درآمدی بر فرهنگ مهدويت و عناصر آن- بخش اول
مقدمه
فرهنگ مهدویت گفتمانی است که می تواند زمینه ی سعادت دنیوی و اخروی جامعه ی بشری را در همه جنبه های فردی- اجتماعی، مادی- معنوی و ... فراهم نماید و اهداف والای خلقت انسان را به صورت کامل محقق سازد. این گفتمان که برخاسته از اصول علمی- عملی فرهنگ شامل: باورها، ارزش ها، هنجارها و نمادهاست، این ظرفیت را دارد تا با طرح و بسط خود تحوالت شگرفی در حوزه فرهنگ شیعی– اسلامی ایجاد کند و همه ی امکانات پیدا و پنهان دینی- فرهنگی را در راستای هدایت جامعه ایرانی- اسلامی و به تبع آن قافله بشری، به سوی تکامل و سعادت حقیقی به کار گیرد.
در دنیای امروز گفتمان دین ستیز غرب، همه توانایی و امکانات خود را برای مصادره سرمایه مادی- معنوی نوع بشر، وارد میدان ساخته است و به وسیله ی طرح نظریات و مکاتب سیاسی- فلسفی مانند جهانی سازی، لیبرال– دموکراسی، دهکده جهانی، پایان تاریخ و... تالش دارد که فرهنگ و سیاست کشورهای جهان را در جهت تأمین منافع سیاسی- اقتصادی خود به کار گیرد. علاوه براین، در سال های اخیر جنبش های مذهبی، سیاسی و هنری که در غرب شکل گرفته است، سعی در مصادره ، باور مترقی مهدویت دارد، به طوری که با طرح مباحثی مانند آخرالزمان، جنگ جهانی آرماگدون ، طرح خاورمیانه جدید ، و قریب الوقوع بودن ظهور مسیح (ع) و... درصدد است که وعده تخلف ناپذیر الهی را مبنی بر ظهور منجی عالم بشریت، نادیده انگارد و با طرح مسائل حاشیه ای سیاسی- دینی و با تیره ساختن شرایط، اهداف پلید اقتصادی– سیاسی خود را صید کنند.
در این مقاله تلاش شده است که ابتدا رابطه فرهنگ و دین مورد دقت و بررسی قرار گرفته و فرهنگ نظریه متعالی مهدویت در قالب عناصر علمی و شناخته شده فرهنگ، یعنی باورها و اعتقادات، ارزش ها و بایدها و نبایدها، هنجارها و الگوهای رفتاری- عملی و نمادها، نشانه و نمادها، مورد طرح و بسط قرار گیرد.
چارچوب نظری
دین مهمترین عامل درونی فرهنگ است که در زمینه گرایش انسان ها به فرهنگ، نقش اساسی برعهده دارد؛ دین همچون نیروی محرکی است که از درون انسان، سرمایه اخلاقی- فرهنگی وی را پیوسته مورد بازسازی و تقویت قرار می دهد؛ زیرا «دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک، کیفیت قدسی و نور آن تغییر یافته باشد و تجربه دینی خصلتاً نوع ویژه ای از تجربه عاطفی است و به معنای تسلیم در برابر یک قدرت برتر است» (یونگ، 1332، ص6)؛ پس دین مفهومی خارج از وجود انسان نیست بلکه چشمه خروشانی است که ریشه در فطرت و روح انسان دارد. برای آنکه این موضوع ملموس شود، باید دانست که «احساسات مذهبی در نزد هرکس که یافت شود، یک نیروی روزافزون در زندگی او وارد می کند و هنگامی که در نبرد زندگی همه امیدها بر باد می رود، دست به کار شده و زندگی درونی تیره و تار انسان را بهبود می بخشد» (صادقی، 1373 ،ص156 ) و دوباره وی را به مسیر زندگی، امید، تالش و پیشرفت رهنمون می شود.
