montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net


تعارض روایات مربوط به مدت غیبت امام مهدی-بخش دوم
شبهه سی و چهارم: مدت غیبت:
پاسخ ادعای دوم
نقد و بررسی سندی
قفاری برای اثبات این مدعا که شیعیان در ابتدا زمانی را برای پایان یافتن غیبت قرار داده بودند به سه روایت استناد جسته است. طبق روایت نخست امام علی زمان غیبت را شش روز یا شش ماه یا شش سال بیان فرموده اند [1] این روایت به سند کلینی ضعیف است، البته شیخ طوسی این روایت را به سند دیگری نقل کرده که به نظر معتبر می آید [2] روایت دوم روایتی است که سال 140 را سال پایان یافتن غیبت معرفی کرده است [3] این روایت نیز از سند معتبری برخوردار است و روایت سوم مورد نظر قفاری مرسله است [4]. افزون بر روایات یاد شده در این بخش از کلمات قفاری، روایات دیگری نیز وجود داشت که به ترتیب اسناد آن ها بررسی می شود: روایتی که بر دست از کار کشیدن برخی از شیعیان به دلیل انتظار ظهور دلالت می کرد [5]؛ ضعیف است. روایت بعد روایتی بود که از تربیت شدن شیعه با آرزوها سخن می گفت [6]؛ این حدیث نیز هم چون حدیث قبل ضعیف است. روایت بعد روایتی بود که طبق آن اگر از ائمه روایتی شنیده شد و به همان صورت اتفاق افتاد تصدیق آن یک اجر دارد و... [7]، این روایت از سند معتبری برخوردار است و روایت بعد روایتی است که از فاش شدن زمان گشایش توسط شیعیان سخن می گوید [8]، که این روایت نیز به نظر معتبر می آید. بخشی دیگر از روایات مورد نظر قفاری روایاتی است که بر دروغ گو بودن وقت گذاران و عدم توقیت از ناحیه ائمه دلالت دارد که در این باره روایات متعدی وجود دارد و کثرت آن ها ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند [9].
نقد و بررسی محتوایی
روایات مورد نظر قفاری ناظر به ظهور امام مهدی نیستند:
آقای قفاری مدعی است برخی از روایات شیعه، وقت خاصی را برای ظهور تعیین کرده بودند. پس وقتی این وعده در موعد مقرر عملی نشد، عالمان شیعه روایات گوناگونی را برای توجیه آن جعل کردند. روایاتی که به نظر آقای قفاری بر تعیین وقت ظهور دلالت دارند، عبارتند از: روایتی که سال ظهور را سال 140 معرفی می‌کند، روایتی که درصدد تعیین وقت ظهور با کمک حروف مقطعه قرآن است و روایت امام علی. متن کامل حدیث نخست بدین قرار است:
ابوحمزه ثمالی می‌گوید: به امام باقر عرض کردم: علی (ع) همیشه می‌فرمود: «تا هفتاد، بلا است» و می ‌فرمود: «پس از بلا گشایش است»، ولی هفتاد گذشت و گشایشی ندیدیم. امام باقر فرمود: ای ثابت، خداوند وقت این امر را سال هفتاد قرار داده بود، ولی چون حسین (ع) کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدید شد و آن را به سال 140 موکول کرد. ما آن را به شما گفتیم و شما سخن ما را منتشر کردید و پرده از راز برداشتید. پس خداوند آن را به تأخیر انداخت. پس از آن، نزد ما وقتی را قرار نداد و «خدا آن‌چه را بخواهد، محو یا اثبات می‌کند و اصل کتاب نزد اوست.» ابوحمزه ثمالی می‌گوید: این مطلب را بر امام صادق عرضه کردم. آن حضرت فرمود: آری، همین‌طور است [10].
روایت یاد شده برخلاف توهم آقای قفاری به هیچ عنوان ناظر به تعیین وقت ظهور امام مهدینیست. اثبات این مدعا که روایت یاد شده، ناظر به تعیین وقت ظهور است، نیازمند اثبات دو نکته است: اول این‌که مقصود از 70 و 140، 70 و 140 پس از غیبت باشد؛ و دوم این ‌که مقصود از «هذا الأمر»، ظهور امام مهدی [عج) باشد.
