سال :
دل نوشته
آبروی زن
تو آمدي و به زن آبرو بخشيدي و گستره اي بي پايان از مقام يک بانو را در برابرش گشودي.
کدام زن چون تو به جهان، نور پاشيد و کدام بانو همانند تو بوي خدا مي داد؛ آن سان که خورشيد به همه سوي، نور مي پاشيد و جايي از زمين را از روشنايي و گرماي خود، تهي نمي خواهد. تو نيز چنين بودي که سردي و سياهي و تاريکي دل ها و جان ها و افق ها را بر نمي تابيدي و از جايگاه بلند خويش، به همه سوي، روشنايي و نور گسترانيدي، تا چون خورشيد، گل ها و بستان ها، از نور و گرماي تو پرورش يابند و عقل ها و ذهن ها شکوفا شوند.
کيست که به دامانت بياويزد و دستانش از مائده هاي آسماني، لبريز نشود؟!
کسيت که نامت را ببرد و بر نهال دلش شکوفه آرامش ننشيند؟!
و کسيت که دريچه دلش را به سوي تو بگشايد و آکنده از عطر دلاويز وجودت نگردد؟!
بانوي هجده ساله! افسوس که واژگان، از نمايش بلنداي قامتت ناتوانند، همان گونه که آينه هستي را توان تماشاي چهره کاملت نبوده است.
آري! ژرفاي سيماي معنوي ات را تنها در آينه ملکوت بايد ديد، و مقام ناپيدايت را تنها در جهاني ديگر مي توان به نظاره نشست.
سلام بر تو اي «محدّثه»، اي «زهرا»، اي «زهره»، و اي آن¬که تو را نتوان با کسي سنجيد؛ جز آنکه بگوييم: «فاطمه، فاطمه است.»
شعر
آیینه در خاک
تا علی ماهَش بـه سوی قبر بُرد
ماه، رخ از شرم، پـشت ابر بُرد

آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد

زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر

ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، همچو دست مصطفی

گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت

گفتـش ای تاج سر خیل رُسُل
وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل

از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیـر

بار دیگر، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر

می کِشد خجلت علی از محضرت
«یاس» دادی، می دهد «نیلوفر»ت

«بَدر» بخشیدی، «هلال» ت می دهم
تو «الف» دادی و «دال» ت می دهم

داستان
فاطمه پاره ‌ی تن من است
جمع شده بودند دور پیامبر. حضرت پرسید: «بهترین چیز برای زنان چیست!؟»
کسی نمی ‌دانست، مسلمانان از هم جدا شدند، بدون این که جواب را بفهمند. علی رفت خانه، از فاطمه پرسید. او گفت: «بهترین زینت برای زن آن است که هیچ مردی او را نبیند و او هم هیچ مردی را نبیند.»
برگشت مسجد، حرف فاطمه را تکرار کرد. پیامبر گفت: «فاطمه پاره‌ی تن من است.»
گلواژه
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
حضرت زهرا (س) می فرماید: هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند، خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

منبع: بحارالا نوار، ج 43، ص 185، ح 17.
آیات آسمانی
علی دیگر زهرا ندارد....
شب های مدینه خداحافظ؛ سکوت را برایتان ابدی نمی بینم!
باور نداشته باش که با اتمام ناله های زهرا آرام شوی!
ای مدینه علی دیگر زهرا ندارد
علی امشب پاره ی وجودش را به خاک می سپارد
یا نه علی خود به گور می سپارد؟
زهرا جان بعد از تو علی دیگر قد راست نکند
بعد از دیگر خضاب نکند بعد از تو ...آری بعد از همه چیز برای علی تمام می شود.
ای چاه های مدینه کجایید علی دیگر.... بعد از این شب علی دیگر سنگ صبور ندارد.
دردهای علی را مرهمی نیست غصه های علی را گوش شنوایی نیست.
ای چاه های مدینه علی از امشب با شما نجوا می کند درد غریبی می گوید
بخروشید ای چاه های مدینه فریاد بزنید
دردهای علی را، زخم های دل ریشش را
آنگاه که علی غسل یاس می داد
آنگاه که سر بر دیوار بی کسی گذاشت
و فریادش گوش مدینه را کر کرد
آنگاه که علی پهلوی شکسته ی زهرا را دید
فریاد زد رهرا جان علی را ببخش که دردهای تو را نفهمید که زخم های تو را ندید...
ندامت علی دنیا را می لرزاند.
آری ای کاش آن شب دنیا به پایان می رسید
کاش کنگره ی عرش متلاشی می شد!
چه بگویم از امشب ... فقط این را می گویم که داغ تازه است
تا به امروز و علی همچنان بر مزار مخفی یاس می گرید
و کوچه های مدینه ناله علی و زینب و حسنین را از امشب در خود دارند.
خون بخروشید ای چاه های مدینه که علی دیگر زهرا ندارد....

نویسنده: زهرا زارع بدیع
کتاب
صحيفه فاطميه
كتاب «صحيفه فاطميه» مشتمل بر احاديث و كرامات حضرت زهرا سلام‌ الله عليها است.
در اين كتاب خطبه‌ ها، كلمات قصار، ادعيه، اشعار، فضائل، كرامات و ساير ملحقات حضرت در شش فصل گرد آمده است. در برخی از فصل های کتاب به سخنان پیامبر و ائمه علیهم السلام درباره حضرت زهرا پرداخته شده و در فصل های دیگر خطبه ها و ادعیه ها و . . . وارده از حضرت بیان شده است.

صحیفه فاطمیه
نویسنده: حبیب احمدی جلفایی
انتشارات زائر، قم: 1388
مهدویت
اوصاف حضرت مهدی (عج) در لوح حضرت زهرا (س)
او کمال موسی و رونق عیسی و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهای آنها را برای یکدیگر هدیه فرستند، چنان که سرهای ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند، ایشان را بکشند و بسوزانند و آنها ترسان و بیمناک و هراسان باشند، زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقیقی منند. به وسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ایشانند، هدایت‏ شدگان.

منبع: کمال الدین ج ۱، ۵۷۴-۵۶۹