سال :
دل نوشته
پیامبری ات مبارک!
وقتی نوای ملکوتی وحی، در فضای روحانی حرا شکفت، جبرئیل گفت: بخوان!
تو به پیامبری مبعوث شدی؛ با کوله باری از رسالت.
آمدی تا با تبلور حضورت، سرزمین خکشیده حجاز را نفسی دوباره ببخشی.
آمدی تا خار جهل و جهالت را برکنی.
آمدی تا بساط ظلم را برهم زنی.
نامت محمد؛ لقبت امین.
فرستاده آخرین خدا بر زمین.

«تبارک الله احسن الخالقین».

پیامبری ات مبارک که روح انسانیت را در باغ جان ها شکوفا کردی.
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی

ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول

سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند

شعر
با تو رقم زدند مسلمانی مرا

عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است
مجنون ترین صحابی دوران نوشته است

این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی است
دست مرا برای گریبان نوشته است

از دست اختیار تو راه فرار نیست
این جبر را خدات به پامان نوشته است

مانند تو امیر فقط یک نفر ولی
مانند من اسیر فراوان نوشته است

شکر خدا که نام مرا اعتبار تو
سلمان نوشته است، مسلمان نوشته است

نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
بالای تخت و تاج سلیمان نوشته است

کم ناز کن دو آیه از این سوره را بخوان
اصلاً خدا برای تو قرآن نوشته است

امشب قلم زدند پریشانی مرا
با تو رقم زدند مسلمانی مرا

شاعر: علی اکبر لطیفیان
داستان
شوخ طبعی پیامبر و اهل بهشت....
پیرزنى به حضور پیامبر اکرم ( ص ) رسید و گفت علاقه من بود که اهل بهشت باشم.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود.
پیرزن گریان از محضر پیامبر خارج شد. بلال حبشى او را در حال گریه دید. پرسید: چرا گریه میکنى؟ گفت: گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود.
بلال وارد محضر پیامبر شد حال پیرزن را بیان نمود.
حضرت فرمود: سیاه نیز به بهشت نمى رود. بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند. عباس عموى پیامبر آنها را در حال گریان دید. پرسید: چرا گریه مى کنید؟ آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.
عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد. حضرت به عمویش که پیرمرد بود فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمى رود. عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت.
سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست و فرمود: خداوند اهل بهشت را در سیماى جوان نورانى در حالى که تاجى به سر دارند وارد بهشت مى کند، نه به صورت پیر و سیاه چهره و بدقیافه.
گلواژه
حدیث
حضرت امام علی:
او «پیامبر اکرم (ص)» را با نور و روشنايى فرستاد و در انتخاب و گزينش، او را مقدّم داشت و به واسطه او، گسستگی ‌ها را به هم برآورد.
نهج البلاغة ، خطبة ۲۱۳
آیات آسمانی
شروعی دیگرگونه
تاریخ، به مکه رسیده است تا شروعی دیگرگونه را رقم بزند؛ آغازی دیگرگونه در خاکی آفتاب سوخته، در خاکی تشنه، در خاک آکنده از دختران زنده به گور، در خاک آرزوهای زیر خاک. تاریخ ایستاده است تا بنویسد؛ تا پنجره ها را به خواندن فراخواند و کوچه ها را به شنیدن. ایستاده است تا در دل صخره ها و سنگریزه ها، نور جاری کند.
تاریخ، به مکه رسیده است و کسی از آسمان به زمین پا می گذارد. با دست هایی از روشنی آکنده و از نور آکنده.
فریادگر آزادی، فریادگر عشق و آزادگی است؛ این که از دامن تاریخ، پا بر خاک مکه می گذارد و افلاک، پا به پای او حرکت می کنند.
نقطه ثقل تاریخ است؛ این که ابرها، بر فرازش سایه می گسترند، این که قلم در دست هایش به فریاد آمده و می گوید: «اقراء».
اینک، تو پیامبر خدایی و راه آسمان، از دست های تو می گذرد.
تاریخ در مکه می ایستد تا شروعی دیگرگونه را رقم بزند، تا صدایی رسا، در گوش خاک بپیچد، تا آرزوهای زنده به گور شده را از خاک بیرون کشد، تا از خاک، به افلاک پل بزند.
دیوارها، به سایه آسمانی ات دست می کشند. درخت ها، اقتدا به صلابتت می کنند.
دست هایت، بهاری دیگرگونه را برای خاک، به ارمغان آورده است.
تو، تاریخی تازه ای که چون چشمه ای زلال، از حرا جاری شدی تا دل های تشنه را از آنچه در سینه داری، بنوشانی.
کتاب
راز بزرگ رسالت
راز بزرگ رسالت یا نقد کتاب بیست و سه سال نوشته جعفر سبحانی تبریزی است. این کتاب در نقد کتاب بیست و سه سال نوشته شده ‌است در این کتاب نویسنده به تشریح فلسفه نبوت پیامبر اسلام پرداخته و علاوه بر این نقدی بر علی دشتی و کتاب او نیز نوشته است. کتاب به موضوعاتی مانند اثبات صانع، حدوث ماده و راز خلقت انسان پیش از مسائل لزوم بعثت پیامبر و حقیقت وحی می پردازد. علاوه بر این در طول کتاب پاسخ انتقادهای دشتی مربوط به هر مبحث ارائه شده است.
راز بزرگ رسالت
نویسنده: جعفر سبحانی تبریزی
موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق (ع)، 1386
مهدویت
شک نکنید....
ابن عباس از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود:
علی بن ابی طالب پس از من امام امت و خلیفه من بر آنان خواهد بود و قائم منتظری که زمین را پر از عدل و داد نماید همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد از فرزندان اوست و قسم به خدایی که مرا بشیر و نذیر مبعوث فرمود، کسانی که در دوران غیبتش بر اعتقاد بدو ثابت باشند از کبریت احمر کمیاب ترند.
آنگاه جابر بن عبدالله انصاری گفت: آیا قائمی که از فرزندان توست غیبت دارد؟ فرمود: به خدا چنین است تا در آن غیبت مؤمنان باز شناخته شده و کافران نابود شوند. ای جابر! این امر از امور الهی و سری از اسرار ربوبی و مستور از بندگان خدا است، مبادا در آن شک کنی که شک در امر خدای تعالی کفر است.
منبع: کمال الدین و تمام النعمه ، ج ۱ ، باب ۲۵