يكى از شيوههاى حضرتزهرا سلام الله علیها در آگاهساختن مردم از ظلم و ستمى كه نسبت به خاندان اهلبيت وارد شد، شكوه و گلايه از سكوت مردم در مقابل غصب حق ايشان و سرزنش امت بر اين سكوت بوده است، اظهار دلنگرانى از امتى كه اهلبيت پيامبر خود را رها كرده و شكايت از عوامل سقيفه براى غصب حقمسلم خاندان رسالت.
از امام صادق عليه السلام نقل شدهاست كه فرمودند:
فاطمهى زهرا سلام الله علیها از امت ساكت و بىتفاوت و از ابابكر و عمر در پيشگاه پروردگار خود شكوه كرد و در حالى كه اشك از ديدگانش جارى بود فرمود:
«پروردگارا! به سوى تو شكايت مىكنم. از اندوه از دست دادن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و فرستاده و برگزيدهات، و به تو شكايت مىكنم از ارتداد امت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اينكه حق ما را از ما بازداشتند، همان حق (ولايت و رهبرى) را كه در قرآنكريم خود بر پيامبرت و با زبان او نازل فرمودى.» [1]
حضرت زهرا سلام الله علیها از ارتداد امت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نام بردند كه همان رويگردانى از عهد و پيمان غدير و پشتكردن به مقام ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها از يك سو غم از دست دادن پدر خود و پدر امت را بايستى تحمل مىكردند و از سويى ديگر، بىوفايى امت ايشان را كه در برابر اجر و مزد رسالت، مودّت و دوستى خاندان پيامبرشان را به كينه و سكوت مبدل كرده بودند.
از امسلمه نقل شده است كه فرمود:
«خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها رسيدم و پرسيدم: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شب را چگونه صبح كردى؟ حالت چگونه است؟ ايشان فرمودند:
صبح كردم در ميان حزن شديد و اندوه عظيم. در حالىكه پيامبر رفته و وصى او مظلوم واقع شده است. سوگند به خدا، حشمت و عظمت آن كس نابودشد كه بر خلاف حكم خدا در قرآن و سنت و سفارش پيامبراسلام در تأويل و تفسير قرآن، حقامامت او را غصب كرده، به ديگران سپردند. اينگونه برخوردهاى خصمانه از كينهتوزىهاى جنگ بدر و كشتگان جنگ احد آنهاست كه در درون قلب نفاقآميز و انديشهى فتنه انگيزشان پنهان بوده است و تاكنون جرأت اظهار آن را نداشتهاند، تا در آن هنگام كه حكومت الهى بازيچهى دست قدرتطلبان گرديد و امام به حق منزوى شد، آتش كينههاى ديرينهشان زبانه كشيد و باران مصيبتها و مشكلات را بر ما باريدند و رشتههاى ايمان را دريدند و نسبت به وعدههاى الهى كه بر همه واجب فرموده بود، حفظ و پاسدارى از رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دفاع از پرهيزكاران و مومنان ، چه بد و زشت عملكردند.
اما افسوس كه در جهت انتقام گرفتن از پدران مشرك و منافق خود كه در جنگهاى اسلام كشته شدند و عليه اسلام جنگيدند، به دنيا روى آورده، فريب دنيا را خوردند. [2]
با وجود تلاش و كوششپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مدت 23 سال رسالتشان براى هدايت مردم، اكثريت آنان ناسپاسى كرده، سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را دربارهى رعايت حق اميرالمؤمنين على عليه السلام و اهلبيت زير پانهادند.
به راستى اگر مردم گوش به سخنان خدا و رسول او مىسپردند و عقل و خرد خويش را در مسير مهمترين و سرنوشتسازترينِ امردنيا و آخرتشان به دست بازيگران سياه سقيفه نمىسپردند، آيا چنين مىشد؟!
اما افسوس كه چه زود سخنان و سفارشات پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و سلم را به فراموشىسپردند! چه زود كينهها و بغضهاى ديرينه سربازكرد! و چه زود جسارتها و بىحرمتىها به خاندان وحى آغاز شد!
به راستى چرا مردم از على عليه السلام دورى گزيدند. در حالىكه منزلت او را در نزد پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مىدانستند و فداكارىهاى او را در راهاسلام ديده بودند و از سبقت وى در مسلمانى و برترىاش در علمدين و شرافت و قهرمانىاش در ميدانهاى نبرد و ديگر فضايل او آگاه بودند؟!!
بنا بر آنچه كه از بيانات فاطمهى زهرا سلام الله علیها نتيجه مىشود و مطابق شواهد تاريخى موجود در روايات، در پاسخ مىتوان عوامل خيانت را اينگونه يافت:
1- حسد و رشك به مقام حضرت على عليه السلام .
2- بغض و كينهى عميق و شديد به آن جناب.
3- دنيادوستى و قدرتطلبى.
4- سست ايمانى.
آرى يكى از بزرگترينِ آزمونها و فتنههاى الهى، آزمايش مردم در پذيرش ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام بود چنانچه نخستين آيات سورهى عنكبوت در حجة الوداع نازل شد و خداوند فرمود:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ»
آيا مردم پنداشتهاند كه چون بگويند: ايمان آورديم، رها شوند و ديگر آزمايش نشوند؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دربارهىشكوهها و غمهاى جانكاه دخت گراميشان به اصحاب خويش خبرداده، فرمودند:
«دخترم آنچنان در امواجبلاها و مصيبتها، غمناك و نگران مىشود كه دست بر دعا برداشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت مىكند.
چنانچه حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
پروردگارا!
از زندگانى خسته و روىگردان شدهام و از دنيازدگان بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديدهام. خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان.[3]
و اكنون ما نيز اللهُّم اِنّا نَشكوا اِلَيكَ فَقدَ نَبيّنا وغَيبَةَ اِمامِنا و شِدَّةَ الزَّمان ِ عَلَينا ووقوعَ الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الاَعداءِ عَلَينا و كَثرَةَ عَدُوّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا (دعا در غيبت امام زمان / مفاتيح الجنان)
« خدايا ما به تو شكايت مى كنيم به خاطر نبودن پيامبرمان و غائب بودن اماممان و سختى و گرفتارى روزگار بر ما و وارد شدن فتنه ها بر ما و مسلط بودن دشمنان بر ما و زيادى دشمن و كمى تعدادمان .. .»
ندبه و دعا ، عرض حال مهجورانى است كه نزد امامشان به دادخواهى مظلومانه نشسته اند و از او هدايت را طلب مىكنند .
و اكنون مانيز هر صبح و شام دل را روانه قبله يار كرده و دعاى خويش را عاشقانه بدرقه راهش نثار مى كنيم و هر جمعه به انتظارش مى خوانيم :
اَينَ السََبيل بعدَ السَّبيل ، كجايند آن كسانى كه يكى پس از ديگرى هدايت بودند!
اَينَ اَعلام الدّين ، كجايند آن نشانه ها و راه بران دين!
اَينَ المُدَّخَرُ لِتَجديدِ الفرائضِ و السُّنَن ، كجاست آن كسى كه خدا او را براى تجديد و نو كردن واجبات و سنتهاى دين ذخيره كرده است! [4]
[1] كتاب عوالم، ج11، ص 442. بحار،ج53 ، ص19.
[2] نهجالحياة،ص203به نقل از بحار،ج43،ص157، مناقب ابن شهر آشوب ، ج2 ، ص205).
[3] نهجالحياة، به نقل از بحار ، ج 43 ، ص177
[4] دعاى ندبه