوي وجودت سرگردان و گم كرده راهم.مولاي من! مرا بخواه كه سينهام درياي حسرت است و چشمم سراي اميد.به راه تو اشك ميريزم، اما عطش سينه فرو نمينشانم مگر به زلال مهر تو و از دست مهرباني تو. مرا بخواه كه دوستي تو رستگاري ابدي است. مرا بخواه كه دوستي تو، جواز حضور در وادي مهر خداست، برگ سبز حضور در بهاريترين سرزمين است، مهر عبور از صراط است و جواز ورود به بهشت موعود. دوستي تو همه چيز است و بيتو همه هيچ.اي مهربان پنهان! اي غايب موعود! مرا بخواه؛ كه تو سرچشمهي حياتي و بي تو همه عطش و سوز. و من هر سحرگاه لبريز از مهر تو، تشنهي وصال و اميدوار به دوستي تو، خدا را ميخوانم كه مرا در طاعت تو ياري كند [12] و به پيرويات ثبات بخشد [13] و به نعمت متابعت تو بر من منت نهد. [14] از سستي و كسالت و آرامطلبي به دورم دارد [15] و در صف آنانم شمرد كه تو را در نصرت دين ياري كردند [16] و از جام سعادت ابدي نوشيدند [17] درود خدا بر تو كه بهتريني اي مولاي من! امام مهر، مقتداي آبهاي زلال!
[1] مفتاتيح الجنان، ص 870:«رجوت بموالاتك وشفاعتك».
[2] مفاتيح الجنان ص 868: «رضيتك يا مولاي اماما و هاديا و وليا و مرشدا لاابتغي بك بدلا و لااتخذ من دونك وليا».
[3] مفاتيح الجنان ص 868: «رضيتك يا مولاي اماما و هاديا و وليا و مرشدا لاابتغي بك بدلا و لااتخذ من دونك وليا».
[4] مفاتيح الجنان ص 868: «رضيتك يا مولاي اماما و هاديا و وليا و مرشدا لاابتغي بك بدلا و لااتخذ من دونك وليا».
[5] مفاتيح الجنان ص 868: «رضيتك يا مولاي اماما و هاديا و وليا و مرشدا لاابتغي بك بدلا و لااتخذ من دونك وليا».
[6] همان، ص 888: «واجعلنا ممن ياخذ بحجزتهم و يمكث في ظلهم و اعنا علي تاديه حقوقه اليه و الاجتهاد في طاعته».
[7] همان، ص 888: «واجعلنا ممن ياخذ بحجزتهم و يمكث في ظلهم و اعنا علي تاديه حقوقه اليه و الاجتهاد في طاعته».
[8] همان، ص 888: «واجعلنا ممن ياخذ بحجزتهم و يمكث في ظلهم و اعنا علي تاديه حقوقه اليه و الاجتهاد في طاعته».
[9] همان، ص 888: «واجعلنا ممن ياخذ بحجزتهم و يمكث في ظلهم و اعنا علي تاديه حقوقه اليه و الاجتهاد في طاعته».
[10] همان: «و امنن علينا برضاه وهب لنا رافته و رحمته و دعايه و خيره»
[11] همان: «و امنن علينا برضاه وهب لنا رافته و رحمته و دعايه و خيره»
[12] همان: ص 895: «قونا علي طاعته و ثبتنا علي مشايعته و امنن علينا بمتابعته».
[13] همان: ص 895: «قونا علي طاعته و ثبتنا علي مشايعته و امنن علينا بمتابعته».
[14] همان: ص 895: «قونا علي طاعته و ثبتنا علي مشايعته و امنن علينا بمتابعته».
[15] همان: «و اعذنا من السامه و الكسل و الفتره».
[16] همان: «واجعلنا ممن تنتصر به لدينك».
[17] همان: «و تجعلنا في الجنه معه».