خوشبختانه نه ‌تنها هیچ قرینه ‌ای این دو مدعا را ثابت نمی ‌کند، بلکه قراین متعددی برخلاف آن دلالت دارند. این قراین عبارتند از:
1. ظهور واژه سبعین و اربعین و مائۀ، هفتاد و صد و چهل پس از هجرت است، ‌چنان‌که فهم عرفی از عبارت ‌های مشابه همین است. برای مثال، اگر کسی بگوید: در سال هزار، فلان اتفاق افتاد، همه از آن هزار پس از هجرت را فهم می‌ کنند.
2. قرینه دوم، فهم راوی است؛ چرا که او از این فرمایش امام علی «إلی السّبعین بلاءً»، هفتاد پس از هجرت را فهمیده است. در زمان امام باقر هنوز غیبت آغاز نشده بود. از همین‌ رو، از امام باقر می ‌پرسد: چرا با این‌ که سال هفتاد گذشت، گشایشی حاصل نشد؟
3. تأیید این برداشت از سوی امام (ع)، قرینه دیگری بر مدعای ماست؛ چرا که اگر مقصود، هفتاد پس از غیبت بود، به طور طبیعی، پاسخ امام باقر این بود که هنوز سال هفتاد پس از غیبت نرسیده است و عجله شما بی‌ مورد است، اما آن حضرت به سؤال پرسش‌ گر پاسخ می‌ دهد و آن را به گونه ‌ای دیگر مدلل می‌کند.
واژه «هذا الأمر» در روایت مورد نظر نیز ناظر به «رخاء بعد البلاء» است؛ چرا که راوی درباره علت تحقق نیافتن این فرمایش امام علی که «إلی السّبعین بلاء و بعد البلاء رخاء» سؤال می ‌کند. امام باقر نیز در پاسخ می‌ فرماید: «إنّ الله کان وقت هذا الأمر»؛ یعنی همان رخاء را در سال هفتاد قرار داده بود. روشن است که رخاء به معنای گشایش [11] است و هیچ دلیلی بر تفسیر آن به ظهور امام مهدی نیست. نکره بودن رخاء نیز قرینه ‌ای بر مطلب یاد شده است.
به نظر علامه مجلسی در این روایت، «وقت هذا الأمر، یعنی ظهور حق و غلبه آن بر باطل به دست یکی از ائمه: است، نه ظهور امام دوازدهم» [12]. فیض کاشانی، دیگر عالم جلیل ‌القدر شیعی در ابتدا می‌ نویسد که هفتاد یعنی هفتاد پس از هجرت یا پس از غیبت امام مهدی، ولی در ادامه، احتمال اول را ترجیح می‌ دهد و می ‌افزاید احتمال این ‌که مقصود، هفتاد پس از هجرت باشد، با این نکته تأیید می‌ شود که امام حسین حق خود را در حدود سال هفتاد پس از هجرت طلب کرد و امر امام رضا اندکی پس از سال 140 در شرف ظهور بود [13].
آقای قفاری برای تکثیر اشکال، تفسیر مشاهیر عالمان شیعی هم‌ چون علامه مجلسی و فیض کاشانی را رها کرده و به تفسیر یکی از عالمان نه ‌چندان مشهور شیعی استناد کرده‌ است.