دین و معنویت نباید در قالب توهّمات و تصورات شخصی معنا شود بلکه دین ریشه هایی عمیق در وجود و زندگی انسان دارد که پیوسته وی را در برابر دنیای پیچیده درونی و جهان بی انتهای بیرونی قرار می دهد. نتیجه اینکه «معنویت [و دین] عبارت است از جستجو برای فهم جواب هایی که به بنیاد هستی و زندگی [انسان] ارتباط پیدا می کند؛ یافتن جواب هایی که در مورد معنای زندگی فردی سؤال می کنند، از همه مهمتر، ارتباط درونی با ماورای هستی و با خداوند متعال را در بر می گیرند.» (غباری بناب و دیگران، 1384 ،ص263) عنصر ارتباط مهمترین شاخص انسان و مذهب است که باعث ایجاد هماهنگی درونی انسان با جهان هستی و قدرت لایزال الهی می شود و پیوسته با نوسازی و بازسازی درونی، وی را در مسیر کمال و آرامش سوق می دهد. البته رابطه انسان با مذهب «یا از راه قلب، یا از روی عقل و یا به وسیله ی اجرای مراسم و اعمال مذهبی برقرار می گردد» (نوابخش و پوریوسفی، 1385 ،ص77) البته انسان ها با توجه به تفاوت در روحیات و ویژگی های شخصیتی، روش یکسانی در برقراری رابطه با مذهب، ندارند و ممکن است که فرد یا افرادی از همه روش های فوق یا بعضی از آنها در ارتباط با مذهب استفاده کنند که بیانگر اصالت مذهب در زندگی انسان است و ریشه در قلب وی دارد؛ عقل وی را اقناع می کند و ایمان و آرامشی عمیق را با انجام فرایض دینی به وی هدیه می نماید.
دین و فرهنگ رابطه متقابل و فعالی دارند و قوت هریک از آنها منجر به تقویت دیگری می شود و برعکس. با اندکی دقت در فرهنگ های گذشته بشری مشخص می شود که «هیچ فرهنگی در گذشته نبوده است که دین در آن، جایی نداشته باشد و هیچکس نیز فکر نمی کند که در آینده نیز، فرهنگی غیر از این بتواند به وجود آید.» (پیشین، 7) این نکته عمق رابطه دین و فرهنگ را روشن می سازد. البته عده ای پا را از این فراتر نهاده و فرهنگ را از پیامدهای تأثیر دین می دانند و معتقدند که «فرهنگ محصول تبادلاتی است که میان دین و جامعه برقرار شده است که در این تبادلات هنر، آداب و رسوم، سنت ها، باورها و اخلاق جامعه شکل می یابد«شورورزی، 1384، ص215) حقیقت آن است که دین و فرهنگ از جنبه های مختلفی با هم ارتباط دارند که لازم است به تأثیر دین در شکل گیری قوانین و آداب فردی و اجتماعی، «سلامت روانی جامعه و حفظ تعادل اجتماعی، بروز رفتارهای مطلوب اقتصادی» (پیشین)، حفظ حریم فردی و جسمی، ارتقای امنیت اجتماعی و آرامش فردی، درونی کردن الگوهای فردی و اجتماعی موجود در سطح جامعه، «پایبندی افراد جامعه به رعایت قوانین و هنجارهای فردی و اجتماعی» (رئوفت، 1375 ،ص357 ) و... به عنوان محورهای مهم ارتباط دین و فرهنگ اشاره کنیم.
اما از نظر واژه شناسی، «فرهنگ» از نظر لغوی شکل تغییریافته کلمه «فرهنج» در فارسی قدیم است و به معنای «علم، دانش، ادب، تعلیم و تربیت نمودن» (عمید، «فرهنگ») آمده است که این امر بیانگر ویژگی عمیق علمی- تربیتی واژه فرهنگ و تأثیر آن در افراد و جامعه انسانی است. فرهنگ و ظرفیت های گسترده آن مربوط به انسان و جامعه بشری است که به دلیل برخورداری از ویژگی هایی چون «هوشمندی، سخن گفتن، دانایی، تربیت پذیری، جمال پرستی و زیبادوستی، نوآوری و قدرت سازندگی، دوراندیشی و...» (طبیبی، 1352 ،ص43)، می تواند موجب رشد و تعالی خود و جامعه انسانی را فراهم نموده و یا برعکس، وضعیت آن را به سوی نابودی و افول سوق دهد.
با توجه به عنوان این مقاله «فرهنگ مهدویت» که ترکیبی از باور مترقی مهدویت و عناصر فرهنگ است، باید قبل از پرداختن به تعریف فرهنگ- که غالبا خاستگاه غربی دارد- سرچشمه های آن در فرهنگ قرآنی– اسلامی بررسی گردد؛ فرهنگ در قرآن و اسلام جایگاهی بس رفیع و ارزشمند دارد و اندک تأملی در آیات قرآن کریم مانند «یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمه» (آل عمران:164 و جمعه:2) نشان می دهد که ادب، دانش و حکمت از آغاز دین مبین اسلام، جایگاه شایسته ای داشته است؛ هرچند در دین اسلام، کلمه خاصی برای مفهوم فرهنگ در نظر گرفته نشده است، مصادیق فرهنگ در قرآن و در اسلام مورد توجه بوده و در قرآن کریم، سنت پیامبر اکرم (ص) و سیره ائمه اطهار(ع) به دفعات آمده است. «موضوعاتی چون تعلیم، تربیت، تزکیه، حقوق فردی و اجتماعی، آداب معاشرت و رفتار اجتماعی، خوش اخلاقی، مروت، حسن تدبیر، کماالت و فضایل و...» (پژوهنده، 1374 ،ص22)، از ویژگی های بارز فرهنگی است که در قرآن کریم، سنت پیامبر(ص) و سیره امامان معصوم(ع) مورد تأکید قرار گرفته است.
