گاه ميدانيم كه ميهماني عزيز در راه است و خود را سخت درانتظار آمدنش غرق ميكنيم و گاه كودكانه و بيخيال، غافل از وعدهي ديدار آن ميهمان مبارك، سرگرم بازي و بازيچهها ميشويم. گاه يادمان ميرود كه زمستان دلمان در انتظار بهاري سبز است و رنگ و وارنگ دنيا از يادمان ميبرد كه آسمان در انتظار خورشيد است. اما وعدهي خدا دربارهي مهدي موعود ارواحنا له الفداء حق است و انتظارش واجب. انتظار، جويبار معنويت است كه در كوچه كوچهي رگهاي وجودمان جاري ميشود. انتظار فرج، خود، گشايشي سبز است؛ [1] گشودن دريچهاي است رو به آسمان و استشمام عطر اميد؛ چشم دوختن به انتهاي جادهي هدايت است و آن كه چشم به انتهاي جاده بدوزد، راه را گم نخواهد كرد و محبوبترين كار نزد خدا همين انتظار است.[2] همين خانهروبي دل، همين بيقراري و عاشقي لحظه به لحظه، همينهاست كه جواز عبور از صراط و محبوبترين اعمال نزد خداست.براي آنان كه چشم بصيرت دارند و تاريكي و غفلت و جهالت روز را به چشم دل ميبيند، انتظار صبح و طلوع خورشيد حتمياست. براي آنان آمادگي براي ظهور موعود يك بايد نيست، يك نياز است؛ نيازي برتر از نيازهاي جسم و انتظار كه عطشناكترين حس دروني است، آبي است بر آتش اين نياز و بر عطش روح. منتظر بودن،خواندن مولاست و خواستن او؛انتظار برترين عمل [3] و بهترين عبادت است. [4] زيباترين نوع بندگي و ملموسترين حس ولايت است. انتظار، نوشيدن از جام ولاست. سيراب شدن از سرچشمهي محبت اهل بيت است. پرشورترين راه در وادي خلقت است و انتظار، حقيقيترين نوع عشق است و از آن جا كه عشق اصل است و آدمي و پري طفيل هستي عشقند، انتظار حقيقيترين نوع زندگي است و زندگي حقيقي نه يك بايد، كه يك نياز است، يك بايد دروني است، يك بايد براي بودن است.
خدايا! مهربانا! لطيفا! شهادت ميدهم كه مولايم، آقايم، امام عصر، حجت توست و با تمام وجود شهادت ميدهم كه بازگشت او بيترديد حق است. [5] من لحظه به لحظه به آمدن او گواهي ميدهم و دم به دم مقدمش را انتظار ميكشم و هر چند روزگار به درازا بكشد، به ظهورش اميدوارتر ميشوم و به آمدنش منتظرتر. [6] عزيزا! يادش را از خيالم مبر؛ [7] درونم را از انتظارش تهي مدار و مرا مصداق آيهي (و الذين يصدقون بيوم الدين) [8] قرار ده و در زمرهي آنان كه روز ظهور قايم را باور دارند. به اين انتظار و باور رستگارم كن، اي مهربانترين!
[1] ميزان الحكمه،روايت 1197.
[2] همان، روايت 1195.
[3] همان، روايت 1201.
[4] همان، روايت 1203.
[5] مفاتيح الجنان،ص 865:«اشهد انك حجهالله انتم الاول و الآخر و ان رجعتكم حق لاريب فيها».
[6] همان، ص 869:«فلو تطاولت الدهور و تمادت الاعمار لم ازدد...لظهورك الا متوقعا و منتظرا».
[7] همان، ص 970: «و لا تنسنا ذكره و انتظاره».
[8] سوره معارج (70) آيه ي 26.