روایت دومی که به نظر آقای قفاری درصدد تعیین وقت ظهور است، این روایت است:
امام باقر (ع) فرمود:
ای ابولبید، دوازده نفر از فرزندان عباس به حکومت می‌ رسند که پس از هشتمین آنها چهار نفرشان کشته می‌ شوند. یکی از آنها درد گلو می‌گیرد که او را می‌کشد. آنها گروهی هستند که عمرشان، کوتاه و مدت حکومتشان، اندک و سیرتشان، پلید است. یکی از آنها فاسق است که لقبش، هادی، ناطق و غاوی است. ای ابولبید، در حروف مقطعه قرآن، دانش فراوانی است. همانا خداوند بلندمرتبه «الم ذلِكَ الْكِتَابُ» را نازل کرد. پس محمد قیام کرد تا این‌که نورش آشکار شد و امرش تثبیت شد و در روز تولدش به دنیا آمد، در حالی که از هزاره هفتم، صد و سه سال گذشته بود. [سپس فرمود:] و این در کتاب خدا در حروف مقطعه بیان شده است، وقتی آنها را بدون تکرار بشماری. در حروف مقطعه، حرفی نیست که ایامی بگذرد مگر این‌که هنگام به پایان رسیدنش، قائمی از بنی‌هاشم به ‌پا خیزد. [آن‌گاه ادامه داد:] الف، یک است؛ لام، سی؛ میم، چهل و صاد، نود که مجموعاً 161 است. پس آغاز خروج حسین بن علی (ع)، «الم الله» بود و چون زمانش فرا رسید، قائمی از نسل عباس در «المص» قیام کرد و قائم ما هنگام به پایان رسیدن آن «الر» قیام خواهد کرد. این را یاد بگیر و محافظت کن و مخفی نگاه‌‌ دار [14].
در این روایت که علامه مجلسی آن را معضلات اخبار شمرده [15]، با زبان رمز و کنایه سخن گفته شده است. شارحان روایات نیز نتوانسته ‌اند درباره مفاد آن به صورت قطعی قضاوت کنند. با وجود چنین ابهامی، چگونگی دلالت آن بر تعیین وقت روشن نیست. از این‌ رو، نمی ‌توان آن را از احادیثی شمرد که وقتی برای ظهور تعیین کرده ‌اند و ظهور در وقت موعود محقق نشده است. درباره روایت امام علی که در پاسخ به پرسش از مدت حیرت و غیبت فرمود: «ستۀ ایام او ستۀ اشهر او ست سنین»، باید گفت:
1. قفاری برای آن همه غوغای خود و متهم کردن عالمان شیعه به بازی دادن مردم و جعل حدیث مستندی جز همین روایت ندارد ـ البته آن را نیز پاسخ خواهیم داد ـ در حالی که مخاطبی که سخنان وی را می ‌خواند، از آن چنین برداشت می ‌کند که گویا تشکیلات منسجم و هدفمندی با تمام توان در مسیر جعل حدیث و تحریف حقایق تلاش می ‌کردند.
2. اگر عالمان شیعه این روایت را به دروغ و برای فریب شیعیان جعل کرده باشند، چگونه شیخ کلینی که کتابش کهن ‌ترین منبع این روایت است و ده ‌ها سال پس از غیبت و تحقق نیافتن وعده امام عل (ع) کتاب خود را تألیف ‌کرده، این حدیث را در کتاب خود ثبت کرده است. چرا شیخ طوسی که دویست سال پس از غیبت می‌ زیسته، آن را در کتاب خود آورده است؟ آیا نقل این حدیث در کتاب‌های الکافی و الغیبۀ بیش از آن‌ که بر جاعل بودن عالمان شیعه دلالت کند، بر امانت‌ داری آنها در نقل روایات گواهی نمی ‌دهد؟
تحلیل آقای قفاری زمانی صحیح بود که در منابعی که پیش از غیبت یا هم‌ زمان با آن نگاشته شده است، این روایت وجود داشته باشد و از آن پس، در منابع انعکاس نیاید. اکنون جریان دقیقاً برعکس است؛ یعنی در منابع قبل و هم‌ زمان غیبت، اثری از این روایت نیست و در منابعی که ده ‌ها سال پس از غیبت نوشته شده ‌اند، این روایت وجود دارد. آن‌ چه گذشت، بهترین قرینه است بر این‌ که مقصود روایت، آن‌ چیزی نیست که آقای قفاری پنداشته است. ‌چنان‌که شیخ حر عاملی گفته است، این روایت بیش از آن‌ که در مقام تعیین زمان ظهور باشد، درصدد مجمل و مبهم گذاردن آن است [16]. علی بن بابویه، صدوق اول در توضیح این حدیث چنین می‌نویسد:
چگونه روشن نیست که فرمایش علی (ع)، شش روز یا شش ماه یا شش سال آشکار نیست؟ چیزی که ممکن است وقتش از شش روز به شش ماه و از شش ماه به شش سال امتداد پیدا کند، بدون شک، می‌تواند تا سال ‌ها امتداد یابد. آیا این روشن است؟ پس اگر آن حضرت قصد بیان وقت را داشته ‌اند، روشن است که وقتی تعیین نکرده ‌اند و اگر مقصودشان، پوشاندن آن بوده، عجیب نیست که آن را با شدیدترین وجه ممکن بپوشاند و با تمام توان آن را مخفی نماید؛ چرا که کسی که به دانش او اطمینان وجود دارد، وقتی با شک بین شش روز یا شش سال خبر می ‌دهد، جز مخفی نگاه داشتن و پوشاندن قصدی ندارد [17].
