سال :
دل نوشته
آه از بیعت هاى سست!
کفر زمانه، دست از شرارت برنمى داشت و با نقابى از ریا، دست به کار فتنه هاى تازه بود.
تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آن گاه که بیعت هاى سست، به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چاره اى جز این نداشت که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ صلحى که زخم هاى بى شمارش، همه بر دل مجتبى علیه السلام فرود آمد.
ناسپاسان
شک نکنید به پستى خود؛ این سان که نمى دانید در پى چه هستید... نه دردانه «لولاک» را خواستید، نه عدل ذوالفقار را تاب آوردید و نه ریحانه خلقت را چشم دیدن داشتید!
اینک که دیگر بار، عطر گل محمدى را بر خود حرام کردید، کور باد چشم هاى دریده و تنگتان!
سلام بر غریب بقیع!
سلام بر او که با عصمت و طهارت فاطمى، در خاک غریبانه بقیع آرمیده است و آفتاب و ماهتاب، تنها سنگ مزار اویند و سایبان خستگى هاى تربتش، تنها، بال کبوترانى است که روز و شب بر آن خاک بوسه مى زنند!
نویسنده: سودابه مهیجى
شعر
دل سوزان تو
قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان

از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان

مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان

از طعنه و از زخم زبان‌ های پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان

شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان

گر ماه حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان

هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان

در کوچه و در مسجد و در خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان

در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرب و بلا چار پسر بود حسن جان

«میثم» که سخن از دل سوزان تو می ‌گفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان

شاعر: غلامرضا سازگار
داستان
برخورد کريمانه
سوار بر مرکب مي رفت که با مردي از اهل شام مواجه شد. مرد تا حضرت را شناخت. شروع به لعن و نفرين کرد. امام، سخنان زشت و دشنام هاي نارواي او را تحمل کرد تا اينکه مرد شامي، عقده دلش را خالي کرد و آرام شد.
امام با لبخند و به آرامي فرمود: «اي مرد! گمان مي کنم در اين شهر غريب باشي و شايد هم مرا به اشتباه گرفته اي؟ حالا اگر از ما رضايت بطلبي، از تو راضي مي شويم و اگر چيزي از ما بخواهي، به تو مي بخشيم. اگر راه گم کرده اي، راهنمايي ات مي کنيم. اگر گرسنه اي، تو را سير مي کنيم. اگر لباس نداري، تو را مي پوشانيم. اگر نيازمندي، تو را غني مي کنيم. اگر از جايي رانده شده يا فراري هستي، تو را پناه مي دهيم. اگر خواسته اي داري، بر مي آوريم. اگر توشه سفرت را پيش ما آوري و مهمان ما باشي. براي تو بهتر است و تا هنگام رفتن از توپذيرايي مي کنيم. چون که خانه ما وسيع و امکانات مهمان نوازي مان فراهم است.
وقتي مرد با اين برخورد کريمانه حضرت مواجه شد و سخنان شيوا و دلنشين آن بزرگوار را شنيد، پيش از آنکه سخني بگويد، اشک از گونه هايش لغزيد و گفت: «شهادت مي دهم که تو خليفه خداوند بر روي زمين هستي. خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: الله اعلم حيث يجعل رسالته؛ تا اين لحظه شما و پدرتان منفورترين خلق خدا نزد من بوديد و اکنون شما را محبوب ترين فرد روي زمين مي دانم».
بعد از آن، همراه امام حسن(عليه السلام) راهي خانه آن حضرت شد و تا روزي که در مدينه بود. در مهمان سراي حضرت پذيرايي مي شد و از دوستان و ارادت مندان خاص اهل بيت (عليهم السلام) گشت.

نويسنده: حميده رضايي
گلواژه
محبت به اهل بیت
امام حسن مجتبی (ع) می فرمایندهمانا محبّت و دوستي با ما (اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان - از نامه اعمال - مي شود، همان طوري که وزش باد، برگ درختان را مي ريزد.
آیات آسمانی
روزگار غربتت را پایانی نیست
باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی ‏امان نفرت و کینه؟
باور کنم که این آسمان پرستاره، پیکر توست که مهبط زخم ‏های مکرر جهل و عصیان است؟
این تن توست که در طواف یکریز تیرهای کینه ‏توز، به گل نشسته؟
تنی را که در هجوم بی‏ امان بارانی توأمان حسادت و نفرت تشییع می ‏شود، روزی زینت شانه‏ های پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله بود، روزی زینت دامان فاطمه علیه السلام بود.
این پیکری که در احاطه شعله‏ های تنگ‏ نظر در نهایت بی ‏رحمی و قساوت پرپر می ‏شود، پیکر آقای جوانان اهل بهشت است.
روزگار غربتت را پایانی نیست.
روزگاری در شبیخون خیانت‏ ها و توطئه‏ ها، تن به صلحی سبز می ‏دهی ـ به اجبارـ تا دین بماند و روزگاری دیگر، در حریم خانه خود، آشنایی بیگانه از پشت به تو خنجر می‏ زند.
تو حتی در خانه خویش هم غریبی. همسرت، روشنان حضور آسمانی ‏ات را تاب نیاورد؛ زنی که لایق سایبان مهربانی‏ ات نبود، زنی که به رسم آشنایی زهر بی ‏وفایی به کامت ریخت.
داستان غربت تو هنوز ادامه دارد.
نویسنده: خدیجه پنجی
کتاب
حکایت اخگر الماس ریزه ها
این کتاب به صورت اختصاصی درباره نحوه شهادت حضرت و چگونگی خروج پاره های جگر ایشان پس از خوردن سم، است. نویسنده در این کتاب نقل قول های مختلف از محدثان، متکلمان، مورخان درباره لحظه شهادت حضرت را جمع آوری کرده و سپس با پرداختن به معانی کلمه «کبد» این تحلیل را ارائه داده که امکان خروج کبد یا همان جگر از دهان بعید است و آنچه پس از خوردن سم از دهان امام حسن خارج شده، اعضای داخلی شکم بوده است.

حکایت اخگر الماس ریزه ها
نویسنده: جویا جهانبخش
انتشارات دلیل ما
مهدویت
مهدویت در كلام امام حسن مجتبی (ع)
هيچكس از ما نخواهد بود جز آنكه بيعت حاكم و طاغوت زمان بر گردن او مى باشد، جز حضرت قائم عليه السلام كه روح الله عيسى بن مريم پشت سرش نماز خواهد گذاشت - خداوند متعال ولادت او را مخفيانه و شخص او را غائب قرار داده تا آنكه بيعت هيچكس بر عهده او هنگام قيام نباشد.
آن حضرت نهمين فرزند برادرم حسين عليه السلام فرزند بهترين كنيزان مى باشد خداوند، عمر او را در غيبت طولانى قرار داده سپس او را به قدرت خود به صورت جوانى كمتر از چهل سال ظاهرى مى سازد، براى اينكه بداند خداوند بر هر چيزى توانا مى باشد.