حاج آقا فخر گفت: «من كارى نداشتهام، جز اين كه مادر من، علويه (سيده) است و زمينگير شده است. تمام خدمات او را خود به عهده گرفتهام. حتى حمام و شستوشوى او را. من گمان مىكنم خدمت مادر، مرا مورد عنايت حضرت قرار داده است.»
روزى آية اللَّه بهاء الدينى به من گفت: «امسال در مكه معظمه در مجلسى كه آقا امام زمان ارواحنا له الفداء تشريف داشتند، اسم افرادى برده شد كه مورد عنايت آقا بودند از جمله آنها حاج آقا فخر بود.» خودم را به آقاى فخر رساندم و از ايشان پرسيدم: «چه كردهاى كه مورد عنايت حضرت مهدی ارواحنا له الفداء واقع شدهاى و جريان را برايشان نقل كردم.»
گريه كرد و گفت: «آقاى بهاء الدينى نگفت چه گونه خبر به ايشان رسيده است؟»
گفتم: «نه.»
حاج آقا فخر گفت: «من كارى نداشتهام، جز اين كه مادر من، علويه است و زمينگير شده است. من هم با افتخار تمام خدمات او را بر عهده گرفتهام حتى حمام و شستوشوى او را. من گمان مىكنم خدمت مادر، مرا مورد عنايت حضرت قرار داده است.[1]
[1] پور سيد آقايى - مير مهر، ص 16.