سال :
دل نوشته
آمد و محمد شد
آمد و «محمد» و «امین» شد
آمد و «محمد» نامیده شد؛ نامی که پیش از او نبود!
تمام پیامبران و فرشتگان او را می ستودند و می ستایند؛ که «کریم» و کرامتش زبان زد خاص و عام بود؛ چنان که پروردگار بدین وصفش ستود.
در مکه، چون وی را می آزردند، به کوه ها پناه می برد و دل و جان به خدا می سپرد. خدیجه علیها السلام و علی علیه السلام همه این ها را می دیدند؛ اما چون او را می یافتند، می شنیدند:

«اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فاِنَّهم لا یَعلَمُون؛
خدایا! اینان را هدایت گردان، که نادانند».

مهرت را در دل هاشان افکن، که نامهربانند… .
آمد و «رحمت» نامیده شد؛ برای همه آفریدگان ـ از خوبان و بدان ـ؛ چندان که به خیل کافران، روی می آورد و در هدایتشان پافشاری می کرد. رنج ها و دردها می کشید؛ ولی هرگز از مهربانی دریغ نمی ورزید. آمد و «متوکل» نامیده شد؛ که همواره به خدا اعتماد داشت؛
نه به دنیا…
روزی از دشمنانش کسی در گیر و دار نبردی او را ـ تنها ـ در حالی که خواب بود، دید؛ شمشیر بر وی برکشید و پرسید:
ـ چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟
فرمود: خدا!
سپس آن کافر، ترسان از این همه صلابت، دست هایش لرزید و بر زمین فرو لغزید. آن گاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله شمشیر در دست، باز پرسید: کدامین کس، ناجی ات می شود؟
و صدایی لرزان شنید: بزرگواری شما!
آمد و «امین» نامیده شد؛ چنان که «مصطفی» و… برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزه اش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان… و این است سرّ خاتمیت
شعر
واپسین پیغمبر خورشید و باران
زمین گهواره كابوس های تـلخ انسان بود
زمان چون كودكی در كوچه های خواب حیران بود

خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گـم
جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود

صدا در كوچه های گیج می پیچید بی حاصل
سـكوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود

نمی رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شك
یـقین تنها سرابی در شكارستان شیطان بود

شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مـردی
به رغم فتنه های پیش رو در خاك مهمان بود

جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر
«محمد» واپسـین پیغمبر خورشید و باران بود

شاعر: سید ضیاء الدین شفیعی
داستان
ازدواج پیامبر اکرم (ص)
خدیجه بنت خویلد بانویی بازرگان و شریف و ثروتمند بود و مردان را اجیر می ‌گردانید تا با سرمایه او تجارت کنند و بر مبنای مضاربه دستمزدی برای آنان قرار می ‌داد. قریش نیز نوعاً بازرگان ‌پیشه بودند. وقتی صیت شهرت رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- دایر بر راستگویی و امانتداری و مکارم اخلاق آن حضرت به گوش وی رسید، نزد ایشان فرستاد و به ایشان پیشنهاد کرد که با بخشی از سرمایه وی، به اتفاق غلام وی، مسیره، به سفر تجارتی شام بروند و قول داد که بیش از آنچه به دیگر بازرگانان دستمزد می ‌داده است به ایشان خواهد داد.
ازدواج آن حضرت با خدیجه خاتون دو ماه پس از بازگشت ایشان از سفر تجارتی شام انجام گرفت. رسول خدا -صلى الله علیه و سلم- مهریه حضرت خدیجه –رضی ‌الله عنها- را بیست ماده شتر جوان قرار دادند. حضرت خدیجه از حیث اصل و نسب و دارایی و ثروت و بینش و خرد برترین زن خاندان خویش بود. حضرت خدیجه نخستین زنی بود که حضرت رسول‌اکرم به همسری خویش درآوردند و تا هنگام وفات ایشان همسر دیگری اختیار نکردند.
منبع: الرحیق‌ المختوم (خورشید نبوت)
گلواژه
اهمیت یاری رساندن به بیماران
پیامبر گرامی اسلام: هر كس برای نیاز بیماری بكوشد ـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازد ـ مانند روزی كه از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک می ‌شود.
منبع: من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 16
منبع: من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 16
آیات آسمانی
تو از بهار آمدی
تو از بهار آمدی ،
به انتظار کوچه ‌های منتظر رقم زده،
تو آمدی و با ظهور نور تو،
شب سیاه و تیره رفت.
نشست پای دیدنت، به چشم تار و خیره رفت.
تو آمدی ستارگان،
دوباره جان گرفته و شهاب‌ ها جوان شدند.
در آسمان،
هزار اتفاق تازه شد ز تو پدید،
چو یاس شد همه جهان
سپید گشت،
ای امید،
تو که قدم به کهکشان ما زدی،
هوای تازه ‌ای دمید.
دم از صفای ما زدی،
بهشت شد وجود ما،
شفا گرفت روح ما،
خراب شد امارت نشسته بر خرابه ‌ها،
فرو نشست آتش و شراره‌ ها و کینه ‌ها،
شکسته شد تمام بت‌ خزانه ‌ها،
برآمدند جوانه‌ ها،
سرودها، ترانه ‌ها،
چه عاشقانه‌ آمدی.
چه عارفانه در دیار خاکیان قدم زدی.
هنوز در خیال تو،
به این خیال مانده ‌ام،
چه منتی به ما نهاده‌ ای، همیشه جاودان
که با وجود آسمانیت بر این زمینیان،
تو سر زدی ...
کتاب
الرحیق‌ المختوم (خورشید نبوت)
این کتاب در سه فصل با زبان و نثری شیوا داستان های مختلفی درباره دورههای مختلف زندگی پیامبر ارائه می دهد. روایات طولانی نیستند و زبان گیرایی دارند که مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار کرده و دلزده نمی شود. نسخه اصلی این کتاب با نام «الرحیق‌ المختوم» و ترجمه فارسی آن با نام «خورشید نبوت» چاپ شده است.

الرحیق‌ المختوم (خورشید نبوت)
نویسنده: شیخ صفی‌ الرحمن مبارکپوری
مترجم: محمد علی لسانی فشارکی
مهدویت
مهدویت در کلام پیامبر رحمت
پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:
«قائم» از فرزندان من است. نام او نام من و کنيه او، کنيه من و اخلاق او اخلاق من، سيره و برنامه و روش او، سيره و سنت من است.
او مردم را به راه و رسم من بپا مي ‏دارد و به کتاب خدا فرا مي‏ خواند. هر کس او را فرمان برد مرا فرمان برده است و هر کس او را نافرماني کند مرا نافرماني نموده است و هر کس او را در دوران غيبتش انکار کند، مرا انکار کرده است و هر کس وجود گرانمايه و آمدن او را دروغ پندارد، بعثت مرا دروغ پنداشته است و هر کس او را گواهي و تصديق نمايد، مرا تصديق کرده است.
من از تکذيب کنندگان خويش در مورد مهدي عليه‏السلام، و انکار کنندگان سخن خود درباره او و گمراهان امتم از راه و رسم او، به بارگاه خدا شکايت مي‏برم. و کساني که ستم مي‏کنند بزودي خواهند دانست که به چه جايگاه و مکاني باز مي‏گردند.

منبع: بحارالانوار، ج 51، ص 73