سال :
دل نوشته
ای خالق هر چه طراوات!
تو می آیی؛ با ارمغانی از صمیمیت و کوله باری از ایمان به زندگیِ دوباره هستی.
بهار، ای آغاز رفاقت شکوفه و آفتاب!
نم نم بارانت، غزل زندگی را در گوش طبیعت نجوا می کند.
بهار، ای روح سبز زندگی! رسیدی؛ با دامنی از گل و بغل بغل طراوت.
چه زیباست رستاخیز دوباره زمین با تو!
چه دیدنی است هلهله شادمانی باغ با تو!
چه به یاد ماندنی است فصل شکفتن و به بار نشستن با تو!
و چه باشکوه است!
بزم شکوفه ها بر سر شاخساران با تو!
ای که از پشت رخوت زمستان قد کشیدی! رسیدنت به خیر!
باید خانه دل ها را خانه تکانی کرد و دل پژمرده را جانی دوباره بخشید، آیینه قلب ها را جلا داد و زنگار غفلت را از جان زدود.
بهار! دست های پر سخاوت تو، آغاز دوباره هستی و پایان خاطرات کهنه طبیعت است. کاش بر سر سفره های هفت سین، سرشار از هفت سین سر زندگی، سعادت، سخاوت، سربلندی، سبز زیستن، سرفرازی و ساده زیستن شویم!
با آهنگِ دلنشینِ «یا مقلب القلوب» دل هایمان را صفا می دهیم و دل به تو می سپاریم که بهترینِ حال را نصیب ما گردانی. ای خالق هر چه طراوت!
این دل تنگ و این تنگ بلورین احساس را به تو می سپاریم تا بهاری دیگر و آغازی دیگر.
نویسنده: الهام موگویی
شعر
بیا و چهره شب را ستاره‌ باران کن
بیا که بی ‌تو جهان، از گلایه لبریز است
بهار، بی‌ تو به رنگ غروب پاییز است

بیا که فاجعه می ‌بارد از زمین و زمان
ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است

بیا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان
بیا که صحبت عشّاق، بس دل ‌انگیز است

بیا که مردم دنیا در انتظار تواند
در آرزوی وصال تو، بی ‌قرار تواند

بیا و چهره شب را ستاره‌ باران کن
بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان کن

به زرد رویی گل ‌های پرشکسته نگر
فضای خاطر افسرده را گلستان کن

گرفته ظلمت شب، ره به کلبه ‌های حزین
بیا! ز پرتو خود کلبه را چراغان کن

ز سنگ فتنه بی‌ یاوران کافرکیش
شکست شیشه دل ‌ها؛ بیا و احسان کن

بپا شده است خدا را قیامتی ز گناه
بیا و گوشه چشمی به حق‌ پرستان کن

بیا که مردم دنیا در انتظار تواند
در آرزوی وصال تو بی ‌قرار تواند
شاعر: هوروش نوابی
داستان
نوروز نخستین روز آفرینش
اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است. مسلماً آن روز، این نوروز بوده است.
مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است.
هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز.
بی شک، روح در این فصل زاده شده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.

نویسنده: علی شریعتی
گلواژه
شعر
غمگین و گرفته چون غروبیم بیا
اى صبح به کنج شب رسوبیم بیا
اى سبزتر از شعر بهاران! مولا!
بى روى تو افسرده چو چوبیم بیا
شاعر: پیمان سگوند
آیات آسمانی
فصل بلوغ
از گرد راه می رسی؛ از فراسوی فصلی سرد و بارانی؛ ابرهای تیره را از صفحه آسمان می تکانی، پلک می زنی و گل های رنگ رنگ از نگاه خاک می روید.
لبخند می زنی و درختان به سبزی قیام می کنند؛ عشوه می کنی و زمستان، بهار می شود.
این جار بهار، ساکنین خاک را به زندگی می خواند.
بهار، فصل اعتدال و راستی است؛ فصل قد کشیدن گل های ایمان در باغچه دل است.
بهار، قلمرو رویش خوبی هاست و فصل جاری شدن و رسیدن؛ فصلی که غنچه های لب فرو بسته، دهان می گشایند و گل می کنند.
بهار که می آید، کوچه های به بن بست رسیده از سرما، به رقص بر می خیزند و رهگذران را به شوق می آورند.
بهار که می آید، یخ های مکرر زمستانی آب می شود و چشمه چشمه، طراوت بر سنگفرش خیابان ها راه می پوید.
بهار که می آید، دست های سخاوت زمین گل می کند و آسمان، گرمی حیات را مهربان تر از همیشه، در رگ و روح بی جان خاک می پاشد.
بهار که می آید، صدای گام های ظهور، بهتر از هر زمان، گوش را می نوازد.
بهار که می آید، پنجره های بسته رو به آسمان گشوده می شوند و دست های قنوتشان را به پرواز در می آورند.
بهار که می آید، زمین، لباس سپید برفی اش را از تن می کند تا لباس سبز بلوغ بر تن کند.
آری! بهار فصل بلوغ و تماشاست؛ فصلی که یاس ها عطر دوستی می پراکنند و گل های سرخ، خدا را شهادت می دهند.
چه دل انگیز است مژده بهار، آن گاه که هوای سرد، ناجوانمردانه بر شاخ و برگ باغ، تازیانه می کوبد و از هر سو، بادهای سر در گمی، هیجان مرگ در جان درختان می افکند.
گاه از این آرزو که کاش چار فصل زمین بهار باشد، پشیمان می شوم و می دانم بی پاییز و زمستان، بهار، رنگ و نمایی ندارد.
می دانم اگر آن سفر کرده، از کوچ هزاران ساله برگردد و فصل پنجم رویش را بر خاک بگستراند، بهار حقیقی با همه طراوت و زیبایی اش به جهان لبخند خواهد زد.
اللهم عجل لولیک الفرج
نویسنده: علی خیری
کتاب
نوروز، آداب و رسوم ایرانیان
همان طور که از عنوان کتاب مشخص است، در این اثر درباره آداب و رسوم نوروز و فلسفه آن در میان ایرانیان و ملت هایی که نوروز را جشن می گیرند، و همچنین در آیات قرآن و روایات اسلامی می خوانیم، به خصوص جشن ها و رسومات نوروزی که در طول زمان به فراموشی سپرده شده است. سر فصل های کتاب به قرار زیر است:
آداب نورورزی، آنها كه ماند و فراموش شد،آیین های نوروزی؛ نوروز یكی از نشانه های ملیت ماست، عید نوروز در آیات و روایات اسلام، هفت سین و فلسفه آن، كاشتن سبزه، نوروز در ایران، نوروز در جمهوری آذربایجان، قزاقستان، تركمنستان، قرقیزستان، پاكستان، افغانستان، تاجیكستان، جشن مهرگان، جشن آبانگان و آذرگان، كاوشی در پیشینه تاریخی چهارشنبه سوری، فلسفه آیین های نوروزی، نوروز در دوره ساسانی، فلسفه و ریشه های تاریخی نوروز

این کتاب به صورت الکترونیکی تهیه و منتشر شده است.
مهدویت
بهار در کلام پیامبر گرامی اسلام (ص)
*وَ رَوَوْا عَنِ النَّبِیِّ ص اغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبِیعِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِکُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِکُمْ وَ اجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَرِیفِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِکُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِکُمْ؛
سرمای بهار را غنیمت بشمارید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند واز سرمای پاییز دوری کنید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند.

*اذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکر النشور؛
هرگاه بهار وارد شد زیاد به فکر نشور(قیامت) باشید که شبیه بهار است.