سال :
دل نوشته
تا کوچه ‏های کاظمین
تقویم، روی سیاه ‏ترین برگه‏ های خود ورق می‏خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می‏گردد؛ به شبی که غم، به شب‏ نشینی کوچه‏ های تاریک کاظمین آمده است.
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ ها فرو می ‏چکید. خورشید، خودش را پشت غروب ‏ها و کوه‏ ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ ها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه ‏السلام می ‏شود.
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگر چه به زهر آغشته شده باشد!
... و چقدر هارون به دست‏ های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!
افتخار به خانه‏ نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه‏ های پیچک‏ های عاشق!
ای کاش طاق‏ های آسمان می ‏شکست و باران بلا بر زمین نازل می ‏شد و این اتفاق ناگوار نمی‏ افتاد!
چشم‏ هایت که به گنبد طلایش می‏ افتد، بی ‏اختیار اشک به شب‏ نشینی چشم‏ هایت می‏ آید!

«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمة‏اللّه و برکاته»

نویسنده: ابراهیم قبله آرباطان
شعر
مرثیه شهادت امام کاظم (ع)
در اين زندان كه ره بسته است پرواز صدايم را
نمي بينم كسي را جز خودم را و خدايم را

سرم را مي گذارم روي زانوهاي لرزانم
يكايك مي شمارم غصه هاي زخم هايم را

پريشان حالم و از استخوانم درد مي ريزد
نمي جويم ز دست هركس و ناكس دوايم را

اگر چه زخم تن دارم كبودي بدن دارم
ولي خرج عبادت مي نمايم لحظه هايم را

حضور دانه ي زنجير در راه گلوگاهم
دو چندان مي نمايد بغض سنگين دعايم را

نمي گويم چه كردم تازيانه با وجود من
ببين پُر كرده خون پيكر من بوريايم را

اگر بنشسته مي خوانم نمازم را در اين زندان
غل زنجيرها كوبيده كرده ساقي پايم را

شاعر: علی اکبر لطیفیان
داستان
باز شدن غل و زنجیر از دست و پا
احمد البزاز نقل کرده است:
هارون الرشید، امام کاظم علیه السلام را به زندان بغداد برد و تصمیم گرفت که ایشان را به شهادت برساند. دو شب پیش از شهادت امام کاظم علیه السلام، مسیب که از یاران وفادار حضرت بود، نگهبانی زندان را بر عهده داشت.
راوی می گوید: شبی امام به مسیب فرمود: امشب می خواهم از زندان بیرون بروم و باید به جانشین پس از خود وصیت کنم و ارث و میراث امامت را به ایشان تحویل دهم، سپس به زندان باز خواهم گشت.
مسیب عرض کرد: سرورم چگونه در را برای شما باز کنم در حالی که نگهبانان نزدیک در ایستاده اند؟ امام فرمود: نترس، سپس با انگشت خویش به دیوارها و قصرها اشاره کرد و به اذن خداوند تمام آنها با زمین یکسان شدند. سپس به مسیب فرمود در این جا بمان تا زمانی که من بازگردم.
مسیب عرض کرد سرورم چگونه این غل و زنجیرها را از شما باز کنم؟
ناگهان دید که امام علیه السلام برخاست و تمام غل و زنجیرها از ایشان باز شد و یک قدم برداشت و از نظرم پنهان شد.
مسیب می گوید من همچنان ایستاده بودم؛ ساعتی نگذشته بود که ناگهان قصرها و دیوارها روی زمین سجده کردند. همان وقت سرورم به زندان بازگشت و آن غل و زنجیرها را روی گردن و دست و پای خویش قرار داد...
عرض کردم: ای سرورم در این ساعت به کجا رفتید؟
فرمود: از تمام فرشتگان، انسان ها و اجنه که از دوستان شیعیان ما هستند دیدن کردم و در مورد حجت خدا پس از خودم به آنها سفارش کردم و بازگشتم.
منبع: سلیمان بحرانی، هاشم؛ فضایل و کرامات امام کاظم، امام رضا و امام جواد؛ 1389: 49 ـ 50
گلواژه
حدیث
امام کاظم (ع):
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
منبع: تحف العقول، ص403
آیات آسمانی
بگذار و بگذر
خداحافظ ای دست ‏های پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏ های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏ های شما جاری بر روی خاک!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه ‏های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سال‏ ها زندان، سال ‏ها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سال ‏ها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ ها و بی‏ کسی‏ هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی ‏دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی‏ بینند!

نویسنده: ابراهیم قبله آرباطان
کتاب
بهشتی درون سیاهچال
کتاب حاضر با عنوان «بهشتی درون سیاهچال» با روایتی جدید و داستان گونه سرگذشت امام هفتم شیعیان، امام کاظم (ع) و مظلومیت و اسارت حضرت را در زندان های بغداد روایت می کند.

بهشتی درون سیاهچال
نویسنده: کمال السید
مترجم: مهدی عابدی
انتشارات حدیث راه عشق
مهدویت
خوشا به حال شیعیان عصر غیبت
امام کاظم (ع) می‌ فرماید:
«طوبی لشیعتنا المتمسکین بحبلنا فی غیبة قائمنا الثابتین علی موالاتنا والبرائه من اعدائنا اولئک منا ونحن منهم قد رضوا بنا ائمه و رضینا بهم شیعه فطوبی لهم ثم طوبی لهم وهم والله معنا فی درجاتنا یوم القیامه»
«خوشا به حال شیعیان ما که در دوران غیبت قائم ما به رشته ولایت و دوستی ما چنگ می ‌زنند، همچنین به برائت از دشمنان ما ثابت می ‌مانند، آن‌ ها از ما و ما از ایشان هستیم، آن‌ ها به امامت ما خرسند و ما از شیعه بودن آن‌ ها خرسندیم، پس خوشا به حال آن‌ ها به خدا سوگند، آن‌ ها فردای قیامت با ما و در درجات ما هستند.