فرهنگ با توجه به دیدگاه ها و معیارهای مختلف و توسط دانشمندان غربی و شرقی، دارای تعاریف متعددی است که پرداختن به همه آنها و حتی غالب آنها موضوع این مقاله نیست امّا ازآنجا که این مقاله در بطن فرهنگ و عناصر آن قرار می گیرد، لازم است جهت تسهیل در فهم موضوع، برخی اصول و ویژگی های مشترک مطرح شده در تعریف های فرهنگ بررسی شود:
1. یکی از نکات مهم در فهم معنای فرهنگ و تعریف آن، این است که وجه مشترک همه تعاریف، دیدگاه های مطرح شده برای آن لحاظ شود «مفهوم تربیت، مرجع اصلی تمامی معانی مشتق شده ای است که گروه های اجتماعی در تداوم سیر تاریخ، از فرهنگ مورد نظر داشته اند و امروز نیز با وجود همه ی تحولات تاریخی و اجتماعی، همان مفهوم پرورش تکامل یافته و توسعه پذیر، به ذهن ها متبادر می شود» (پیشین، 32).
این نقطه قوتی است که همه پژوهشگران و مصلحان اجتماعی را در جهت آینده فرهنگ ملی و جهانی، امیدوار ساخته و همه تلاش ها را در جهت بهبود، پیشرفت و توسعه فرهنگی انسان جهت می دهد.
2 .راه شناخت یک کل منسجم، شناخت جزئیات و عناصر تشکیل دهنده آن است و این اصل زمانی روشن می شود که بدانیم «فرهنگ از شش لایه تشکیل شده است که سه لایه ی نخست، هسته فرهنگ و سه لایه ی دیگر، پوسته آن را تشکیل می دهد. لایه ی نخست، باورها [است] که به معنای نظام جهان بینی و اعتقادات و نوع نگرش به خدا، انسان و جهان است؛ لایه ی دوم، ارزش ها [است] و به معنای بایدها و نبایدهاست؛ لایه ی سوم، هنجارها [است] که به معنای الگوهای رفتاری برآمده از ارزش هاست؛ لایه ی چهارم نماد و اسطوره [است] که شامل سرود، پرچم، مشاهیر و شخصیت های علمی و فرهنگی یک کشور است؛ لایه ی پنجم، آیین ها، آداب و رسوم است که رفتارهای اجتماعی را شکل می دهد و منجر به جامعه پذیری و درونی کردن عادات و علایق اجتماعی می شود؛ لایه ی ششم را فناوری ها، مهارت ها و نوآوری ها تشکیل می دهد و ناظر به محیط و فضای نوینی است که فرهنگ عمومی در بستر آن شکل می گیرد و مظهر تعامل و تبادل کنش های اجتماعی و الگوهای ارتباطی به شمار می آید.» (دهشیری،1388، 182-181صص).
همانطور که گذشت، برای فرهنگ تعاریف مختلفی با استفاده از معیارهایی مشخص مانند «مجموعه آموخته های بشری، فضیلت های انسانی، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی انسان، مجموعه باورها، ارزش ها، آداب و رسوم حاکم بر ملت ها و نظام [و قوانین] مناسبات انسانی» (پژوهنده، 1374 ،صص76-84). در منابع علمی مربوطه ذکر شده است، اما جامع ترین تعریف فرهنگ مربوط به ادوارد بارنت تایلور- انسان شناس انگلیسی- است. وی معتقد است: «فرهنگ کلیت درهم تافته ای است که شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هرگونه توانایی و عادتی است که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد.» (آشوری، 1381 ،ص75)
گرچه این تعریف، نتیجه علم و دانش و تجربه غرب است که بر اثر فلسفه و اندیشه علمی آن پدیدار شده است، اما ضروری است که این تعریف توسط اندیشمندان و متفکران شرقی و به ویژه دانشمندان شیعی- اسلامی مورد بازخوانی و بازسازی قرارگیرد تا تعریف و مفهوم متناسب با آموزه های قرآنی– اسلامی و طبق سیره اهل بیت (ع) مورد طرح و بسط قرار گیرد.
***کاظم عظيمي : دين و ارتباطات، سال هفدهم، شمارة اول و دوم (پياپي37-38)، بهار-تابستان و پاييز-زمستان 1389، صص 141-168