سال :
دل نوشته
حقیقت کربلا
چهل روز گذشت.
از داغ مظلوم کربلا چهل روز گذشت.
از رقص خیمه ‏ها در آتش، چهل روز گذشت.
چهل روز از گریستن آسمان و زمین و افلاکیان، چهل روز از سیاه‏ پوشی زنان قبیله عشق، چهل روز از خاک و خرابه و آوار گذشته است. اما این انقلاب خون، حالا به بار نشسته است. حنجره‏ هایی که دیروز فریادگر مظلومیت بودند، رساترین فریاد شده ‏اند.
«چهل روز گذشت. حقیقت، عریان ‏تر و زلال‏ تر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت.
خونی که آن روز غریبانه ‏ترین غروب، در گمنام ‏ترین زمین، در عطشناک ‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند».
آری! اکنون زمان آن رسیده بود که فریادهای زخم‏ خورده سوار بر بال باد، حقیقت را عریان ‏تر از همیشه ترانه کند. وقتش رسیده بود که زینب علیهاالسلام، مشک بردارد و تاریخ را از حقیقت کربلا سیراب کند.
وقتش رسیده بود جریان کربلا، بر زبان وارثان آن غروب تلخ، وادی به وادی ریشه‏ ها را به جوش و خروش و دیده‏ ها را به سپیده دعوت کند.
«حال، اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال» ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار، چونان نخل ‏های بارور سر برآورد.» و صداها در عرصه تاریخ به حرکت درآمده‏ اند تا منادی حق و حقیقت باشند تا روزی که وارث حقیقی کربلا، علم به دست بگیرد.

نویسنده: علی سعادت شایسته
شعر
غروب آتشین
صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین
نغمه های عشق باشد در نوایت یا حسین

می زند آتش به قلب دوستانت دم به دم
داستان جانگداز کربلایت یا حسین

زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا
داغ مرگ اکبر گلگون قبایت یا حسین

جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی
جان هر آزاده ای گردد فدایت یا حسین

من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست
خون بهای خون تو خون خدایت یا حسین

کی شود ریزه خورخوان خوانین، آن که هست
ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین

بس که مشتاق حریم با صفایت گشته ام
پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین

در غروب آتشین دشمن پی غارتگری
زد شرر از ظلم و کین بر خیمه هایت یا حسین

شاعر: محسن حافظی
داستان
فاخلع نعلیک
نا نداشتیم. گرما امانمان را بریده بود امادیدن تابلوی کربلا توی مسیر یکباره همه چیز را عوض کرد. باورش سخت بود. فکر رسیدن به کربلا نیروی تازه‌ای به همه کاروان داده‌ بود. حس و امید رسیدن، خستگی را از تنمان درآورده بود. اما انگار پاها شرم داشتند با کفش تا کربلا بروند. انگار از اهل بیت امام خجالت می‌کشیدند.
شروع کردیم به درآوردن کفش هایمان. بعضی از بچه ها کفش‌هاشان را از بند، به کیفشان آویزان کرده بودند. یاد حر افتادم. حر ابن یزید ریاحی، وقتی می خواست با تمام خطاهایی که کرده بود، از امام حسین (علیه السلام) عذرخواهی کند. حری که چکمه هاش را پر از خاک و سنگ کرد و سر به زیر انداخت و رفت طرف ارباب.
گمان می‌کنم توی آن شرایط، همه حس و حال مرا داشتند. به کفش هام که از گردن آویزان بودند زل زده‌بودم و گفتم:«خدا کند مارا هم قبول کنند...؟!»

نویسنده: کیوان امجدیان
گلواژه
چهل روز
امام صادق (ع): ای زراره، آسمان چهل روز بر حسین(ع) خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند.
منبع: مستدرک الوسائل، ج10، ص314
غربت هزار ساله
من همان زینبم!
باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم می ‏شد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان می ‏گرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز می ‏کرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان می ‏برد.
باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمی ‏دهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم می ‏ایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمی‏ دهی؟
آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که... .
باشد! حالا که تو نمی ‏توانی، من برایت همه چیز را می ‏گویم، آن روزِ غمگین کودکی ‏مان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و... آری! می‏ دانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابان‏ های بی ‏چراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح.
چه کشیدیم برادر! فقط یاد و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجا نمی ‏رسید.
در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم.
چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه می ‏لرزید از طنین صدایمان.
هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خواب ‏آلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی می ‏گرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کرد.
چه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت.
هر چه را باید می ‏گفتم، به زبانم جاری می ‏شد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانه‏ هایم حس می ‏کردم. یک آن، خودم را بی‏ تو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم.
هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم.
حالا نمی ‏خواهی برای دیدن خواهرت، از جای برخیزی؟
بلند شو برادر گلم!

نویسنده: سید حسین ذاکرزاده
معرفی کتاب
آه از غروب فراق
کتاب حاضر شرحی بر زیارت اربعین با روایتی جدید در قالب نجواهای عاشقانه جابر با مولایمان امام حسین (ع) است که توسط انتشارات مکیال منتشر شده است.

آه از غروب فراق
نویسنده: سعید مقدس
انتشارات مکیال
اربعین
فضیلت زیارت امام حسین (ع)
امام صادق علیه ‏السلام: فى فَضلِ زِیارَهِ الحُسَینِ بنِ عَلىٍّ علیه ‏السلام وَ لَقَد حَدَّثَنى أَبى علیه ‏السلام: أَنَّهُ لَم یَخلُ مَکانُهُ مُنذُ قُتِلَ مِن مُصَلٍّ یُصَلّى عَلَیهِ مِنَ المَلائِکَهِ أَو مِنَ الجِنِّ أَومِنَ النسِ أَو مِنَ الوَحشِ و َما مِن شَىْ‏ءٍ إِلاّ وَهُوَ یَغبِطُ زائِرَهُ و َیَتَمَسَّحُ بِهِ و َیَرجو فِى النَّظَرِ إِلَیهِ الخَیرَ لِنَظَرِهِ إِلى قَبرِهِ؛ پدرم در فضیلت زیارت حسین بن على علیه ‏السلام فرمودند: جایگاه آن حضرت از آن زمان که کشته شده، از فرشته یا جن یا حیوان وحشى که بر آن حضرت درود مى ‏فرستد خالى نیست و هر چیزى غبطه زائر آن حضرت را مى‏ خورد و در نگاه کردن به زائر امام حسین علیه ‏السلام امید خیر دارد زیرا او به قبر امام حسین علیه ‏السلام نگاه کرده است. منبع: کامل زیارات ص325