آن‌ چه این معنا را تقویت می‌ کند، روایات فراوانی است که به صراحت، تعیین وقت را حتی در گذشته از ائمه: نفی می‌کند.
امام صادق(ع) فرمود:
ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی‌کنیم [18].
همچنین فرمود:
ای مفضل، من برای آن وقتی تعیین نمی‌کنم و برای آن وقتی تعیین نمی ‌شود و هرکس برای مهدی ما وقت تعیین کند، در علم خداوند بلند ‌مرتبه، خود را شریک دانسته و مدعی شده که به اسرار الهی اطلاع یافته است [19].
و در حدیثی دیگر فرمود:
وقت‌‌گذاران دروغ می‌گویند. ما نه در گذشته وقت تعیین کردیم و نه در آینده وقت تعیین می‌کنیم [20].
هم ‌چنین در حدیث دیگری فرمود:
ما در گذشته برای هیچ‌کس وقت تعیین نکرده‌ایم [21].
آن‌چه گذشت، به روشنی بر این نکته دلالت دارد که روایت مورد نظر درصدد تعیین وقت ظهور نبوده است. بنابراین، نه پیشوایان معصوم برای ظهور وقتی تعیین کرده بودند و نه روایات در این باره با یک‌دیگر در تعارضند.
پی نوشت:
[1] الکافی ج1ص338: علي بن محمد ، عن عبد الله بن محمد بن خالد قال : حدثني منذر بن محمد بن قابوس ، عن منصور بن السندي ، عن أبي داود المسترق ، عن ثعلبة بن ميمون ، عن مالك الجهني ، عن الحارث بن المغيرة ، عن الأصبغ بن نباتة قال ...این حدیث ضعیف است به دلیل مجهول بودن منصور بن السندی (معجم رجال الحدیث ج19ص376)
[2] الغيبة ص 165 : سعد بن عبد الله (ثقه الفهرست ص135)، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب (ثقه رجال نجاشی ص334) ، عن الحسن بن علي بن فضال(ثقه الفهرست9ص7) ، عن ثعلبة بن ميمون (ثقه رجال نجاشی ص117)، عن مالك الجهني(ثقه طرائف المقال ج1 ص644) ، عن الأصبغ بن نباتة (ثقه رجال نجاشی ص8) شیخ در الفهرست سندی به تمام روایات و مصنفات سعد دارد از طریق شیخ صدوق و پدرش (الفهرست ص135)
[3] الکافی ج1ص368 : ...ومحمد بن يحيی (ثقه رجال نجاشی ص353) ، عن أحمد بن محمد بن عيسی (ثقه همان ص82)جميعا ، عن الحسن بن محبوب (ثقه الفهرست ص96)، عن أبي حمزة الثمالی (ثقه رجال نجاشی ص115)
[4] تفسیر العیاشی ج2ص8
[5] الکافی ج8ص80 : سهل ، عن ابن فضال ، عن علي بن عقبة ، عن عمر بن أبان الكلبی، عن عبد الحميد الواسطي این حدیث ضعیف است به دلیل مجهول بودن عبد الحمید (رجال الطوسی ص139)،
[6] الكافي ج 1 ص 369 محمد بن يحيى وأحمد بن إدريس ، عن محمد بن أحمد ، عن السياري ، عن الحسن ابن علي بن يقطين ، عن أخيه الحسين ، عن أبيه علي بن يقطين ... این حدیث ضعیف است به دلیل مجهول بودن سیاری ( رجال نجاشی ص80).
