وقتى به نوشتن مشغول شد و شب به نيمه رسيد، خواب برايشان غلبه نمود. و بى اختيار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد. وقتى صبح شد كتاب را تمام شده ديد و در آخر آن نسخه اين جمله نوشته شده است.
«كتبه م ح م د بن الحسن العسكرى صاحب الزمان»
شهيد ثالث مىفرمايد:
بين اهل ايمان معروف است كه يكى از علماى اهل سنت كتابى در ردّ مذهب شيعه نوشت و در مجالس و محافل، آن را براى مردم مىخواند و آنان را گمراه مىنمود و از ترس آن كه مبادا كسى از علماى شيعه كتاب او را ردّ نمايد، آن را به كسى نمىداد كه نسخهاى از روى آن بنويسد.
علامه حلى هميشه به دنبال راهى بود كه كتاب را به دست آورد و ردّ كند. رابطه استاد و شاگردى را وسيلهاى قرار داد و از عالم سنى درخواست نمود كتاب را به او امانت بدهد. آن شخص چون نمىخواست كه دست ردّ به سينه علامه حلى بزند، گفت: سوگند خوردهام كه اين كتاب را بيشتر از يك شب پيش كسى نگذارم.
علامه حلى همان يك شب را غنيمت شمرد و كتاب را از او گرفت و به خانه برد كه در همين يك شب تا آنجايى كه مىتواند از آن كتاب بنويسد.
وقتى به نوشتن مشغول شد و شب به نيمه رسيد، خواب بر ايشان غلبه نمود و بى اختيار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد. وقتى صبح شد به محض بيدارى، غم عالم به دلش نشست و بسيار ناراحت شد كه موفق نشده كتاب را بنويسد تا جواب محكمى براى آن داشته باشد. نوشتههايش را برداشت اما با كمال تعجب ديد تمام كتاب نوشته شده است و در صفحه آخر جملهاى است كه اشك علامه را جارى ساخت. «كتبه م ح م د بن الحسن العسكرى صاحب الزمان»
اين نسخه كتاب را حجة بن الحسن العسكرى صاحب الزمان ارواحنا له الفداء نوشته است. علامه فهميد كه حضرت تشريف آورده و نسخه را با خط مبارك خود تمام نمودهاند.[1]
[1] عبقرى الحسان، ج 2، ص 98 - نجم الثاقب، ص 452.