عامه با رجعت مخالفند و از قدیم به صورت های مختلف آن را مورد انکار قرار می دادند. گاهی به صورت علمی مثلاً آن را رد کرده اند به این که رجعت همان تناسخ باطل است، و رجعت برگشتن از فعل به قوه است که محال می باشد؛ و گاه آن را در تضاد با آیات قرآن (مانند مؤمنون/99 و 100- انبیاء/95- یس/31) برمی شمرند و احادیثی در مخالفت با رجعت می آورند.
برخی نیز به توجیه و تأویل آیاتی پرداختند که رجعت در اقوام گذشته مانند آیه243 بقره را مطرح کرده است.
اینان راوی بزرگی مانند جابر بن یزید جعفی را که اعتراف به علم و ورع و تقوای او دارند به جرم این که معتقد به رجعت بود طرد کردند و روایاتش را کنار گذاشتند. «حدثنا أبو غسان محمد بن عمرو الرازي قال سمعت جريرا يقول لقيت جابر بن يزيد الجعفي فلم أكتب عنه كان يؤمن بالرجعة؛ ابوغسان گفت: از جریر شنیدم که می گفت: جابر بن یزید جعفی را ملاقات کردم، پس از او چیزی ننوشتم (روایت نکردم زیرا) او معتقد به رجعت بود.» (صحیح مسلم، ج1، ص20)
در مواردی می گویند: رجعت مذهب قومی از عرب جاهلی بود که فرقه ای از مسلمین از اهل بدعت آن را باور دارند، و از این گروه هستند رافضه (شیعه) که می گویند: علی بن ابی طالب در ابر پنهان است و برخواهد گشت. (لسان العرب، ج8، ص114)
و گاه آن را زاییده تفکرات مردی به نام عبدالله بن سبأ که یهودی بوده و در زمان عثمان ظاهراً مسلمان شده، برمی شمرند و می گویند شیعه این اعتقاد را از او گرفته است؛ همان گونه که برخی از آنان مکتب شیعه را ساخته او می دانند.
به نظر می آید مخالفت عامه با رجعت دو منشأ و علت دارد: 1- برخی از آنان حقیقت رجعت را نفهمیده اند و از آنچه شیعه به آن اعتقاد دارد آگاهی ندارند. 2- انگیزه مخالفت گروه دوم که شاید اکثریت عامه را تشکیل می دهند از سویی عناد و حسادت نسبت به اهل بیت و فضایل آنان است، و روشن است که رجعت ائمه و حاکمیت و سروری آنان در دوران سبز ظهور، امتیاز و فضیلتی بی مانند محسوب می شود، و از سوی دیگر احتمال بازگشت برخی از مخالفین اهل بیت و انتقام گرفتن از آنان است که مورد توجه عامه می باشند.
اینان با آن که به شدت با رجعت مخالفت می کنند ولی در لابلای مطالبشان آن را می پذیرند. نمونه زیر را دقت کنید.
قرطبی روایتی را نقل می کند که در آن برای اصحاب کهف دو مرتبه رجعت ذکر شده است. در متن روایت در دو جا تصریح به رجعت شده است: 1- «فدخلوا الكهف فقالوا: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته، فرد الله على الفتية أرواحهم فقاموا بأجمعهم و قالوا: عليكم السلام و رحمة الله و بركاته...ثم قالوا: أقرئوا محمدا رسول الله منا السلام، و أخذوا مضاجعهم 2- و صاروا إلى رقدتهم إلى آخر الزمان عند خروج المهدى. فيقال: إن المهدى يسلم عليهم فيحييهم الله ثم يرجعون إلى رقدتهم فلا يقومون حتى تقوم الساعة...»؛ اما ترجمه روایت: پیامبر از خدا خواست اصحاب کهف را ببیند. پس (خدا) فرمود: تو در دنیا آن ها را نمی بینی، لکن چهار نفر از بهترین اصحابت را به سوی آن ها بفرست تا رسالت تو را به ایشان برسانند و آن ها را به ایمان دعوت کنند. پیامبر به جبرائیل فرمود: چگونه بفرستم؟ گفت: عبایت را پهن کن و ابوبکر، عمر، عثمان و علی بن ابی طالب را بر چهار طرف آن بنشان، سپس بادی را که مسخّر سلیمان بود بخوان، خدا به آن امر می کند که مطیع تو شود. پس پیامبر چنین کرد. پس باد آن ها را به درب غار حمل کرد. پس آن ها سنگی را کنار زدند. سگ (اصحاب کهف) به طرف آن ها حرکت کرد و چون آن ها را دید سرش را حرکت داد- و دمش را تکان داد- و با سر اشاره کرد که داخل شوند. پس داخل غار شدند و سلام کردند. خداوند ارواح جوانان (اصحاب کهف) را برگرداند، پس همگی بلند شدند و جواب سلام دادند. پس اینها گفتند: ای گروه جوانان (اصحاب کهف) به درستی که محمد نبیّ خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما سلام رساند. گفتند: بر محمد رسول خدا سلام باد تا زمانی که آسمان و زمین هست و بر شما به خاطر آنچه ابلاغ کردید، و مسلمان شدند و گفتند: سلام ما را به ایشان برسانید، و به جایشان (حالت اولشان) برگشتند تا زمان خروج مهدی؛ پس گفته شده که مهدی بر آن ها سلام می کند و خدا آن ها را زنده می کند. پس جبرائیل حادثه را برای پیامبر گفت. سپس باد آن ها را برگرداند. پیامبر فرمود: چگونه آن¬ ها را یافتید؟ آن¬ ها واقعه را گفتند. پس پیامبر دعا کرد. (الجامع لأحكام القرآن، ج11، ص390) این روایت که برای برخی، فضیلت سازی به همراه دارد هر چند مورد تأیید ما نیست ولی بیان آن از این جهت است که روشن شود عامه در مواردی رجعت را پذیرفته اند.
از آنچه گذشت و آنچه در بخش سؤالات و شبهات می آید جواب عامه نیز روشن می شود.