[7] الکافی ج1ص369 : الحسين بن محمد بن عامر (ثقه رجال نجاشی ص66)، عن معلی بن محمدالبصری (ثقه معجم رجال الحدیث ج19 ص280 )، عن الحسن بن علي الخزاز ( ثقه رجال نجاشی ص39)عن عبد الكريم ابن عمرو الخثعمي (ثقه همان ص245)، عن الفضل بن يسار (ثقه همان ص309)
[8] الغیبه ص427:فضل بن شاذان (ثقه رجال نجاشی ص306)، عن همان ج9ص105) عن أبي بصير( ثقه رجال نجاشی ص441)محمد بن علي (ثقه معجم رجال الحدیث 18ص56)، عن سعدان بن مسلم(ثقه همان ج9ص105) عن أبي بصير( ثقه رجال نجاشی ص441)
[9] الکافی ج 1ص368 و الغیبه ص428 و 429 و 430و...
[10] الغیبه،ص428. عن أبي حمزة الثمالي قال: قلت لأبي جعفر: إنّ عليّا كان يقول: «إلى السّبعين بلاء» و كان يقول: «بعد البلاء رخاء» و قد مضت السّبعون و لم نر رخاء فقال أبو جعفر: يا ثابت! إن الله تعالى كان وقت هذا الأمر في السّبعين فلمّا قتل الحسين اشتدّ غضب الله على أهل الأرض فأخّره إلى أربعين و مائة سنة فحدّثناکم فأذعتم الحدیث و کشفتم قناع السّرّ فأخّره الله و لم یجعل له بعد ذلك عندنا وقتاً ويَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. قال أبو حمزة: و قلت ذلك لأبي عبد الله، فقال: قد كان ذاك‏؛
[11] تاج العروس،ج19ص453.
[12] مراه العقول،ج4ص170.
[13] الوافی،ج2ص426.
[14] تفسیر العیاشی،ج2ص8. يا با لبيد! إنّه يملك من ولد العبّاس اثنا عشر، يقتل بعد الثّامن منهم أربعة فتصيب أحدهم الذبحة فتذبحه، هم فئة قصيرة أعمارهم، قليلة مدّتهم، خبيثة سيرتهم منهم الفويسق الملقّب بالهادي، و النّاطق و الغاوي. يا با لبيد! إنّ في حروف القرآن المقطّعة لعلماً جمّاً، إنّ الله تبارك و تعالى أنزل «الم ذلِكَ الْكِتَابُ»، فقام محمّدحتّى ظهر نوره و ثبتت كلمته، و ولد يوم ولد، و قد مضى من الألف السّابع مأئة سنة و ثلاث سنين، [ثم قال:] و تبيانه في كتاب الله [في] الحروف المقطّعة إذا عددتها من غير تكرار، و ليس من حروف مقطّعة حرف ينقضي أيام إلّا و قائم من بني هاشم عند انقضائه، [ثم قال:] الألف واحد، و اللّام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصّاد تسعون، فذلك مأئة و إحدى و ستون، ثمّ كان بدو خروج الحسين بن علی (ع) «ألم الله»، فلمّا بلغت مدّته قام قائم ولد العباس عند «المص»، و يقوم قائمنا عند انقضائها بـ «الر» فافهم ذلك و عه و اكتمه؛
[15] بحار الانوار،ج52ص107.
[16] اثبات الهداه،ج3ص576.
[17] الامامه والتبصره،ص12.
[18] الکافی،ج1ص368. إنّا أهل بیت لا نوقّت؛
[19] بحار الانوار،ج53ص2. یا مفضل! لا أوقّت له وقتاً و لا یوقّت له وقت إنّ من وقّت لمهدیّنا وقتاً فقد شارک الله تعالی فی علمه و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه؛
[20] الغیبه ،ص466. کذب الموقّتون ما وقّتنا فیما مضی و لا نوقّت فیما یستقبل؛
[21] همان. فلسنا نوقّت لأحد وقتاً؛
تعارض روایات مربوط به مدت غیبت امام مهدی-بخش دوم


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته
 Could not add IP : Data too long for column 'user_agent' at row 1